سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

عشق یار

 
 

 
 
 

پیوند های روزانه

موتور جستجوی شیعه

اخبار روزانه

طرح گل نرگس

 

خبرنامه

   
 
 

امکانات جانبی

پیام‌رسان
نقشه سایت
اوقات شرعی
RSS 2.0

 

 

دانشنامه مهدویت

لوگو دوستان

 

آمار وبلاگ

کل بازدید : 220966
بازدید امروز :1
بازدید دیروز : 9
تعداد کل پست ها : 130

 

تبریک



پنج شنبه 88 مرداد 15 | نظر بدهید

 

نامه ای به امام زمان



سه شنبه 88 تیر 9 | نظر

 

انتظار آمیخته با جان و روح آدمی

 

انتظار آمیخته با جان و روح آدمى

قال امام الصادق(ع): «ان لنا دولة یجیى‏ء بهاالله اذا شاءثم‏قال: من سر ان یکون من اصحاب القائم(ع) فلینتظر ولیعمل بالورع و محاسن الاخلاق و هو منتظر» (1)

به نظر مى ‏رسد براى تفسیر بحث انتظار که در منابع دینى ماآمده باید توجه داشته باشیم به زندگى خودمان تا دریابیم که زندگى انسان همیشه توام با انتظار است.

هر کسى در هر سنى و هر موقعیتى با انتظار زندگى مى‏کند. صبح که از خواب بیدار مى‏شود منتظر شب است . شب که مى ‏خواهد بخوابد منتظر روز است.

 در دوران نوجوانى در انتظار جوانى است. همین که ازدواج کرد منتظر تولد بچه است. به همین ترتیب همه لحظات زندگى ما سرشار از انتظار است.

 و این انتظار به زندگى ما تزریق نشده بلکه در آن موجود است و چون بازندگى ما عجین است قاعدتا باید از آن تعریف روشنى داشته باشیم.

به نظر مى ‏رسد که انتظار با سه رکن تحقق پیدا مى‏ کند . رکن اول نارضایتى یا قانع نبودن به وضع موجود است . رکن دوم امید داشتن به آینده بهتر و رکن سوم حرکت و تلاش است .

 آن که در دوره دبیرستان تحصیل مى‏ کند و مى ‏خواهد به دانشگاه برود یا از وضع موجود ناراضى است و یا به آن قانع نیست - که البته همیشه نارضایتى عامل نیست ‏بلکه قانع نبودن و بهتر و بیشتر خواستن مطرح است - قانع نیست که دیپلم داشته باشد و امید دارد که بتواند به دوره عالیترى از تحصیل راه یابد.

 دیگر اینکه این توانایى را در خود مى ‏بیند پس حرکت و تلاش را ادامه مى ‏دهد و مقدماتش را فراهم مى ‏کند. انتظار همین است و انتظار یعنى این سه رکنى که عرض کردم .

 تصور من این است که کار دین و دیانت تعمیق و توسعه آن چیزى است که انسانها در زندگى دارند. به این معنى که دین کمتر چیزى را که در زندگى انسان نیست ایجاد مى ‏کند و شاید اصلا نتوانیم پیدا کنیم چیزى را که خلاف این باشد.

 به عبارت دیگر دین تفسیر انسان را از حیات توسعه مى‏دهد و به او مى‏فهماند که گمان نکن که زندگى تا اینجاست، نه ، زندگى وسیعتر است. و سپس به دریافت انسان عمق مى ‏بخشد. یعنى; فکر نکن که زندگى در همین لایه رویى و صورى خلاصه شده است.

مثلا انسان در زندگى شکرگزار و سپاسگزار است. دین نمى‏آید که شکر کردن را به او بیاموزد بلکه دین این دریافت انسان را توسعه مى‏دهد و عمیقتر مى‏کند. عبادت هم همین‏طور .

 اطاعت هم همین‏طور . در مساله انتظار هم دین یک چنین کارى کرده است . انسانها با انتظار زندگى مى کنند. دین ، این انتظار را که جوهره زندگى آدمى است وسعت مى ‏بخشد و سپس آن را تعمیق مى ‏دهد. یعنى چیزى را که انسان دارد، کاملتر مى‏ کند.

ما خود منتظر بودیم . مثلا منتظر بودیم ‏که پسرمان داماد شود. دخترمان عروس ‏شود. خودمان رشد کنیم . همه رشد کنند. همه عالم شوند . همه صالح شوند. اینها انتظار است اما در حیطه زندگى فردى.

 اما دین مى ‏آید و این انتظارى را که در من است توسعه مى‏ دهد، یعنى که تو فقط منتظر بهبودى براى خود و اطرافیانت نباش! بلکه این انتظار را نسبت‏به همه افراد داشته باش ! یعنى براى همه نگران باش ! اگر کامل نیستند براى همه امید به کمال داشته باش و براى کمال همه حرکت کن! این توسعه دادن به وسیله دین است .

 اما، آنجا که تعمیق مى‏ بخشد این است که به انسان مى‏گوید که انتظارت فقط در حیطه مسائل زندگى ظاهرى نباشد. تو انتظار ظهور حقیقت مطلق را داشته باش! تو انتظار تحقق عدالت مطلق را داشته باش! بنابراین اگر مى ‏بینیم این همه روایت و جود دارد درباره انتظار که «منتظر فرج باشید!» (2) یا «افضل اهل هر زمان منتظران آن دورانند» (3) و بسیارى دیگر از تعبیرات که از پیامبر(ص) به ما رسیده و در آنها اشاره به امام زمان(ع) هم نشده است ، همین معنى کلى را به ما القا مى کند (4) که ما به بهبود زندگى انسانها امید داشته باشیم و در آن زمینه تلاش کنیم. جانمایه و روح همه این روایتها اشاره به وجود مبارک امام زمان(ع) است، و گر نه این مبحث پیش از دوران غیبت هم مطرح بوده و بسیارى از آن روایات انتظار را مطرح مى ‏کردند و در سخنان منقول از ائمه: هم این تعابیر موجود است.

این تعبیرهاى کلى در هر دوره‏اى قابل تحقق‏اند. اما مرحله عالى و کامل آن با ظهور منجى موعود محقق مى ‏شود و در هر سال مى ‏توان در این انتظار ماند و نتایجش رادید.

 تاکید بر این است که مرحله عالى و کامل آن با امام عصر(ع) به انجام مى ‏رسد. پس دین انتظار را ایجاد نکرده بلکه آن را توسعه بخشیده و تعمیق داده است. به عبارت دیگر دین با فطرت انسانى مخالفت نمى ‏کند، بلکه، فطرت انسانى را مى‏ پروراند و آن را در مسیر تکاملى قرار مى‏ دهد حال برگردیم به اینکه ما براى انتظار در فطرت انسان سه وجه قائل شدیم:

1- نارضایتى از وضع موجود یا قانع نبودن به آن

2- امید داشتن به وضع مطلوب

3- حرکت و تلاش براى رسیدن به وضع مطلوب

حال اگر بخواهیم این انگیزه‏ ها را در ارتباط با ظهور حضرت در زندگى خود همراه کنیم، اول معرفت مى‏ خواهد دوم باور و سوم حرکت.

نخست ما باید به یک آگاهى برسیم. آگاهى از اینکه این وضع خشنودکننده نیست‏ یا قانع کننده نیست که این امر نیاز به مقایسه دارد . یعنى انسان زندگى خود و همگنان خود را ببیند و آنها را مقایسه کند و برسد به اینکه این وضع قانع‏ کننده یا راضى کننده نیست.

 به این معنى که اگر به این آگاهى نرسیده باشد و برسد به اینکه چیزى کم ندارد، مشکلى ندارد، او دیگر منتظر چه چیزى مى ‏تواند باشد!؟

بنابراین در مساله انتظار رکن اول کسب معرفت و آگاهى است . آگاهیى که از مقایسه حاصل مى ‏شود.

رکن دوم باور است . همانکه در همه ادیان وجود دارد . چه آنها که اهل کتابند و چه آنان که اهل کتاب نیستند . باور به اینکه جهان به یک نهایت ‏خوبى ختم خواهد شد.

