تاریخ جهان اسلام و عقاید و افکاری که در بستر آن ظهور و بروز کرده، اقیانوسی متلاطم و بیکران و عرصهای بسیار گسترده است . حرکت در امواج متلاطم و بعضا ظلمانی این اقیانوس، نیازمند وسیلهای مطمئن و راهنمایی دریادیده است . در غیر این صورت، در شب تاریک دریا و امواج سهمگین آن، نمیتوان راهی به ساحل نجات یافت .
عقاید، اخبار و احادیثی که در بستر این فرهنگ نیازمند بررسی و نقد هستند، کم نیستند . فقهای اسلام از عصر غیبت تاکنون سعی بر حراست اخبار و احادیث از نفوذ خطاها، تحریفها و انحرافات داشتهاند . اگر زحمات آن بزرگواران نبود، سرنوشت اسلام و تشیع دستخوش مخاطرات عظیم فکری میگشت و راه کشف حقیقتبر همگان مسدود میشد .
از جمله داستانهایی که تحت تاثیر حوادث زمان خود شکل گرفته و پس از مقداری تحریف، تطبیقی بیجا در مورد آن صورت گرفته، و در برخی مجامع روایی شیعه نفوذ کرده است، داستانی استبه نام «جزیرهی خضراء» . از آن جا که در دو دههی گذشته با قلم فرسایی برخی افراد بیاطلاع از تاریخ، این داستان منتشر شده و به علاوه، در تکلفی ناشیانه، آن را بر مثلثبرمودا تطبیق کردهاند، لازم شد در اطراف این واقعه، کنکاش بیشتری صورت گیرد تا اذهان ارادتمندان به حضرت ولی عصر (عج) از این گونه خطاها پیراسته شود . (1)
مباحثی که در این بررسی بدان پرداخته خواهد شد، عبارتند از:
خلاصهی داستان جزیرهی خضرا
داستان اول
بررسی داستان اول از نظر سند
بررسی داستان اول از نظر متن
بررسی داستان اول از نظر تاریخی
خلاصهی مباحث
داستان دوم
بررسی داستان از نظر سند
بررسی داستان از نظر متن
بررسی داستان از نظر تاریخی
ارتباط دو داستان
نتیجه و خلاصهی مباحث
خلاصهی داستان
مرحوم علامه مجلسیقدس سره در بحارالانوار (ج 52، ص 159) مینویسند:
رسالهای یافتم مشهور به داستان جزیرهی خضراء . . . و چون آن را در کتابهای روایی ندیدم، عین آن را در فصل جداگانهای آوردم .
یابندهی آن متن میگوید: در آن متن چنین آمده است:
من (فضل بن یحیی کوفی) در سال 699 ه . ق . در کربلا از دو نفر، داستانی شنیدم . آن ها داستان را، از زین الدین علی بن فاضل مازندرانی، نقل میکردند . داستان مربوط به جزیرهی خضرا در دریای سفید بود . مشتاق شدم داستان را از خود علی بن فاضل بشنوم . به همین دلیل به حله رفتم و در خانهی سید فخرالدین، با علی بن فاضل ملاقات کردم و اصل داستان را جویا شدم .
او، داستان را در حضور عدهای از دانشمندان حله و نواحی آن چنین بازگو کرد: سالها در دمشق نزد شیخ عبدالرحیم حنفی و شیخ زین الدین علی مغربی اندلسی تحصیل میکردم . روزی شیخ مغربی عزم سفر به مصر کرد . من و عدهای از شاگردان با او همراه شدیم . به قاهره رسیدیم . استاد مدتی در الازهر به تدریس پرداخت، تا اینکه نامهای از اندلس آمد که خبر از بیماری پدر استاد میداد . استاد عزم اندلس کرد . من و برخی از شاگردان با او همراه شدیم .
به اولین قریه اندلس که رسیدیم، من بیمار شدم . به ناچار، استاد مرا به خطیب آن قریه سپرد و خود به سفر ادامه داد .