 حال این عقیده را ما در دین خودمان اسلام و بطور خاص در مذهب تشیع نسبت‏ به یک فرد خاص داریم و معتقدیم که وضع بهتر با ظهور او بروز خواهد کرد برخى دیگر معتقدند که بالاخره منجى و نجات دهنده ‏اى خواهد آمد و عدالت را با همه ابعادش بدون هیچ ملاحظه ‏اى در تمام صحنه ‏هاى زندگى انسانها پیاده خواهد کرد.

رکن سوم حرکت و تلاش است‏ یعنى هر کس به میزان توانایى خود در این زمینه و براى تحقق آن وضع گام بردارد . از این حرکت و تلاش در روایات ما به صورت سه دستور یا سه وظیفه یاد شده است . امام صادق(ع) مى ‏فرمایند:

«ان لنا دولة یجیى‏ء بهاالله اذا شاء...;من سر یکون من اصحاب القائم(ع) فلینتظر...»

«ما دولت و حکومتى داریم و خدا هر گاه بخواهد این دولت ظهور خواهد کرد و اگر کسى خوشحال و خشنود مى ‏شود که از یاران مهدى(ع) باشد پس منتظر باشد.»

و سپس انتظار را تفسیر مى ‏کنند. انتظار یعنى چه؟

«ولیعمل بالورع و محاسن الاخلاق و هو منتظر»

طبق دستور زبان عربى جمله «هومنتظر» جمله حالیه است‏براى فعلهاى قبلى، یعنى این کارها را انجام بدهد در حالى که منتظر است.

بنابراین مى ‏بینیم در این حدیث دو توصیه وجود دارد یعنى اولین کارى که در راستاى حرکت انتظارى، انسان باید داشته باشد پرداختن به خود است و این حدیث‏بیان مى‏کند که انسان باید از خود آغاز کند.

 اگر منتظر مصلح است، باید در راستاى صلاح گام بردارد و اگر منتظر عدالت مطلق است، باید خودش در راستاى عدالت گام بردارد، و اهل ورع و پاکى باشد. اهل پارسایى باشد اهل محاسن و مکارم اخلاق باشد.

 خود را بیاراید به خوبیها و محاسن اخلاق و همچنین خودش را و وجودش را تخلیه کند از آنچه که مانع مى ‏شود تا خوبیها در او تحقق پیدا کند چون تا ظرف وجودیش تخلیه نشود جایى براى ورود محاسن اخلاق در او نیست. اول ورع و تقوى بعد محاسن اخلاق.

 بنابراین شخص منتظر اولین وظیفه ‏اش و حرکتش حرکت در مسیر صلاح خودش است.

 در زندگى فردى و در سلوک شخصى. انسان وقتى به کسى علاقه دارد، تلاش مى‏کند تا مثل او باشد و حال اگر او مظهر خوبیهاست، مظهر عدالت و مظهر حقیقت و حقانیت است، منتظر هم باید یک انس و مشابهتى به او در خودش ایجاد کند .

 ما وقتى مى ‏خواهیم به مجلس سوگوارى برویم سعى مى ‏کنیم لباس تیره ‏تر بپوشیم تا یک سنخیتى با صاحبان عزا در خود ایجاد کنیم.

 اگر بخواهیم به مجلس جشن برویم سعى مى ‏کنیم لباس شاد بپوشیم تا با آن مجلس یک سنخیتى ایجاد کنیم. به همین ترتیب هم انسانى که انتظار عدالت و صلاح مطلق را دارد باید آن سنخیت را در خود ایجاد کند. جایى که مجلس عروسى است که پرچم عزا نمى‏ زنند .

 جایى که مجلس ختم است چراغانى نمى ‏کنند. شخصى هم که در دلش امید ظهور آقا را دارد و انتظار عدالت ایشان را مى‏ کشد که نباید پرچمش، پرچم ظلم باشد.

 کسى که در خانه دلش امید به عدالت دارد سر در خانه ‏اش را که نباید پرچم ظلم نصب کند. کسى که در دلش آرزوى حقیقت و حقانیت و انتظار موعود را دارد نباید زبان و رفتار و سلوک و کارهایش خلاف حق و حقیقت ‏باشد. پس شخص اول باید در زندگى فردى خود با مطلوبش ایجاد سنخیت کند.

دومین وظیفه انسان منتظر، حرکت جمعى است. روایتى هست در فضیلت‏شهر قم و که مى ‏گوید:

«یک زمانى دانش دین از کوفه رخت‏بر مى ‏بندد و از شهرى به نام قم سر مى ‏زند و سپس از آنجا همه جا منتشر مى ‏شود.»

«حتى لایبقى فى ‏الارض مستضعف فى ‏الدین حتى المخدرات فى ‏الحجال‏» (5)

«مستضعف دینى نخواهید یافت‏حتى آنانى که پشت پرده هستند.»

یعنى حتى پیرزنهایى که به مکتب نرفته و درس نخوانده ‏اند، با دین آشنا مى ‏شوند. پس تلاش مى‏ خواهد . یک تلاش فرهنگى و یک تلاش علمى .

 اگر وظیفه اول جهاد اکبر و جهاد نفس است، دومى جهاد کبیر است و جهاد فرهنگى و علمى. برخى جهاد را سه قسم مى ‏کنند. اکبر، کبیر و اصغر، جهاد اکبر آن سلوک و خودسازى نفسى است که گفتیم. جهاد کبیر آن جهاد علمى و فرهنگى است که انسان در مسیر صلاح و رشد دیگران گام بر مى ‏دارد .

 جهاد اصغر هم براى دین ما یک ضرورت و یک اضطرار است. در دینى که پیامش عدالت و صلح و انسانیت و مسالمت است ; جنگیدن اصل نیست.

اما، گاهى اضطرار اقتضا مى‏ کند که انسان یک عضو از دست‏خود را قطع کند. چون بقیه‏ جاها را فاسد مى ‏کند. بنابر این جهاد اصغر یا جنگیدن در دین ما یک اصل نیست، بلکه یک اضطرار است که گاهى جامعه انسانى به آن مبتلا مى ‏شود.

 

به هر حال باید دید جهاد کبیر به عهده چه کسى است و آیا غیر مسلمانان مى ‏آیند تا سخن دین ما را منتشر کنند!؟

یهودیان مى ‏آیند اسلام را تبلیغ کنند!؟

چه کسانى مبادرت به این کار مى ‏ورزند؟ البته آنها که باور دارند و دوست دارند . پس این جهاد علمى و فرهنگى در مسیر اشاعه دین و اشاعه سخنان کسى که انتظارش را مى ‏کشیم به عهده آنانى است که باور دارند و دوست دارند. بنابراین جهاد کبیر دومین گام در مسیر حرکت است.

روایت دیگرى هم هست:

«یخرج ناس من المشرق و یوطئون للمهدى سلطانه‏» (6)

«گروهى از مشرق زمین قیام مى ‏کنند و زمینه ساز حکومت امام مهدى(ع) مى ‏شوند»

این زمینه ‏سازى به معنى جنگ نیست. زمینه ‏سازى نظامى نیست. زمینه ‏سازى فرهنگى، علمى است. یعنى مردم در آن دوران به یک نوع باور مى ‏رسند که وقتى حق مطلق بیاید آن را مى ‏پذیرند.

بنابراین دین ما کمال را در صلاح خویش و اصلاح دیگران ، رشید شدن و مرشد بودن ، عالم شدن و معلم بودن مى داند.

در سوره عصر مى ‏خوانیم:

«والعصر، ان الانسان لفى خسر، الاالذین امنوا و عملوالصالحات و تواصوابالحق و تواصوا بالصبر»

راجع به کلمه «عصر» که در این سوره آمده چند احتمال گفته شده است: یکى اینکه، عصر یعنى یک زمان خاص که بعد از ظهر است ، احتمال دوم اینکه مراد از عصر زمان پیامبر(ص) است و احتمال سوم هم این است که عصر در اینجا ، عصر امام زمان(ع) است.

عصاره یعنى فشرده . عصر و یا فشرده همه خوبیها، همه انسانها ، همه دوره ‏ها کیست ؟ یا امام زمان(ع) است ‏یا دوره پیامبر(ص). لذا هر دو صادق است.

پس «والعصر ان الانسان لفى خسر»; یعنى سوگند به آن عصاره کمال و انسانیت، که انسان ضرر مى ‏کند، مگر آنهایى که کامل و مکمل باشند. چهار مطلب در سوره عصر آمده است که دو مطلب از آنها فردى و دو مطلب دیگر جمعى است.

«آمنوا و عملواالصالحات‏»; یعنى خودش عالم و عامل شود، «تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر» خودش معلم و مصلح براى دیگران شود. زیرا رشید تنها در دین ما مطلوب نیست .

 زیرا رشیدى که مرشد باشد به کمال دست‏یافته است. عالمى که معلم باشد، کاملى که مکمل باشد. فرق عابد و عالم هم همین است عابد خودش را مى‏خواهد به مقصد برساند ولى عالم دیگران را هم مى‏خواهد با خود ببرد. پس براى تحقق رکن سوم انتظار باید اول به خود پرداخت دوم در راه اصلاح دیگران تلاش کرد.

روایت دیگرى است از امام صادق(ع) که مى ‏فرمایند:

«قیام امام زمان(ع) نشانه ‏هایى دارد.»

راوى مى ‏پرسد:

«قلت و ماهى جعلت فداک.»

«آنها چیستند؟»امام صادق(ع) مى ‏فرمایند:

«ذلک قول‏الله عزوجل: ولنبلونکم بشى‏ء من الخوف و الجوع و...» (7)

«این سخن خداوند که: شما را با گرسنگى و ترس آزمایش مى ‏کنیم.»

اگر جهاد اکبر و جهاد کبیر جزء وظایف منتظران عصر غیبت است، مشکلات بهمراه دارد. هم جهاد اکبر این مشکلات را دارد و هم جهاد کبیر. کسى که مى ‏خواهد خود را بسازد با این مشکلات روبرو مى ‏شود. و کسى که مى ‏خواهد دیگران را بسازد با این مشکلات درگیر است.

این بلایى است که پایدارى مى‏ خواهد اما اجر خوبى هم دارد، خداوند به آنهایى که گرفتار مصیبت مى‏ شوند وعده داده:

«تتنزل علیهم الملائکه‏» (8)

«فرشتگان بر آنها نازل مى ‏شوند.»

در قرآن خداوند دو جا به دو گروه سلام و درود فرستاده است. یکى به انبیاء و فرستادگان خودش (9) و دیگر به صابران و مقاومان (10) .یعنى آنهایى که در مسیر ایفاى مسؤولیت ‏خودشان پایدارى و مقاومت مى ‏کنند.

امیدواریم خداى متعال همه ‏ما را از منتظران واقعى قرار دهد. ان شاءالله

پى ‏نوشتها:

1- لطف‏الله صافى گلپایگانى، منتخب‏الاثر، ص‏497 ، فصل 10، باب 2، حدیث‏9.

2- شیخ صدوق ، کمال‏الدین و تمام النعمة، ج 2 ، ص 645، ح 4.

3- منتخب‏ الاثر، ص‏499 ، ح‏16.

4- ر.ک:منتخب ‏الاثر، ص‏493-500; کمال‏الدین، ج 2، ص‏647 - 644.

5 - محمدباقر مجلسى ، بحارالانوار . ج 14 ، ص 338 ; منتخب ‏الاثر ، ص‏443.

6- منتخب الاثر، ص 304 ، فعل 2، باب 40 ، ح 1.

7- کمال‏الدین . ج 2 ، ص‏649 .

8 - سوره فصلت، آیه 30 .

9- سوره احزاب ، آیه‏56.

10- سوره بقره ، آیه‏157.

 


پنج شنبه 88 فروردین 27 | نظر

 

تحرکات داییان سفیانی در آخرالزمان

باب حوادث آخرالزمان، در بین احادیث به احادیثی برمی خوریم که در آنها از قبیله‌ای به نام «بنی‌کلب» صحبت شده و وقایع مهمی به این قبیله نسبت داده شده است. قبیلة بنی‌کلب که در روایات از اعضای آن به عنوان «داییان سفیانی» نیز سخن به میان آمده است، نقش مهمی در وقایع آخرالزمان و زمان نزدیک به ظهور بازی می‌کنند.

شناخت تحولات منطقه و جهان و بررسی آنها از دیدگاه روایات اسلامی، از اهمیت بسیاری برخوردار است. این مهم از یک سو ما را گوش به زنگ کرده و متوجه مسئولیتی که در جهت زمینه سازی برای ظهور آقا امام زمان(ع) داریم می‌نماید و از سوی دیگر در مقابله با پیشامدهای سخت آخرالزمان و ایام نزدیک ظهور آن حضرت یاری می‌کند.

· تحرکات داییان سفیانی در آخرالزمان

در باب حوادث آخرالزمان، در بین احادیث به احادیثی برمی خوریم که در آنها از قبیله‌ای به نام «بنی‌کلب» صحبت شده و وقایع مهمی به این قبیله نسبت داده شده است. قبیلة بنی‌کلب که در روایات از اعضای آن به عنوان «داییان سفیانی» نیز سخن به میان آمده است، نقش مهمی در وقایع آخرالزمان و زمان نزدیک به ظهور بازی می‌کنند.

مطابق روایات، بنی‌کلب گروهی از اشرار آخرالزمان هستند که سفیانی (یکی از دشمنان بزرگ حضرت مهدی(ع)) را در نبرد با حضرت قائم(ع) یاری می‌نماید.1 روایات بسیاری هستند که خبر از بیعت و همکاری تعداد زیادی از افراد قبیلة «بنی‌کلب» با سفیانی ملعون می‌دهند. در زیر به چند نمونه از این روایات و احادیث اشاره می‌گردد:

پیامبراکرم(ص) فرمودند: سفیانی با 360 سوار شورش می‏کند تا اینکه به دمشق می‏رسد و در ماه رمضان هم 30000 نفر از قبیله بنی‏کَلب با او بیعت می‏کنند.2

امیرمؤمنان(ع) ضمن روایتی طولانی نقل شده است: «و آن را نشانه‌ها و علامت‌هایی است و خروج سفیانی با درفش سرخ همراه است و فرمانده آن مردی از قبیله بنی‌کلب است.3

اصبغ بن نباته از حضرت علی(ع) روایت می‏کند که فرمودند: ... و شورش سفیانی، پرچمی قرمز رنگ، فرمانده‏اش مردی از قبیلة کلب است و دوازده هزار نفر از سپاهیانش رو به مکه و مدینه می‏کنند که فرمانده آنها مردی از بنی‏امیه است که به او «خزیمه» می‏گویند: چشم چپش نابیناست و سفیدی ضخیمی روی مردمک چشمش را پوشانده است. خود را شبیه مردان می‏کند، پرچم خویش را برنمی‏گرداند تا اینکه در مدینه در خانة شخصی به نام ابوالحسن اموی منزل کند. وی گردانی را به دنبال مردی از خاندان پیامبر(ص) که شیعیان به دور او جمع شده‏اند می‏فرستد؛ سپاهیان به فرماندهی مردی غطفانی رو به مکه می‏کنند. در میانة راه به بیابان سفیدی که می‏رسند، در کام زمین فرو می‏روند و جز دو نفر که بناست نشانه [و عبرتی] برای دیگران باشند، کسی باقی نمی‏ماند که خداوند صورت آن دو را به پشت برگردانده است.»4

همانگونه که ملاحظه شد، تعداد زیادی از روایات مربوط به آخرالزمان، به بنی‌کلب اشاره و نقش مخرّب آنان را در آخرالزمان بیان نموده‌اند.