سه روز بیمار بودم، پس از آن، روزی در اطراف ده قدم میزدم که کاروانی از طرف کوههای ساحل دریای غربی وارد شدند و با خود پشم و روغن و کالاهای دیگر داشتند . پرسیدم: از کجا میآیند؟ گفتند: از دهی از سرزمین بربرها میآیند که نزدیک جزایر رافضیان است .
هنگامی که نام رافضیان را شنیدم، مشتاق زیارت آنان شدم . تا محل آنان، 25 روز راه بود که دو روز بیآب و آبادی و بقیه آباد بودند، حرکت کردم و به سرزمین آباد رسیدم . به جزیرهای رسیدم با دیوارهای بلند و برجهای مستحکم که بر ساحل دریا قرار داشت . مردم آن جزیره، شیعه بودند و اذان و نماز آنها بر هیات شیعیان بود .
آنان از من پذیرایی کردند . پرسیدم: غذای شما از کجا تامین میشود؟ گفتند: از جزیرهی خضراء در دریای سفید که جزایر فرزندان امام زمان (عج) است که سالی دو مرتبه، برای ما غذا میآورند .
منتظر شدم تا کاروان کشتیها از جزیرهی خضراء رسید . فرماندهی آن، پیرمردی بود که مرا میشناخت و اسم من و پدرم را نیز میدانست . او مرا با خود به جزیرهی خضراء برد .
شانزده روز که گذشت، آب سفیدی در اطراف کشتی دیدم و علت آن را پرسیدم . شیخ گفت: این دریای سفید است و آن جزیرهی خضراء . این آبهای سفید، اطراف جزیره را گرفته است و هرگاه کشتی دشمنان ما وارد آن شود، غرق میگردد . وارد جزیره شدیم . شهر دارای قلعهها و برجهای زیاد و هفتحصار بود . خانههای آن از سنگ مرمر روشن بود . . . .
در مسجد جزیره با سید شمس الدین محمد که عالم آن جزیره بود، ملاقات کردم . او مرا در مسجد جای داد . آنان نماز جمعه میخواندند (واجب میدانستند .) از سید شمس الدین پرسیدم: آیا امام حاضر است؟ گفت: نه، ولی من نایب خاص او هستم . به او گفتم: امام را دیدهای؟ گفت: نه، ولی پدرم، صدای او را شنیده و جدم، او را دیده است .
سید مرا به اطراف برد . در آنجا کوهی مرتفع بود که قبهای در آن وجود داشت و دو خادم در آنجا بودند . سید گفت: من هر صبح جمعه آنجا میروم و امام زمان را زیارت میکنم و در آنجا ورقهای مییابم که مسایل مورد نیاز درآن نوشته شده است .
من نیز به آن کوه رفتم و خادمان قبه از من پذیرایی کردند . . . در مورد دیدن امام زمان (عج) از آنان پرسیدم، گفتند: غیر ممکن است .
دربارهی سید شمس الدین از شیخ محمد (که با او به خضراء آمدم) پرسیدم . گفت: او از فرزندان فرزندان امام است و بین او و امام، پنج واسطه است .
با سید شمس الدین، گفت وگوی بسیار کردم و قرآن را نزد او خواندم . از او دربارهی ارتباط آیات و اینکه برخی آیات، با قبل بی ارتباط هستند، پرسیدم . پاسخ داد: . . . . مسلمانان پس از رسول خدا و به دستور خلفا، قرآن را جمعآوری کردند . از همین رو، آیاتی که در قدح و مذمتخلفا بود، از آن ساقط کردند . از همین جهت، آیات را نامربوط میبینی، ولی قرآن علی علیه السلام که نزد صاحب الامر (عج) است، از هر نقصی مبراست و همه چیز در آن آمده است .