· بنی‌کلب کیستند؟

بنی‌کلب قبیله‌ای بودند که در عصر معاویه نصرانی بوده و بعدها ظاهراً به یکی از فرق اسلامی گرویدند. معاویه با زنی از این قبیله وصلت کرد که حاصل این ازدواج، تولد یزید ـ علیه اللعنـ[ ـ بود. این طایفه، قرن‌ها بعد از ازدواج معاویه با مادر یزید، به فرقة «دروزی» گرویدند.5 گرچه این فرقه ادعا می‌کند که یکی از فرق اسلامی است، امّا عقایدی کاملاً انحرافی دارد. افراد این فرقه، پیرو شخصی به نام «درزی» هستند و عنوان طریقت خود را موحّدون نامیده‌اند که اساس عقیدةشان بر حلول و تناسخ روح است. (مسئله ای که از نظر اسلام کاملاً مطرود است.)6

این طایفه مدت زمانی پیرو خلفای فاطمی مصر بودند تا اینکه در ایام خلیفة ششم فاطمی به دعوت «نشتگین دروزی» به باطنیه ملحق شدند. «دروزیه» در اعتقاد خود به «الحاکم بامر الله» (که به عقیدة دیگران کشته شده است)، متوقف گشته و می‌گویند که وی غیبت کرده و به آسمان بالا رفته و دوباره به میان مردم باز خواهد گشت.7

عمدة طوایف دروزی که اکثراً منتسب به قبیلة بنی‌کلب هستند، در منطقة رمله (بیابان شرقی فلسطین)، بیابان غربی اردن، جنوب غربی سوریه و بخش‌هایی از لبنان سکنا گزیده‌اند.8 البته تعداد زیادی از دروزی‌ها نیز به کشورهای اروپایی، آمریکا و استرالیا مهاجرت کرده‌اند. به طور کلی تخمین زده می‌شود که حدود یک میلیون دروزی در سراسر جهان زندگی می‌کنند؛9 امّا هستة اصلی این طایفه در مناطق مرزی مابین چهار کشور اردن، سوریه، لبنان و فلسطین اشغالی می‌باشد. لازم به ذکر است که تعداد دروزی‌های کشورهای سوریه و لبنان بیش از بقیة مناطق است.
با توجه به این مطلب، به طور خلاصه می‌توان گفت که افرادی که امروزه با نام دروزی‌ها شناخته می‌شوند، همان کسانی هستند که در روایات از آنها با عنوان بنی‌کلب یاد شده است.

بنابراین روایاتی که دربارة تحرکات بنی‌کلب یا داییان سفیانی در آخرالزمان بیان شده است، مربوط به احوال قوم دروز می‌باشد. نکتة دیگر اینکه علت انتساب عبارت داییان سفیانی به بنی‌کلب، این است که سفیانی ملعون از نسل یزید بن معاویه می‌باشد، به صورت تلویحی بنی‌کلب یا دروزی‌های کنونی، داییان سفیانی هستند؛ زیرا جدة سفیانی از قبیلة بنی‌کلب می‌باشد.10

چنان‌که گفته شد، در روایات خباثت‌های فراوانی به قبیلة بنی‌کلب در آخرالزمان نسبت داده شده است. عجیب اینکه دروزی‌های امروزی نیز حرکت‌های شیطنت‌آمیز و خباثت‌آلودی در عرصة تحولات منطقه انجام می‌دهند. گرچه تعدادی از آنان اهل شرّ نیستند و با بقیة مسلمانان در صلح و صفا زندگی می‌کنند، امّا تعداد زیادی از آنان دشمنی آشکاری با بقیة مسلمانان ـ به خصوص شیعیان ـ دارند. جالب اینکه روایات نیز به همراهی تعداد کثیری از آنان با سفیانی اشاره می‌نمایند، ولی هرگز از اینکه تمامی اعضای طوایف بنی‌کلب، سفیانی را همراهی می‌کنند، سخنی به میان نمی‌آورند. این مسئله، خود تأیید دیگری بر انطباق دروز بر طوایف بنی‌کلب است؛ زیرا امروزه نیز اکثر دروزی‌ها با مسلمانان و شیعیان، دشمنی آشکاری دارند. ولی تعداد اندکی از آنان نیز با بقیة مسلمانان و شیعیان زندگی مسالمت‌آمیزی را سپری می‌کنند؛ همانگونه که در روایت زیر نیز، ملاحظه می‌گردد، اکثر افراد طایفة بنی‌کلب ـ نه همة آنها ـ سفیانی را همراهی می‌نمایند: پیامبر اکرم(ص) در این رابطه فرمودند:

«سفیانی با 360 سوار شورش می‌کند تا اینکه به دمشق می‌رسد. در ماه رمضان هم سی‌هزار نفر از قبیلة بنی‌کلب با او بیعت می‌کنند.»11

بنابراین همانگونه که ذکر شد، به جز تعداد اندکی از دروزی‌ها، بقیة آنها در شرارت‌های آخرالزمان، نقش کلیدی دارند.عجیب اینکه در حال حاضر نیز ردپای دروزی‌ها در بسیاری از فتنه‌های منطقة خاورمیانه ملاحظه می‌گردد. گرچه در حال حاضر سفیانی خروج نکرده است، و بالطبع بزرگ‌ترین فتنة بنی‌کلب (دروزی‌ها) به وقوع نپیوسته است، امّا به نظر می‌رسد تحرکات سیاسی و نظامی دروزی‌ها در حال حاضر، به سمتی پیش می‌رود که در صورت خروج سفیانی و آغاز حرکت ضدّ شیعی توسط او، همراهی و بیعت دروزی‌ها با او دور از انتظار نیست. نکتة عجیب تر اینکه محل زندگی دروزی‌ها، بسیار نزدیک به محلّ خروج سفیانی (وادی یابس یا شام) است که این مسئله نیز انطباق بنی‌کلب بر دروزی‌ها و احتمال بروز فتنه از سوی آنها را دوچندان می‌نماید.

حال با توجه به مطالبی که ذکر شد، به بررسی تحرکات سیاسی ـ نظامی دروزی‌ها بنی‌کلب در حال حاضر می‌پردازیم:

· دروزی‌ها در سوریه

در حال حاضر دروزی‌ها در سوریه جمعیتی معادل هشتصدهزار نفر دارند و نقش مهمی در معادلات سیاسی و نظامی آن کشور بازی می‌کنند. به نحوی که در زمان کنونی تعداد زیادی از افسرهای دروزی در ارتش بعثی سوریه، خدمت می‌کنند. بیشتر ساکنان دروزی سوریه در منطقة «جبل الدروز» و در بخش جنوب غربی سوریه زندگی می‌کنند.12

· دروزی‌ها در اردن

در کشور اردن بیست‌هزار دروزی زندگی می‌کنند که این افراد عمدتاً در منطقة «حوران» و در بخش شمال غربی اردن «هم مرز با سوریه، لبنان و فلسطین اشغالی» ساکنند.13 در حال حاضر این طایفه در اردن از وزنة مهم سیاسی و نظامی برخوردار نیستند؛ امّا به احتمال زیاد در وقایع و فتنه‌های آخرالزمان نقش مهمی بازی خواهند کرد؛ زیرا «وادی یابس؛ درة خشک» ذکر شده در روایات، همان وادی «حوران» است14 و در اصل کلمة «حوران» نیز به معنی سرزمین خشک می‌باشد.15

· دروزی‌ها در لبنان

دروزی‌های لبنان، نقش بسیار مهمی در موازنة سیاسی و نظامی داخلی این کشور دارند و متأسفانه ردّپای آنان در بسیاری از جنایات و فتنه‌های این کشور، دیده می‌شود. دو طایفة عمده در لبنان رهبری دروزی‌ها را بر عهده دارند که عبارتند از:
1. طایفة جنبلاط
2. طایفة ارسلان

جمعیت دروزی‌های لبنان، بالغ بر سیصدهزار نفر است و عمدة این طوایف در منطقة «شوف» واقع در «جبل لبنان» زندگی می‌کنند.16 این منطقه در مجاورت مرز سوریه واقع شده است.

در حال حاضر، رهبری اصلی دروزی‌ها بر عهدة «ولید جنبلاط» می‌باشد. وی که اصالتاً از نژاد کرد می‌باشد، رهبری اعراب دروزی لبنان را بر عهده گرفته است17 و از دشمنان سزسخت شیعیان لبنان، جنبش‌های شیعی امل و حزب الله و شخص سید حسن نصرالله می‌باشد. وی از نظر شخصیتی دچار تزلزل جدی و بیمارگونه است و حتی اخیراً ـ 2007 م. ـ سخنان توهین‌آمیزی را نسبت به رهبر معظم انقلاب اسلامی ایران و نیز شخص سید حسن نصرالله بیان کرده است.18 دربارة تزلزل شخصیت وی همین بس که مشهور است که او فقط به دلیل اینکه تصویر نبیه بری (رئیس جنبش شیعی امل)، چند ثانیه بیشتر از وی بر روی صفحة تلویزیونی لبنان قرار گرفت، جنگی به راه‌انداخت که در طیّ آن، ده‌ها نفر زخمی و کشته شدند. نیروهای اسلحه به دست تحت امر وی جنایات بیشماری را در طول جنگ‌های داخلی لبنان، علیه شیعیان و مسیحیان مارونی انجام دادند. نکتة دیگر اینکه وی یکی از متهمان اصلی پرونده‌های اقتصادی در لبنان است که در طیّ آن با سوء استفاده از کمک‌های مالی خارجی به لبنان، میلیاردها دلار به جیب زده است. همسر او پیش‌تر، یکی از نمایشگرهای ملکة زیبایی در لبنان به شمار می‌رفت و اکنون همسر جنبلاط، مسئولیت مراسم جشنوارة فاسد رقص و موسیقی را در منطقة دروزی نشین بیروت در «بیت الدین» بر عهده دارد.19 جنبلاط در طیّ سال‌های اخیر، یکی از متحدان و حامیان حزب حاکم فاسد لبنان و «جریان چهارده مارس» بوده و جهت گیری‌های او همواره علیه شیعیان لبنان بارز و جدی بوده است؛ به نحوی که در جریان جنگ 33 روزة لبنان و اسرائیل، و اعتصابات ملی سراسری بعد از جنگ که علیه حزب حاکم لبنان انجام شده بود، جنبلاط و دروزی‌های تحت امر او، برخلاف ارادة ملی اکثر لبنانی‌ها ـ اعم از شیعه، سنی و مسیحی مارونی ـ به مخالفت با حزب الله و حمایت از حزب حاکم پرداختند.20 ولید جنبلاط که رییس حزب سوسیالیست ترقی‌خواه لبنان می‌باشد، رابطة نزدیکی با «فواد سینیوره» دارد. وی همچنین رابطة دوستانه ای با دولت اردن و اسرائیل برقرار کرده است.

در اسفند 1386 (مارس 2008 م.)، ولید جنبلاط نمایندة خود «رامی الریس» را به صورت شبه مخفیانه از طریق اردن ـ از کشورهای عربی هم‌پیمان با اسرائیل ـ برای مذاکره با مقامات رژیم صهیونیستی راهی اسرائیل کرد. عجیب‌تر اینکه الریس مورد استقبال گرم «ایهود اولمرت» نخست وزیر اسرائیل قرار گرفت؛ به نحوی که اولمرت ضیافت شامی را به افتخار او در رستوران «الی اولی» شهر «تل آویو» برگزار نمود.21

این حرکت جنبلاط و دروزی‌های لبنان، چند نکته را اثبات می‌نماید:
1. با توجه به آشفتگی اوضاع داخلی لبنان و لزوم حفظ وحدت در این کشور، حرکت فتنه انگیزانة جنبلاط و دروزی‌های طرفدار او، و اعزام نماینده ای از سوی آنان به اسرائیل، نشان دهندة تلاش آنان برای فتنه انگیزی بیشتر در جهت خدمت به اسرائیل و خیانت به لبنان است.
2. با توجه به بسته بودن مرزهای لبنان و اسرائیل، فرستادن نمایندة جنبلاط از طریق مرز اردن به اسرائیل، نشان دهندة ارتباط حسنة جنبلاط و دروزی‌های لبنان با دولت سفاک و خائن اردن می‌باشد.

3. استقبال اولمرت از نمایندة جنبلاط، آن‌هم در زمانی که اکثر گروه‌های لبنانی، اعم از شیعه، سنی و مسیحی، حمایت خود را از حزب الله و خصومت خود را با اسرائیل اعلام نموده‌اند، نشان می‌دهد که جنبلاط و دروزی‌های لبنان، از معدود گروه‌هایی هستند که روابط بسیار نزدیکی با رژیم اشغالگر قدس دارند. این مسئله خود مهم‌ترین سند بر شرارت جنبلاط و دروزی‌های تحت امر وی می‌باشد.

در حال حاضر جنبلاط به فتنه انگیزی سیاسی، قناعت نکرده؛ بلکه بارها تهدید نموده است که در صورت لزوم، به درگیری نظامی با حزب الله و سایر مخالفان دولت نامشروع لبنان، دست خواهد زد؛ تا آنجا که طیّ یک ادعای احمقانه، جنبلاط مدعی شد که موشک‌های حزب الله را به چنگ خواهد آورد. همان موشک‌هایی که اسرائیل در طی 33 روز جنگ، نتوانست به دست بیاورد.22

بدین ترتیب همانگونه که ملاحظه فرمودید، دروزی‌های لبنان به رهبری جنبلاط، نقش بسیار زیادی در اغتشاشات لبنان و منطقه دارند و یکی از جدی ترین موانع برقراری صلح داخلی در این کشور می‌باشند.

· دروزی‌ها در اسرائیل

در حدود یکصد و بیست هزار دروزی در اسرائیل زندگی می‌کنند23 که عمدة این دروزی‌ها در منطقة رمله ـ بیابان شمال شرقی فلسطین اشغالی ـ ساکن هستند24 و نقش مهمی در معادلات سیاسی و نظامی این کشور بازی می‌کنند.

گرچه در اکثر مناطق، دروزی‌ها به عنوان اعراب دروزی شناخته می‌شوند، امّا دروزی‌های اسرائیل، خود را از اعراب مسلمان جدا کرده و خود را یک گروه مستقل معرفی می‌نمایند.25 دروزی‌های اسرائیل، چه در صحنه‌های سیاسی و چه در صحنه‌های نظامی این کشور، نقش مهمی بازی می‌کنند؛ به نحوی که در عرصة نظامی، دروزی‌ها تنها اعرابی هستند که می‌توانند در ارتش اسرائیل خدمت کنند و حتی به مقام فرماندهی ارشد نیز برسند. نکتة عجیب اینکه حتی در جنگ‌های سال 1948 منطقة فلسطین اشغالی که به رانده شدن اعراب مسلمان فلسطینی از سرزمینشان منجر شد، دروزی‌ها هم‌پیمان اسرائیلی‌ها بودند و علیه اسرائیلی‌ها می‌جنگیدند.26 در بین سال‌های 1948 تا 1956، خدمت اعراب دروزی در اسرائیل اختیاری بوده است؛ امّا از آن زمان به بعد، خدمت دروزی‌ها در اسرائیل اجباری شده است.27 مقام و منصب سربازان و ارتشیان دروزی، مشابه با سربازان و ارتشیان یهودی اسرائیل است.28 این مسئله نشان دهندة ارتباط بسیار قوی دروزی‌ها با دولت فاسد و اشغالگر اسرائیل می‌باشد. خیانت دروزی‌های اسرائیل به مسلمانان ـ به خصوص شیعیان ـ تا حدی است که دروزی‌های اسرائیل، افتخار خود را به شهادت رساندن بیست رزمندة حزب الله در طیّ جنگ 33 روزة 2006 می‌دانند و ادعا می‌کنند که در این جنگ، آنها هیچ کشته ای ندادند.29 این مسئله حقد و کینة دروزی‌های اسرائیل را نسبت به شیعیان لبنان نشان می‌دهد. نکتة دیگر اینکه درسال 1996 «عظام» یک تاجر دروزی اسرائیل به جرم جاسوسی در مصر دستگیر شد و به هشت سال زندان محکوم گشت30 که این مسئله شاهد دیگری بر ارتباط دروزی‌های اسرائیل با دولت فاسد این کشور است. به پاس خوش‌خدمتی دروزی‌ها به دولت اسرائیل، این دولت بنای یادبودی را در منطقة «دلیات الکرمل» برای بزرگداشت 355 دروزی کشته شده در ارتش اسرائیل بنا کرده است که این مسئله نشان می‌دهد که اسرائیلی‌ها همواره از دروزی‌ها به عنوان یک متحد همیشگی خود یاد می‌کنند.31