در جمعهی دومی که در آن جا بودم، پس از نماز، سر و صدای بسیار زیادی از بیرون مسجد شنیده شد . پرسیدم: این صداها چیست؟ سید پاسخ داد: فرماندهان ارتش ما هر دو جمعهی میانی ماه سوار میشوند و منتظر فرج هستند . پس از اینکه آنان را در بیرون مسجد دیدم، سید گفت: آیا آنان را شمارش کردی؟ گفتم: نه . گفت: آنان سیصد نفرند و سیزده نفر باقی ماندهاند .
از سید پرسیدم: علمای ما احادیثی نقل میکنند که هر کس پس از غیبت ادعا کند مرا دیده است، دروغ میگوید . حال چگونه است که برخی از شما، او را میبینید؟
سید گفت: درست میگویی، ولی این حدیث مربوط به زمانی است که دشمنان آن حضرت و فرعونهای بنی العباس فراوان بودند، اما اکنون که این چنین نیست و سرزمین ما از آنان دور است، دیدار آن حضرت ممکن است .
سید شمس الدین ادعا کرد که: تو نیز امام زمان (عج) را دو مرتبه دیدهای، ولی نشناختهای . همچنین گفت که آن حضرت، خمس را بر شیعیان خود مباح کرده است و آن حضرت هر سال حج میگذارد و پدرانش را در مدینه، عراق و طوس زیارت میکند .
این خلاصهای از داستان بود . البته کسانی که خواهان اطلاع دقیقتری هستند، میتوانند داستان را در بحارالانوار یا منابع دیگر مطالعه کنند .
بررسی داستان از نظر سند
از مهمترین موضوعات در بررسی سند یک خبر، منابعی است که آن خبر را ذکر کردهاند . بدیهی است هر قدر، منابع یک خبر به عصر صدور و حدوث آن نزدیکتر باشد، آن خبر اعتبار بیشتری خواهد داشت . در مورد داستان جزیرهی خضراء چنانکه در اصل داستان آمده، راوی خبر آن را در سال 699 ه . ق . از علی بن فاضل در شهر حله شنیده است .
در آن زمان، «حله» شهری آباد بین بغداد و کوفه بوده و چون کوفه و نجف در آن زمان، مرکز حوزهی علمی شیعه بوده، طبیعتا خبرها، به ویژه خبرهای مهمی که به مسایل عقیدتی و کلامی و فقهی شیعه مربوط میشده است، بااهمیت تلقی میشده و در آثار و نوشتههای آنان منعکس میگشته است . ولی علی رغم اشتمال این داستان بر مطالب مهم و مطرح شدن آن در سامرا و حله و طبیعتا نجف، در هیچ یک از آثار مکتوب آن زمان (یعنی از سال 699 تا 1019 ه . ق) . که به دست ما رسیده است، این خبر انعکاس نیافته است .
اشتهار این داستان از آغاز هزارهی دوم به ویژه در زمان علامه مجلسیقدس سره و ذکر آن در کتاب بحارالانوار است . قبل از علامه، قاضی نور الله شوشتری (م 1019) این حکایت را در کتاب مجالس المؤمنین آورده است . البته قاضی نورالله در مجالس المؤمنین ادعا کرده که شهید ثانی در برخی از امالی خود، این داستان را ذکر کرده است، ولی ایشان هیچ مدرکی در این باره به دست نمیدهد . علاوه بر اینکه علامه مجلسی قدس سره همهی آثار شهید را در اختیار داشته است . (2) در عین حال، در آغاز نقل داستان جزیرهی خضراء میگوید: «این داستان را در کتابهای معتبر ندیدم» . بدیهی است اگر علامه مجلسی قدس سره این خبر را در کتب شهید دیده بود، آن را در بخش نوادر کتاب ذکر نمیکرد و به جای انتساب آن به شخص مجهول، آن را به شهید مستند میکرد .