بدین ترتیب در دورة کنونی دروزی‌های ساکن در کشورهای مختلف، به مناصب مهمّ سیاسی و نظامی دست یافته‌اند و در اکثریت مواقع، از این قدرت خود، در جهت فتنه انگیزی و خصومت با مسلمانان و به خصوص شیعیان بهره جسته‌اند. بنابراین گرچه در حال حاضر هنوز سفیانی خروج نکرده است، امّا با توجه به جهت گیری‌های دروزی‌ها به نظر می‌رسد که در صورت خروج سفیانی ملعون، دروزی‌ها یکی از متحدان مهمّ سفیانی خواهند بود؛ زیرا مانند سفیانی، تشنه به خون شیعیان بوده و ارتباط نزدیکی با اسرائیل دارند. نکتة قابل توجه اینکه مطابق روایات اسلامی، سفیانی نیز از سوی یهود حمایت می‌گردد.32

نکتة دیگر اینکه مطابق برخی از روایات، فرماندهی لشکر سفیانی در بسیاری از جنگ‌ها بر عهدة شخصی از بنی‌کلب یا همان دروزی‌های امروزی می‌باشد.33 عجیب اینکه در عصر کنونی، بسیاری از دروزی‌ها در لبنان، سوریه، اردن، و بالاخص اسرائیل، مناصب مهمّ نظامی دارند و بسیاری از آنها به مقام فرماندهی ارشد رسیده‌اند. بنابراین هیچ بعید نیست که در صورت خروج سفیانی از منطقة شام ـ نه صرفاً سوریه ـ ، این فرماندهان دروزی بخواهند به لشکر سفیانی پیوسته و او را در جنگ علیه شیعیان یاری نمایند.

به خصوص این امکان وجود دارد که دولت اسرائیل (حکومت یهودی) که مطابق روایات یکی از هم‌پیمانان مهمّ سفیانی است،34 بخواهد تعدادی از لشکرهای ارتش خود را که از سربازان و فرماندهان دروزی تشکیل شده است، به کمک سفیانی بفرستد؛ به ویژه اینکه دروزی‌ها زبانشان عربی است و مطمئناً بیش از سربازان یهودی اسرائیلی می‌توانند با سپاه سفیانی که عمدتاً آنها نیز عرب زبان هستند، تعامل و ارتباط برقرار کنند.

توجه به پیشگویی‌های آخرالزّمان و رصد دقیق وقایع منطقه و جهان، می‌تواند در گوش به زنگ بودن و آمادگی ما و شیعیان برای ظهور منجی(ع) تأثیرگذار باشد. حتی در بسیاری از این موارد، این انطباق‌ها می‌تواند به جهت گیری‌های دقیق‌تر نظامی و سیاسی نظام اسلامی و نیز سایر شیعیان جهان در مقابل اشرار آخرالزمان کمک نماید.

پی‌نوشت‌ها:


1. مجتبی السادة، شش ماه پایانی، ترجمه محمود مطهری‌نیا، صص 123-124؛ محمد فقیه، سفیانی و نشانه‌های ظهور، ترجمه سید شاهپور حسینی، ص 62.
2. یوم‏الخلاص، ص 671؛ بیان‏الائمه، ج 2، ص 586.
3. علی کورانی عاملی، عصر ظهور، ترجمة مهدی حقی، ص 116.
4. بحار الأنوار، ج 52، ص 273؛ إلزام الناصب، ج 2، ص 119؛ بشار\ الإسلام، ص 58؛ یوم الخلاص، ص 677.
5. شش ماه پایانی، ص 192.
6. همان.
7. همان
8. همان.
9. همان.
10. همان.
11. همان.
12. http://en.wikipedia.org/wiki/Druze
13. همان.
14. عصر ظهور، ص 123.
15. http://en.wikipedia.org/wiki/Hawran
16. http://en.wikipedia.org/wiki/Druze
17. http://en.wikipedia.org/wiki/Walid_Jumblatt
18. http://www.refahnews.
19. همان.
20. همان.
21. http://www.shia-online.ir
22. همان
23. http://www.mehrnews.com
24. شش ماه پایانی صص 123ـ124.
25. http://en.wikipedia.org/wiki/Druze
26. همان.
27. همان.
28. همان.
29. همان.
30. همان.
31. همان.
32. عصر ظهور، صص 152ـ153.
33. همان، ص 116؛ شش ماه پایانی، ص 192.
34. عصر ظهور، صص 152ـ153.


شنبه 87 بهمن 5 | نظر

طبقه بندی: آخرالزمان سفیانی

 

دلائل اثبات رجعت در اسلام

در بسیاری از اخبار و روایاتی که در رابطه با حضرت ولی عصر ارواحنا فداه وارد شده است، به احادیثی برمی‏خوریم که حکایت از زنده شدن و بازگشت‏بعضی از مردگان - در زمان حضرت مهدی (عج) یا پس از شهادت ایشان - به این دنیا دارد. مجموعه این اخبار و روایات بحث رجعت را به عنوان یکی از مسائل ضروری و انکارناپذیر مذهب تشیع، تشکیل می‏دهند.

به لحاظ این‏که اعتقاد به رجعت، از مختصات شیعه بوده و دیگر فرق اسلامی و حتی گروه اندکی از شیعیان، شدیدا آن را انکار کرده یا مورد تردید قرار داده‏اند; بحث از رجعت، از حساسیت قابل ملاحظه‏ای برخوردار بوده و در حقیقت، هر کسی به نوعی نسبت‏به آن، اظهارنظر کرده و به شکلی آن را قبول یا رد نموده است.

ما در این مختصر، مفهوم رجعت و ادله قرآنی و روایی آن، همین‏طور نظریه علمای بزرگ شیعه در این رابطه، را به صورت فشرده، ارائه می‏دهیم.

واژه رجعت

رجعت در لغت‏به معنای برگشتن و بازگشت می‏باشد. (1) در اصطلاح عبارت است از این‏که خداوند برخی از شیعیان و دوستان حضرت مهدی (عج) را، که قبل از ظهور آن حضرت، از دنیا رفته‏اند، زنده می‏کند و به دنیا برمی‏گرداند تا این‏که به ثواب یاری آن حضرت و مشاهده دولت کریمه‏اش نائل شوند. همچنین گروهی از دشمنان ایشان را نیز برمی‏گرداند تا از آنان در همین دنیا، انتقام کشیده، به ایشان طعم ذلت را بچشاند. (2)

رجعت در قرآن

برای اثبات رجعت، ابتدا، به سراغ قطعی‏ترین و مستندترین دلیل و راهنما نزد مسلمانان، یعنی قرآن، می‏رویم تا ببینیم آیا قرآن نسبت‏به زنده شدن مردگان در این دنیا، نظری دارد و آیا آن را ممکن می‏داند یا خیر؟ و اگر آن را ممکن می‏داند، آیا به وقوع آن در امت‏های گذشته هم، اشاره‏ای دارد یا نه؟ قرآن مساله رجعت را کاملا ممکن دانسته و جای هیچ شک و تردیدی در زنده شدن مردگان نمی‏بیند. از تمامی آیاتی که بر زنده شدن مردگان در قیامت دلالت دارد، می‏توان به عنوان دلیل برای زنده شدن مردگان در همین دنیا نیز استفاده کرد; چرا که همان خدایی که قادر به زنده کردن مردگان در آخرت، می‏باشد، می‏تواند مردگان را در همین دنیا نیز، دوباره خلعت‏حیات و زندگی بخشیده و آنان را زنده کند.

قرآن برای اثبات امکان زنده شدن مردگان و در پاسخ به شبهات منکرین معاد، آنان را به فطرتشان ارجاع داده و با تعابیر متعدد، قادر بودن خود بر احیاء مردگان را، دلیل بر امکان وقوع آن ذکر کرده است. «آیا نمی‏بینید آن خدایی که آسمان‏ها و زمین را آفرید و هرگز در خلقت آن‏ها دچار ناتوانی نشد، قدرت دارد مردگان را دوباره زنده کند; آری البته او بر هر چیزی قادر و تواناست.» (3) و آیه «همانا فرمان خداوند به گونه‏ای است که همین‏که چیزی را اراده کند و به آن بگوید موجود شو، بلافاصله موجود می‏شود»، (4) مؤید این مطلب می‏باشند.

البته قرآن تنها به این پاسخ‏گویی و ارجاع به فطرت اکتفاء نکرده، بلکه با ارائه و بیان نمونه‏ها و مثال‏های متعدد، امکان تحقق زنده شدن مردگان در این دنیا را متذکر شده است. اینک به بیان برخی از از آن موارد می‏پردازیم.

داستان قوم موسی

به این داستان، در قرآن کریم فقط اشاره شده است. اجمال این داستان این است که در زمان حضرت موسی‏علیه السلام در بنی‏اسرائیل قتلی صورت می‏گیرد و قاتل شناخته نمی‏شود. برای پیدا کردن قاتل، حضرت موسی دستور می‏دهد که اولیاء دم گاوی بکشند و قسمتی از بدن گاو را به مقتول بزنند تا مقتول زنده شود آنان را از حقیقت مطلب آگاه کند. ابتدا بنی‏اسرائیل در برابر چنین دستوری تعجب کرده، آن را به مسخره و شوخی گرفتند. اما سرانجام پس از آن‏که مثل همیشه در انجام امر الهی تعلل ورزیدند و با بهانه‏های مختلف از خصوصیات و رنگ گاو سؤال کردند، فرمان حضرت موسی‏علیه السلام را انجام دادند و مقداری از بدن گاو را به بدن مقتول زدند، مقتول بلافاصله به اذن خداوند زنده شد و قاتل را معرفی کرد. قرآن کریم در این ارتباط می‏فرماید: پس گفتیم با قسمتی از آن گاو به او بزنید. خداوند مردگان را این‏گونه زنده می‏سازد و نشانه‏های خود را به شما می‏نمایاند; شاید عقل خود را به کار گیرید!» (5)

این آیه شریفه، به روشنی بر وقوع رجعت و زنده شدن مرده‏ای، در یک رویداد خاص دلالت دارد.

داستان «عزیر» پیامبر

نمونه دیگری که قرآن کریم در مورد زنده شدن مردگان در همین دنیا ذکر می‏کند داستان «عزیر»، پیامبری از پیامبران بنی اسرائیل است. می‏فرماید: «یا به مانند آن کس (عزیر) که از دهکده‏ای عبور کرد که خراب و ویران شده بود. (با خود) گفت: خداوند چگونه این مردگان را دوباره زنده خواهد کرد؟! پس خدا او را صد سال میراند سپس او را زنده نمود و به او گفت: چه مدت در این‏جا درنگ کردی؟ جواب داد: یک روز و یا قسمتی از یک روز! خداوند فرمود: بلکه صد سال است که در این‏جا مانده‏ای! به خوراکی و نوشیدنی خود نظر کن که هیچ تغییر نکرده و به الاغت‏بنگر (که چگونه متلاشی گشته است) و ما تو را برای مردم حجت و دلیل قرار خواهیم داد. و به استخوان‏های (الاغت) بنگر که چگونه آن‏ها را به هم پیوسته و گوشت‏بر آن‏ها می‏پوشانیم. پس هنگامی که این کار برایش روشن و واضح گردید گفت: یقین دارم که خداوند بر هر کاری تواناست.» (6)

این آیه نیز، همچون آیه پیشین، حجتی روشن و برهانی قاطع بر وقوع رجعت در دنیا می‏باشد.

داستان اصحاب کهف

بنا به نقل قرآن کریم، اصحاب کهف مدت سیصد سال در یک غار به خواب رفتند و پس از بیداری وقتی که برای تامین غذا به شهر آمدند، همه چیز را متحول یافتند و مردم نیز بدین‏وسیله از آن حادثه عجیب مطلع شدند.

«و این‏گونه ما مردم را بر احوال آن‏ها (اصحاب کهف) مطلع ساختیم تا بدانند وعده الهی حق است و در وقوع قیامت هیچ شکی نیست.» (7) بی شک بر اساس قوانین معمولی عالم طبیعت، خواب سیصد ساله ممکن نیست و لذا باید عاملی غیرطبیعی در این حادثه دخالت داشته باشد. معلوم است که فقط قدرت خداوند است که می‏تواند چنین حوادثی را بیافریند، چرا که قدرت و توان او محدود به امور مادی و قوانین طبیعت نیست. لذا هیچ بعدی ندارد، آن خدایی که می‏تواند آدمی را به مدت سیصد سال در خواب فرو ببرد و سپس دوباره آنان را بیدار کنید، در قیامت و دنیا نیز می‏تواند انسان‏ها را از قبرها برانگیزد و مردگان را زنده کند.

احیاء مردگان توسط حضرت عیسی علیه السلام

گویاترین و بارزترین شاهد قرآنی بر زنده شدن مردگان در دنیا، زنده ساختن مردگان توسط حضرت عیسی‏علیه السلام می‏باشد. قرآن در آیات متعدد، زنده شدن مردگان، توسط عیسی مسیح‏علیه السلام را به مخاطبین خود گوشزد می‏کند. تا هم قدرت خود را به آنان تفهیم کند و هم شک و ریب مخاطبین در خصوص زنده شدن مردگان در قیامت را از دل آنان بزداید. قرآن در این‏باره می‏فرماید: «و (خداوند) او (عیسی) را به سوی بنی اسرائیل فرستاد (که به آنان بگوید) من از طرف خداوند برای شما نشانه و آیتی آورده‏ام... و من به اذن خداوند، مرده‏ها را زنده می‏کنم...» (8) همچنین می‏فرماید: «آن هنگام که خداوند به عیسی بن مریم فرمود: به یاد آور نعمتم را که به تو و مادرت عطا کردم... و این‏که به تو قدرت دادیم که مردگان را با اجازه ما از قبرها بیرون آوری و زنده‏شان سازی.» (9)

بنابراین آیات فوق به روشنی دلالت‏بر وقوع رجعت در امت‏های پیشین دارند. (10)

رجعت در سیره و تعلیمات اهل بیت علیهم السلام

رجعت از موضوعاتی است که امامان بزرگوار شیعه، همواره بر آن به عنوان یک اعتقاد اصیل تاکید می‏کردند. در ادعیه و زیارات ماثوره هم، رجعت‏به عنوان یکی از امور خدشه‏ناپذیر و اعتقاد راسخ مطرح شده است. به عنوان مثال، می‏توان از زیارت جامعه کبیره، که به تعبیر مرحوم علامه مجلسی، صحیح‏ترین و فصیح‏ترین و بلیغ‏ترین زیارت‏ها می‏باشد (11) ، نام برد. در فرازی از این زیارت می‏خوانیم: «من به شما ایمان دارم و بازگشتتان را باور دارم، رجعت‏شما را تصدیق می‏کنم، امر شما را انتظار می‏کشم و دولت‏شما را چشم به راهم‏». (12) همچنین در فرازی از دعای عهد، که امام صادق‏علیه السلام درباره آن فرمودند: هر کس آن را در زمان غیبت، چهل روز صبح بخواند از یاران حضرت مهدی (عج) می‏شود و اگر پیش از ظهور ایشان از دنیا برود، خداوند او را به هنگام ظهور، زنده کرده و باز می‏گرداند، می‏خوانیم «خدایا اگر مرگ - که آن را بر همه بندگانت قطعی و مسلم کرده‏ای - میان من و ظهور مولایم جدایی بیاندازد، مرا از قبر بیرون آور در حالی‏که کفنم را به خود پیچیده، شمشیرم را از غلاف درآورده، نیزه‏ام را به دست گرفته، و دعوت دعوتگری را که در شهر و صحرا بانگ برمی‏آورد، لبیک بگویم.» (13)

این دو مورد به عنوان نمونه، اعتقاد و باور به رجعت را به عنوان یکی از مهم‏ترین امتیازات یک شیعه محب و مطیع و منتظر ظهور حضرت مهدی (عج) مطرح می‏سازد.