مجهول بودن راوی و استنساخ کنندهی نسخهی مکتوب داستان
علما و فقهای اسلام در پذیرش یک کتاب یا نوشته و انتساب آن به نویسنده، صرفا به ادعاها توجه نمیکنند، بلکه وقتی یک کتاب را از نظر انتساب به نویسنده زمانی معتبر میدانند که آن کتاب از طریق سلسلهی اجازات برای آنان نقل شده باشد . از همین رو، شاگردان یک مؤلف یا راوی با اجازه از شیخ و استاد خود، مطالب را نقل کرده و آنان نیز این اجازهها را به طبقهی بعد از خود منتقل میکردند .
در زمانهای گذشته و قبل از عصر رواج چاپ، آن چه موجب اعتماد به نسخههای مکتوب خطی میشد، اجازهای بود که مؤلف با واسطه یا بدون آن، به افراد شناخته شده میداد . برای نمونه، مرحوم مجلسی قدس سره در مجلدات آخر کتاب بحارالانوار به ذکر اجازههای خود برای نقل از کتابها میپردازد و بدین ترتیب، نقل خود از کتابهای آنان را مستند میسازد .
ولی نوشتهی جزیرهی خضراء اولا; هیچ ارتباط مستندی با نویسندهی آن ندارد . و هیچ مدرکی که صحت انتساب نوشته را به علی طیبی نشان دهد، وجود ندارد . ثانیا; یابندهی نسخه و (کسی که میگوید من جزوه را به خط فضل بن علی طیبی کوفی یافتم و آن را استنساخ کردم)، معلوم نیست چه کسی است تا بتوان نسبتبه وثاقتیا عدم وثاقت او ابراز نظر کرد . ثالثا; یابندهی مجهول نوشتهی فضل بن علی طیبی، معلوم نیست از کجا تشخیص داده است که نوشتهی مزبور خط فضل بن علی است . ناچار باید گفت: چون در خود نوشته، توسط نویسنده به این مطلب اقرار شده است، یابنده، نسخه آن را به همان اسم نسبت داده است . ولی باید توجه داشت چنین انتسابهایی، ارزش علمی ندارد و چنانکه قبلا نیز گفته شد، نوشتهای را میتوان مستند قرار داد و بدان استدلال کرد که دارای سلسله سند موثق به نویسندهی کتاب باشد، وگرنه هر کس نوشتهای مینوشت (چنانکه برخی نوشتند و وارد اخبار کردند) و آن را به شخص مورد وثوقی نسبت میداد، مثلا میگفت این نوشتهی زرارة بن اعین یا محمد بن ابی عمیر و . . . میباشد .
بررسی شخصیتهای داستان
نام چند نفر در آغاز داستان آمده است که به جز یک نفر که همان فضل بن علی باشد، هیچکدام شناخته شده نیستند و به گفتههای آنان نمیتوان استناد کرد .
علی بن فاضل که شاهد اصلی ماجرا و مدعی رفتن به جزیرهی خضرا و . . . است، جز به همین خبر شناخته شده نیست و رجالیون هیچ ذکری از او به میان نیاوردهاند، با آن که شخصیتهایی چون علامه حلی و ابن داود (صاحب کتاب رجال ابن داود که تالیف کتابش در سال 707 ه . ق به پایان رسیده است) که معاصر و یا نزدیک به زمان نقل داستان بودهاند، هیچ نامی از علی بن فاضل به میان نیاوردهاند، حال آن که خبر جنجالی او که علاوه بر جنبههای حساس کلامی، دارای ابعاد فقهی نیز هست، طبیعتا میبایستی انعکاس گستردهای در محافل علمی و دینی آن زمان داشته باشد .
خلاصهی سخن اینکه، این خبر از نظر سند نه تنها ضعیف است، بلکه باید گفت فاقد استناد است و به جز اشتهار در کتب متاخرین به ویژه پس از علامه مجلسی قدس سره هیچ مستند دیگری ندارد . بدیهی است که چنین نقلهایی موجب ارزش و اعتبار خبر نمیشود .
شخصیت فضل بن یحیی علی طیبی کوفی
مجدالدین فضل بن یحیی بن علی بن المظفر بن الطیبی به واسطهی اجازهی صاحب کشف الغمة (عیسی بن ابی الفتح اربلی) از رجال موثق شمرده میشود، (3) ولی نکتهی مهم در این مقام، آن است که از کجا معلوم است فضل بن یحیی که در داستان جزیرهی خضراء به او منسوب است، همان فضل بن یحیی بن المظفر باشد؟ علاوه بر اینکه، راوی کتاب (کسی که کتاب را برای ما نقل کرده) نیز شخصی مجهول و ناشناخته است . همچنین شخصی که فضل بن یحیی از او نقل میکنند (علی بن فاضل) نیز ناشناخته است .
گرچه بررسی این خبر از نظر سند، ابعاد دیگری نیز دارد، ولی به جهت رعایت اختصار به همین مقدار، بسنده میکنیم .
بررسی داستان از نظر متن و محتوا
1- دلالت قصه بر تحریف قرآن: از جمله مطالبی که در ضمن گفتوگوی علی بن فاضل (مجهول) با شمس الدین (مجهول) آمده است، تصریح به تحریف قرآن است . یعنی کسی که این داستان را بپذیرد، بایستی با یک خبر که مجهول الراوی و نهایتا خبر واحد است، قایل به تحریف قرآن باشد، حال آن که نقل قرآن، متواتر است و نص قرآن نیز به حفظ آن از هرگونه تحریف، تصریح دارد . (4) مگر آن که کسی مسلک اخباریون را داشته باشد، که با یک سری اخبار ضعیف و بیاعتبار همچون حدیث مذکور، مهمترین سند اسلام و متقنترین آن را تحریف شده بداند که این نهایتبیفکری و کم خردی و دوری از عقل و منطق است .
آری، شمس الدین مذکور در قصه، به صراحت میگوید که قرآن جمعآوری شده در زمان خلفا، تحریف شده است .
و جمعوا هذا القرآن و اسقطوا ما کان فیه من المثالب التی صدر منهم بعد وفاة سید المرسلین صلی الله علیه و آله فلهذا تری الآیات غیر مرتبطة . (5)
چگونه میتوان قرآن متواتر و تضمین شده را که همهی ائمه علیهم السلام به آن استناد میکردند، با چنین اخباری زیر سؤال برد؟ ! و آیا کسانی که چنین مجعولاتی را رواج میدهند، به توابع آن توجه دارند؟ !
2- راوی مجهول این خبر (علی بن فاضل) که با نسبت مازندرانی از او یاد میشود در ضمن داستان، خود را عراقی الاصل معرفی میکند . گرچه محتمل است که اشتهار یک نفر در انتساب به شهر یا منطقهای با اصالت او متفاوت باشد، ولی به نظر میرسد سازندهی این داستان، دچار اندکی کم حافظهگی شده است که یک بار، او را به نام مازندرانی و بار دیگر، عراقی الاصل معرفی میکنند .
3- در متن داستان آمده است:
هذا هو البحر الابیض و تلک الجزیرة الخضراء و هذا الماء مستدیر حولها مثل السور من ای الجهات اتیته وجدته و بحکمة الله ان مراکب اعدائنا اذا دخلته غرقت . . . .
ولی علی بن فاضل به هنگام گزارش از جزیره، آن را دارای هفتحصار میداند و از برجهای محکم دفاعی آن یاد میکند . حال اگر این جزیره به وسیلهی آبهای سفید و نیروی غیبی، محافظت میشده، به حصارهای محکم چه نیازی داشته است؟
این مطلب وقتی بیشتر اهمیت پیدا میکند که توجه داشته باشیم سید شمس الدین و چندین نسل از اجداد او در آن سرزمین زندگی میکردهاند؟ ! !
4- در ضمن داستان، به نقل از خادمان قبه مینویسد: «رؤیت امام غیرممکن است» ، ولی در گفت وگوی با سید شمس الدین، او سخن دیگری بر زبان میراند و میگوید: «ای برادرم! هر مؤمن با اخلاصی میتواند امام را ببیند، ولی او را نمیشناسد» . حال چگونه بین غیرممکن بودن رؤیت و دیدن مشروط میتوان جمع کرد؟
5- در یکی از روزهای جمعه، وقتی علی بن فاضل، سر و صدای زیادی از بیرون مسجد میشنود و علت را از سید شمس الدین جویا میگردد، وی اظهار میدارد که سیصد نفر از فرماندهان، منتظر ظهور حضرت هستند و منتظر 13 نفر دیگرند .
بر این اساس، بایستی این سیصد نفر که از خواص حضرت هستند، نیز دارای عمرهای طولانی باشند و تا اکنون نیز در قید حیات بوده و پس از حال نیز به زندگی ادامه دهند، تا زمان ظهور فرا رسد .
آیا ما بر چنین سخن گزافی، دلیلی داریم؟ دلایل تنها در مورد امام زمان و برخی دیگر از انبیای الهی است، ولی در مورد سیصد نفر که آنان نیز چنین عمرهایی داشته باشند، دلیلی در دست نداریم .
6- به مقتضای این خبر، خمس بر شیعیان حضرت، حلال است و ادای آن واجب نیست . این مطلب، خلاف نظر فقهای اسلام از آغاز غیبت تاکنون است .
7- علی بن فاضل از سید شمس الدین میپرسد: آیا تو امام علیه السلام را دیدهای؟ گفت: نه، ولی پدرم به من گفت که سخن امام را شنیده، ولی شخص او را ندیده و جدم سخنانش را شنیده و شخص او را دیده است . ولی سید شمس الدین در جای دیگر همین داستان میگوید:
«هر مؤمن با اخلاصی میتواند امام را ببیند، ولی او را نشناسد . گفتم: من از جملهی مخلصان هستم، ولی او را ندیدهام: گفت: دو بار او را دیدهای; یک با در راه سامرا و یک بار در سفر مصر . . . .
حال سؤال این است: چگونه کسی که ادعای نیابتخاص دارد و از ملاقاتهای امام علیه السلام مطلع است، خود، آن حضرت را ندیده است و اظهار میدارد که پدرش، سخن آن حضرت را شنیده است؟
در جای دیگر داستان، ادعا میکند که او (امام زمان عج) پدرانش را در مدینه، عراق و طوس، زیارت میکند و به سرزمین ما برمیگردد .
معنای این سخن آن است که سید شمس الدین از سفرهای امام زمان و ورود و خروج آن حضرت نیز مطلع بوده و آن حضرت خود در جزیرهی خضراء ساکن است . حال چگونه است کسی که چنین اطلاعات دقیقی از امام علیه السلام دارد، آن حضرت را ندیده است .
پینوشتها:
1. نگارنده در اوایل دههی 1360 ه ق در جزوهای که جهت پاسخ به سؤالات در برخی مراکز علمی تهیه شده بود، به نقد داستان پرداختم . در سالهای بعد، نویسندگان متعددی بحمد الله دستبه قلم برده و حقایق را آشکار کردند . ر . ک: جزیرهی خضراء در ترازوی نقد، علامه جعفر مرتضی عاملی; جزیرهی خضراء تحریفی در تاریخ شیعه، غلامرضا نظری . از آن جا که دیدگاه نگارنده در بررسی این موضوعات قدری با نظر نویسندگان این کتابها متفاوت بود، پرداختن دوباره به این موضوع را مناسب دانستم .
2. بحارالانوار، ج 1، ص 10 .
3. کشف الغمة، ج 1، ص 445 .
4. «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون» . حجر، 9 .
5. بحارالانوار، ج 52، ص 170