رجعت در روایات

درباره رجعت، روایات فراوانی از ناحیه معصومین‏علیهم السلام به دست ما رسیده است. این روایات به اندازه‏ای است که هر پژوهشگر با انصافی، که این روایات را مورد دقت و بررسی قرار دهد، بی‏شک به متواتر بودن احادیث مربوط به رجعت معتقد می‏شود و هرگز نمی‏تواند تواتر آن‏ها را مورد تشکیک قرار دهد. مرحوم علامه مجلسی می‏فرماید: «چگونه ممکن است‏شخص با ایمانی که حقانیت اهل‏بیت‏علیهم السلام را باور دارد، در مورد رجعت تردید به خود راه دهد در حالی که قریب به دویست‏حدیث صریح از معصومین‏علیهم السلام به طور متواتر به ما رسیده و بیش از چهل تن از بزرگان شیعه از قبیل شیخ طوسی، شیخ مفید، سید مرتضی علم‏الهدی، شیخ صدوق و کلینی و امثال ایشان در آثار پر ارج خود گرد آورده‏اند... اگر بنا باشد، احادیث مربوط به رجعت - با این کثرتی که ذکر شد - متواتر نباشد، دیگر در هیچ موردی نمی‏توان ادعای تواتر نمود. (14) اینک برای نمونه به برخی از این احادیث اشاره می‏شود:

1. امام صادق‏علیه السلام می‏فرمایند: «ایام الله سه روز است، یکی، روز قیام مهدی (عج)، دیگری، روز رجعت است و سومی، روز قیامت.» (15)

2. از امام صادق‏علیه السلام در مورد آیه «و یوم نحشر من کل امة فوجا» (16) سؤال شد; ایشان فرمودند: «مردم درباره معنای این آیه چه می‏گویند؟» عرض شد: «آنان می‏گویند این آیه درباره قیامت است.» امام فرمودند: «آیا در قیامت از هر امتی تنها یک گروه محشور می‏شوند و دیگران محشور نمی‏شوند؟! هرگز، این آیه در مورد رجعت است.» (17)

3. از امام صادق‏علیه السلام در مورد رجعت‏سؤال شد که آیا امری است‏حقیقی و یا باطل و دور از حقیقت؟ فرمودند: «رجعت‏حق است‏» سؤال شد: «اولین کسی که به دنیا باز خواهد گشت کیست؟» فرمودند: «حسین‏علیه السلام که پس از قائم (عج) به دنیا باز می‏گردد.» سؤال شد: «آیا همه مردم با او به دنیا باز خواهند گشت؟» امام فرمودند: «نه مردم گروهی پس از گروهی دیگر خواهند آمد.» (18) در جای دیگر از حضرت نقل شده که فرمودند: «حسین‏علیه السلام با یارانش که به همراه او به شهادت رسیده‏اند و نیز هفتاد نفر از پیامبران به دنیا باز می‏گردند و قائم (عج) انگشتر را به او می‏دهد. حسین‏علیه السلام است که او را غسل داده و کفن کرده و در قبر قرار می‏دهد». (19)

4. امام رضاعلیه السلام در پاسخ سؤال مامون در مورد رجعت فرمودند: «همانا رجعت‏حق است، در امت‏های گذشته بوده است و قرآن نیز در مورد آن سخن گفته است و رسول خداصلی الله علیه وآله فرمودند: آنچه برای امت‏های گذشته اتفاق افتاده است‏برای امت من نیز بدون کم و کاست واقع خواهد شد.» (20) در برخی روایات، رجعت لازمه ایمان تلقی شده است: امام صادق‏علیه السلام فرمودند: «هرکس به رجعت ایمان نداشته باشد و متعه را جایز نداند از ما نیست.» (21)

این‏ها نمونه‏هایی از احادیثی بود که پیرامون رجعت‏به دست ما رسیده است. همان‏طور که بیان شد، اصل این مساله مورد قبول همه شیعیان می‏باشد و هیچ اختلافی در آن وجود ندارد، و اما فروعات و مسائل جانبی آن مورد اختلاف است. به عنوان مثال، در رابطه با این‏که چه کسانی رجعت‏خواهند داشت؟ پاسخ روشنی در دست نیست. همچنین درباره این‏که آیا پس از رجعت تکلیف وجود دارد یا نه؟ وهمچنین اولین کسی که به دنیا برمی‏گردد کیست؟ پاسخ قاطعی از روایات به دست نمی‏آید. آنچه بر ما لازم است اعتقاد به اصل مساله رجعت و بازگشت ائمه‏علیهم السلام و گروهی از مردم به این دنیا، در زمان حکومت‏حضرت مهدی (عج) و پس از انقضاء امامت‏حضرت مهدی (عج) می‏باشد. که این نکته از مجموع آیات و روایات ماثوره از اهل‏بیت‏علیهم السلام استفاده شده و به صورت مساله‏ای قطعی و غیرقابل تردید درآمده است. علاوه بر این‏که، علمای شیعه بر صحت رجعت نیز اجماع کرده‏اند.

پی‏نوشت‏ها:

1. المصباح المنیر، 266، الرائد 1، 845

2. رسائل الشریف المرتضی، 1، ص 125 و 303

3. سوره احقاف، آیه 33

4. سوره یس، آیه 82

5. سوره بقره، آیه 73

6. سوره بقره، آیه 259

7. سوره کهف، آیه 21

8. سوره آل عمران، آیه 49

9. سوره مائده، آیه 110

10. الایقاظ من الهجعة، 72 الی 98، شیعه و رجعت، 37 الی 188

11. بحارالانوار، ج 102، ص 144

12. بحارالانوار، ج 102، ص 131

13. مصباح کفعمی، 551، بحارالانوار، ج 53، ص 96

14. بحارالانوار، ج 53، ص 122 - 123

15. بحارالانوار، 53، ص 63، حدیث 53، الایقاظ من الهجعة، 235، حدیث 3

16. سوره نمل، آیه 83: «روزی که از هر امتی گروهی را برمی‏انگیزیم.»

17. بحارالانوار، 53، ص 51، حدیث 27، الایقاظ من الهجعة، 257، حدیث 43

18. بحارالانوار، ج 53، 103، حدیث 130

19. بحارالانوار، ج 53، ص 103، حدیث 130

20. بحارالانوار، ج 53، ص 59، حدیث 45

21. الایقاظ من الهجعة، 300، حدیث 1



دوشنبه 87 دی 2 | نظر بدهید

 

جمعه انتظار

 

هر جمعه به جاده آبی نگاه می کنم و در انتظار قاصدکی می نشینم که قرار است خبر گام های تو را برای من بیاورد،گام های استوار و دست های سبزت را. اگر بیایی،چشمهایم را سنگفرش راهت خواهم کرد.

تو می آیی و در هر قدم،شاخه ای از عاطفه خواهی کاشت و قاصدکی را آزاد خواهی کرد.تو می آیی و روی هر درخت پر شکوه لانه ای از امید برای کبوتران غریب خواهی ساخت.

تو می آیی در حالیکه دستهایت پر از گلهای نرگس است.تو دل سرد یکایک ما را با نواهای گرمت آفتابی می کنی و کعبه عشق را در آن ها بنا خواهی کرد.

تو می آیی و دست نوازش بر سر میخک هایی خواهی کشید که باد کمرشان را خم کرده است.

تو می آیی و با آمدنت خون طراوت و زندگی در رگ های صبح جریان پیدا خواهد کرد.

تو می آیی ای پسر فاطمه ،یوسف زهرا یا مهدی


پنج شنبه 87 مهر 4 | نظر

 

یا صاحب الزمان(عج)



پنج شنبه 87 مهر 4 | نظر بدهید

 

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin