سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

عشق یار

 
 

 
 
 

پیوند های روزانه

موتور جستجوی شیعه

اخبار روزانه

طرح گل نرگس

 

خبرنامه

   
 
 

امکانات جانبی

پیام‌رسان
نقشه سایت
اوقات شرعی
RSS 2.0

 

 

دانشنامه مهدویت

لوگو دوستان

 

آمار وبلاگ

کل بازدید : 221390
بازدید امروز :9
بازدید دیروز : 25
تعداد کل پست ها : 130

 

داستان تشرف

1- امکان تشرف
یکى از دلائلى که مى توان جهت ممکن بودن تشرف به خدمت حضرت حجة بن الحسن(علیه السلام) از آن بحث کرد وجود دعاهایى است که در این باره ذکر گردیده اند مثلا در دعاى عهد آمده است:
«واکحل ناظرى بنظرة منّى الیه»
یعنى خدایا با نگاهى به چهره ى آن عزیز، چشم مرا زینت نما و یا در دعاى ندبه مى خوانیم:
«و أره سیده یا شدید القوى»
یعنى اى کسى که داراى توان و نیروى شدیدى هستى، مولا و آقاى این عبد را به او نشان ده و همچنین در دعاء بعد از سلامى که در سرداب مبارک حضرت(72) خوانده مى شود اینچنین آمده است «و أرنا وجهه»یعنى اى خدا صورت و چهره مولایمان را به ما نشان ده.
از تمام این دعاها و دعاهایى شبیه آن استفاده مى شود که تشرّف به خدمت آن عزیز نه تنها ممکن است بلکه درخواست آن از خداوند تبارک و تعالى مستحبّ نیز مى باشد البته عدم استجابت آن دعاها نمى تواند دلیل عدم امکان تشرّف باشد چرا که وقتى ائمه(علیهم السلام) (که از جانب خدا سخن مى گویند) امر به خواندن این دعاها مى نمایند و خدا نیز در قرآن مى فرماید:
 «ادعونى استجب لکم»(73)
یعنى از من بخواهید تا خواسته شما را برآورم، آشکار مى شود که استجابت درخواست تشرّف به خودى خود ممکن است و عدم آن به دلائل دیگر مى باشد مثل اینکه دعا کننده بعضى از شرائط را رعایت نکرده است.
دیگر دلیلى که براى امکان تشرّف مى توان به آن اشاره کرد، اتفاق افتادن آن است یعنى در طول تاریخِ غیبت با اشخاصى مواجه مى شویم که موفّق شده اند جمال دلرباى آن عزیز را نظاره کنند. افرادى مانند سید بحرالعلوم و یا سید بن طاووس و یا صدها نفر دیگر که این توفیق را پیدا کرده اند و به خدمت آن عزیز رسیده اند.
و این خود یک دلیل خدشه ناپذیر بر امکان تشرّف است چرا که وثاقت و صحّت گفتار این بزرگان را همگان تأئید کرده اند و آثار این تشرّفات در چهره و کردار ایشان مشهود بوده است.
2-مثال براى امکان تشرّف
به عنوان شاهد به داستانى جالب از مرحوم علامه حلّى رحمت الله علیه اشاره مى کنیم:
آقا سید محمد، صاحب مفاتیح الاصول و مناهل الفقه، از خط علامه حلّى که در حواشى بعضى کتبش آورده، نقل مى کند:
علامه حلى در شبى از شبهاى جمعه تنها به زیارت قبر مولاى خود ابى عبدالله الحسین(علیه السلام) مى رفت.
ایشان بر حیوانى سوار بود و تازیانه اى براى راندن آن به دست داشت. اتفاقاً در اثناى راه، شخصى پیاده در لباس اعراب به ایشان برخورد کرد و با ایشان همراه شد.
در بین راه شخص عرب مسأله اى را مطرح کرد. علامه حلّى(قدس سره) فهمید که این عرب مردى است عالم و با اطّلاع بلکه کم مانند و بى نظیر، لذا بعضى از مشکلات خود را از ایشان سئوال کرد تا ببیند چه جوابى براى آنها دارد. با کمال تعجب دید ایشان حلاّل مشکلات و معضلات و کلید معماها است. باز مسائلى را که بر خود مشکل دیده بود، سئوال نمود و از شخص عرب جواب گرفت و خلاصه متوجه شد که این شخص علاّمة دهر است زیرا تا به حال کسى را مثل خود ندیده بود ولى خودش هم در آن مسائل متحیّر مانده بود. تا آنکه در اثناء سؤالها مسأله اى مطرح شد که آن شخص در آن مسألة به خلاف نظر علامه حلّى فتوا داد. ایشان قبول نکرد و گفت: این فتوا بر خلاف اصل و قاعده است. و دلیل و روایتى را که مستند آن شود نداریم.
آن جناب فرمود: دلیل این حکم که من گفتم حدیثى است که شیخ طوسى در کتاب تهذیب نوشته است.
علامه گفت: چنین حدیثى در تهذیب نیست و به یاد ندارم دیده باشم که شیخ طوسى یا غیر او نقل کرده باشند.
آن مرد فرمود: آن نسخه از کتاب تهذیب را که تو دارى از ابتدایش فلان مقدار ورق بشمار، در فلان صفحه و فلان سطر حدیث را پیدا مى کنى.
علامه با خود گفت: شاید این شخص که همراه من مى آید، مولاى عزیز حضرت بقیة الله الاعظم(علیه السلام) باشد. لذا براى اینکه واقعیت امر برایش روشن شود در حالى که تازیانه از دستش افتاد پرسید: آیا ملاقات با حضرت صاحب الزمان امکان دارد؟ آن شخص چون این سئوال را شنید، خم شد و تازیانه را برداشت و با دست با کفایت خود در دست علامه گذاشت و در جواب فرمود: چطور نمى توان دید و حال آنکه الآن دست او در دست تو مى باشد.
همینکه علامه این کلام را شنید، بى اختیار خود را از بالاى حیوان که بر آن سوار بود بر پاهاى آن امام مهربان انداخت تا پاى مبارکش را ببوسد که از کثرت شوق بى هوش شد.
وقتى به هوش آمد کسى را ندیده و افسرده و ملول گشت. بعد از آن که به خانه برگشت کتاب تهذیب خود را ملاحظه کرد و حدیث را در همان جایى که آن بزرگوار فرموده بود مشاهده نمود. در حاشیه کتاب تهذیب خود نوشت:
این حدیثى است که مولایم صاحب الامر(علیه السلام) مرا به آن خبر دادند و حضرتش به آن فرمودند: در فلان ورقه و فلان صفحه و فلان سطر مى باشد.
آقا سید محمد صاحب مفاتیح الاصول فرمود: من همان کتاب را دیدم و در حاشیه آن کتاب به خط علامه، مضمون این جریان را مشاهده کردم.(74)

 

3-شرایط تشرّف


براى تشریف به خدمت حضرت بقیة الله الاعظم آداب و شرائطى لازم است که معمولا جنبه ى زمینه سازى براى دیدار ایشان را فراهم مى سازد.
به عنوان نمونه یکى از شرائطى که جهت تشرف به خدمت حضرتش بیان مى شود، موضوع اضطرار است یعنى شخص به گونه اى خود را در مشکلات احساس کند که دریابد هیچ نیرویى نمى تواند او را نجات دهد مگر آنکه متصل به نیروى بى پایان الهى باشد که جلوه ى بازر آن وجود مقدس حضرت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشریف مى باشد.
وقتى انسان به این مرحله رسید که امیدش از همه جا قطع شد و مرگ را در چند قدمى خود دید، واقعاً احساس اضطرار مى نماید. در این لحظه متوجّه نیرویى خواهد شد که مى داند مطمئناً توانایى نجات او را دارد که همان خداوند تبارک و تعالى است که توسط نماینده و خلیفه خود در زمین یعنى حضرت مهدى(علیه السلام) إعمال قدرت مى نماید.
از این رو علما فرموده اند اگر کسى در بیابانى خشک و بى آب گرفتار شود و راه را گم کند، هر چند جستجو کرده و به دور دست نگاه مى کند اثرى از آبادى نمى یابد. در این حالت تشنگى و گرسنگى بر او غلبه کرده احساس مى کند تا لحظاتى دیگر مرگ او فرا مى رسد، امیدش از همه قطع شده تنها به امداد و کمک خداوند امیدوار است. در این لحظه است به اضطرار حقیقى رسیده به همین جهت اگر مولایش را صدا بزند و بگوید:
«یا اباصالح المهدى ادرکنى»
بى شک نجات پیدا کرده انشاء الله موفق به دیدار حضرتش نیز مى گردد.
به عنوان نمونه به یک داستان اشاره مى کنیم.
از مرحوم ملاّ على رشتى نقل کرده اند که فرمود: از زیارت کربلاى معلّى باز مى گشتم، سوار قایقى شدم که عدّه اى از اهل حلّه نیز بر آن سوار بودند، آنها مشغول شوخى و خنده بوده و جوانى را استهزاء مى کردند و مذهبش را مسخره  مى گرفتند، امّا جوان با سکینه و وقار، به آنان اعتنائى نمى کرد، آنچه جاى تعجّب بود آنکه با این همه، هنگام صرف غذا با آنان همراه شد و بر سفره ى ایشان نشست، منتظر فرصتى بودم تا از حقیقت امر جویا شوم.
قایق در بین راه به جائى رسید که آب رودخانه کم شده بالإجبار همه پیاده شدیم و در کنار رود خانه به راه افتادیم، فرصت را مناسب دیدم خود را به جوان رسانده درِ صحبت را گشودم و علّت مسخره کردنِ آنها را جویا شدم.
جوان گفت: اینها همه از اقوام من هستند که از اهل سنّت اند، پدرم نیز سنّى بود امّا مادرى شیعه و محبّ خاندان عصمت(علیهم السلام) داشتم.
خود در حلّه سکونت دارم و شغلم روغن فروشى است و جریان من از آنجا شروع مى شود که سالى براى خرید روغن به همراه قافله اى به اطراف مسافرت کردیم بعد از انجام کار در مسیر بازگشت قافله براى استراحت در بیابانى موقّتاً توقّف کرد تا قدرى خستگى راه را بگیریم و دوباره به راه ادامه دهیم، در این حین خواب مرا ربود و چون بیدار شدم نه قافله اى دیدم و نه نشانى از او.
تا چشم کار مى کرد بیابان بود و سوز و گرما، راه را بلد نبودم و منطقه را نمى شناختم، ترس سراپاى مرا به لرزه در آورد امّا ماندن را صلاح ندیدم، شب در پیش بود و گرسنگى و عطش...
روغنها را بار زدم و به راه افتادم، یکّه و تنها بیابان را طىّ کردم امّا گویا هر چه مى روم دورتر مى شوم و هر چه مى جویم بیشتر گم مى کنم، سختى و گرما; تشنگى و ترس از مرگ از چهار سونهیبم مى زدند، مضطرّ شدم با خود گفتم به بزرگان دینم متوسّل شوم و از آنها کمک بگیرم و چون سنّى بودم اوّلى را صدا زدم و التماسش کردم امّا خبرى نشد، به دوّمى متوسّل شدم از او هم کارى ساخته نگشت و یکى یکى امّا هیچ...
ناگهان چیزى به یادم آمد، آن قدیمها مادرم مى گفت: ما یک امام داریم که هر کس او را صدا کند جوابش را مى دهد و هر که از او یارى بطلبد یاریش مى کند بى پناهان را پناه است و ضعیفان را دستگیر و اوست هادى هر گمشده...
امّا او را نمى شناختم ولى آنگونه که مادرم او را مى ستود و از رأفتش مى گفت روزنه اى از امید در دلم گشوده شد، با خداى خود عهد کردم که اگر مرا جواب داد شیعه خواهم شد، و بر قدمهاى کرمش گونه خواهم سود، و بر درگاه لطفش تا ابد خواهم بود.
بى امان ناله زدم و نام مقدّسش را که از مادر به یادگار داشتم بر زبان راندم و آن صحراى مرده را با نواى «یا أبا صالح المهدی أدرکنى» به وجد آوردم، چنان از نامش سرمست بودم که سوز عطش از یادم رفت و آنسان گرم عشق بازى با یادش که ندانستم از کدامین سوى آمد تا خانه اش را جویم و یا نشانى از کویش یابم و...
در کنارم چون سروِ خرامان قدم بر مى داشت، پرنده ای طوبى نشین هم صحبت زاغى گشته بود، گرمى محبّتش را به جان لمس مى کردم و کلامش را با قلم سوز بر صفحه ى دل مى نوشتم و محو طلعت چون قمرش بودم...از گذشته ها نفرمود، و درى از آینده به رویم گشود که سعادت را در آن یافتم.
فرمود: شیعه شو...و هزاران حرف که از نگاهش خواندم وبسیار نکته ها که از کلامش آموختم...
چون زمان جدائى رسید آتش فراق را دیدم که شعله به دامن عطش مى انداخت و هجران را یافتم که خاکستر مرگ به باد مى داد، گفتمش از عطش به تو روى آوردم و از مرگ به تو پناهنده شدم و چون تو مى روى دامن که بگیرم و از فراقت به که شکوه کنم؟ چه زیبا آمدنى بود و چه جانکاه رفتنى!
فرمود: اکنون هزاران دردمند و بیچاره در اطراف عالمند که مرا مى خوانند و من نیز به سوى آنان مى روم.
این کلام را شنیدم و کسى را ندیدم جز صحرا و سوز و تیغ راه...و از دور درختانى که نشانى از آب بود و آبادى.(75)
امّا این موضوع اضطرار و قرار گرفتن در مشکلات به خودى خود مورد توجه نیست بلکه از این جهت که سبب قطع امیدهاى واهى و بى اساس انسان گشته انسان را منحصراً به نیروى بیکران الهى متوجه مى سازد، ارزشمندست.
البته توسل پیدا کردن به پیامبر و معصومین(علیهم السلام) نیز منافاتى با توجه انسان به نیروى خداوندى ندارد چرا که ایشان جانشینان خدا بر روى زمین بوده سرچشمه قدرت ایشان نیز نیروى خداوند تبارک و تعالى ست.
به همین جهت بعضى از انسانها بدون اینکه در مشکلات مادّى گرفتار آیند و مضطرّ گردند بلکه بوسیله انجام اعمالى که مورد رضایت و پسند خداوند بوده و ترک کارهایى که اسباب ناخشنودى او را فراهم مى سازد به مرحله اى از یقین دست مى یابند که تنها و تنها مجذوب حضرت حق و حضرات معصومین شده به نیروى دیگرى توجه و اعتماد نمى کنند و به این وسیله نوعى از سنخیّت و هماهنگى با حضرت ولى عصر(علیه السلام) پیدا کرده و زمینه تشرّف به دیدار حضرتش را براى خود مهیا مى سازند.
وجود مبارک حضرت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه در ضمن نامه اى که به شیخ مفید رحمه الله مرقوم فرمودند چنین مى فرمایند:
و لو انّ اشیاعنا وفّقهم الله بطاعته على اجتماع من القلوب فى الوفاء بالعهد علیهم لما تأخر عنهم الیمن بلقائنا و لتعجّلت لهم السّعادة بمشادتنا على حق المعرفة و صدقها منهم بنا فما یحبسنا عنهم الاّ ما یتّصل بنا ممّا نکرهه و لا نؤثره منهم(76).
یعنى اگر قلب و دل همه ى شیعیان و پیروان ما (که خداوند ایشان را بر اطاعت خود موفّق فرماید) بر وفا به عهد و میثاقى که بر ایشان بسته شده بود، متّحد مى شد، برکت دیدار ما از ایشان به تأخیر نمى افتاد و به زودى سعادت مشاهده ى ما همراه با معرفتى صحیح برایشان فراهم مى شد. پس ما را از ایشان محجوب و پنهان نمى دارد مگر آنچه از اعمال ایشان که به ما مى رسد و ما از آن کارها کراهت داشته و نمى پسندیم.
البته براى تشرّف به خدمت آن حضرت ادعیه و اذکارى نقل شده است که همگى موجبات ایجاد سنخیت و هماهنگى با حضرت را در کردار انسان فراهم ساخته محبّت و دوستى ایشان را در دل زیاد مى کند.
و صد البته پر واضح است که محبّت واقعى سبب مى شود که تمام پرده هایى که مانع وصال به محبوب است را بر طرف کرده و خود را آماده دیدار سازد.
به عنوان نمونه شخصى مثل سید بحر العلوم به درجه اى از مقامات معنوى رسیده بود که بارها موفق به دیدار آن امام مهربان شد چنانچه عالم ربانى ملا زین العابدین سلماسى رحمه الله نقل مى کند که روزى جناب سید بحر العلوم وارد حرم امیرالمؤمنین(علیه السلام) شد. در آنجا این بیت را با خود مى خواند: «چه خوش است صوت قرآن   ز تو دلربا شنیدن».
از سید سئوال کردم: علت خواندن این بیت چیست؟ فرمود: همین که وارد حرم امیرالمؤمنین(علیه السلام) شدم، مولایمان حضرت ولى عصر(علیه السلام) را دیدم که در بالاى سر مطهر، با صداى بلند قرآن تلاوت مى فرمود. وقتى صداى آن حضرت را شنیدم این بیت را خواندم و همین که داخل حرم شدم حضرت قرائت قرآن را ترک نموده و از حرم تشریف بردند.(77)

 

4-شیخ مفید(رحمه الله)
از کسانى که موفق به دریافت نامه از ناحیه مقدّسه حضرت بقیّة الاعظم عجّل الله تعالى فرجه الشریف شده است جناب ابى عبدالله محمد بن نعمان معروف به شیخ مفید (رحمه الله) مى باشد.
و آن نامه به این شرح است:
«لأخ السدید و والولىّ الرشید الشیخ المفید ابى عبدالله محمد بن نعمان ادام الله اعزازه من مستودع العهد المأخوذ على عباده»
ترجمه، (این نامه ای ست) از کسى که خدا عهد او را به بندگانش وعده داده براى برادر استوار (در دین) و دوستى که (در ایمان) رشد پیدا کرده است جناب شیخ مفید ابى عبدالله محمد بن نعمان که خدا عزّت او را پایدار بدارد.
بسم الله الرحمن الرحیم
امّا بعد سلام علیک اى دوستدار مخلص در دین که به یقین، مخصوص حقّ ما گشتى به درستى که ما حمد مى کنیم خدایى را که غیر او خدایى نیست و از او مى خواهیم که درود بفرستد بر آقا و مولا و پیغمبر ما محمّد و آل طاهرین او.
و تو را (که خدا توفیق تو را براى یارى حق پایدار گرداند و درستى گفتار تو را که از ما سخن مى گویى، پاداش عنایت فرماید) خبرى مى دهم که خدا به ما اذن داد که تو را به نوشتن نامه اى برایت، مشرف سازیم و تو را امر نمائیم که بعضى از امور را به دوستان ما که نزد تو هستند برسانى (خداوند آنها را با اطاعت از خودش عزیز گرداند و کارهاى مهمّ ایشان را به عنایت و حفاظت خود، به عهده گیرد) پس اطاعت کن و توجه داشته باش (که خدا تو را براى یارى خود علیه دشمنانش که از دین خارج شده اند، تأیید نماید) بر چیزیکه ذکر مى کنم و به دستور العملى که برایت مى نویسم عمل کن و آن را به کسانى که به ایشان اطمینان دارى، برسان. انشاء الله
اگر چه خدا صلاح ما و شیعیان مؤمن ما را در این دانسته تا زمانیکه حکومت دنیا با گناهکاران است در جایى منزل کنیم که از شهرهاى اهل ظلم و ستم دور باشد، لیکن ما از خبرهاى شما آگاه هستیم و هیچ چیز از احوال شما بر ما پنهان نیست و انحرافاتى که به شما رسیده را مى دانیم. خطاهایى که پیشینیان صالح از آن کناره مى گرفتند ولى بسیارى از شما به آنها میل پیدا کرده اند و آن عهدى را خدا از ایشان گرفته بود، پشت سر انداختند. گویا اصلا عهد و میثاقى نمى دانند. ما شما را رها نمى سازیم و یاد شما را فراموش نمى کنیم که اگر اینچنین نبود بلاها بر شما نازل مى شد و دشمنان، شما را نابود مى کردند پس از معصیت خدا پرهیز نمائید و تقوى پیشه کنید و براى نجات و رهایى شما از فتنه اى که به شما روى آورده، ما را یارى کنید(78) فتنه اى که هر کس زمان مرگش فرا رسیده باشد، در آن فتنه هلاک مى شود و کسى که به آرزویش (دیدار و ظهور ما) رسیده باشد، نجات مى یابد و این فتنه نشانه نزدیک شدن حرکت ما و علامت جدا شدن خوب و بد شما است که به جهت انتقال امر و نهى ما صورت مى گیرد.
و خداوند نور خود را تمام مى کند اگر چه که مشرکین ناراحت باشند.
از آتشى که تفکرات بنى امیّه شعله هاى آن را بر افروخت و طایفه هدایت یافته را به هراس انداخت، به تقیه پناه آورید. نجات دادن کسى که در این فتنه خود را پنهان نسازد و براى رهایى از آن در راههاى مورد رضایت گام بر مى دارد، بر عهده من مى باشد.
از حادثه اى که در ماه جمادى الاولى امسال اتفاق مى افتد، عبرت بگیرید.
و به جهت آنچه بعد از آن روى مى دهد، از خواب (غفلت) بیدار شوید.
به زودى از آسمان نشانه اى روشن، ظاهر مى شود و همانند آن نیز در زمین علامتى آشکار گردد که تفاوتى با هم ندارند در مشرق زمین حادثه اى روى مى دهد که سبب حزن و اندوه و اضطراب است و بعد از آن گروهى که از اسلام خارج باشند بر عراق غلبه پیدا کنند و به سبب اعمال ایشان ارزاق مردم عراق تنگ شود.
سپس به جهت هلاک شدن شخصى از اشرار، گشایش و فرج در آن غم و اندوه ایجاد مى شود و مردمان خوب و با تقوى مسرور و خوشحال گردند و هر کس اراده نماید که حج انجام دهد به آرزوى خود برسد اگر چه تعداد آنها بسیار باشد و همه با هم اجتماع نمایند.
و ما به جهت آن آسان شدن حج و واقع شدن آن به صورت اختیار و اجتماع ایشان، شأن و مقام و قدرتى داریم که نظامند و طبق قاعده انجام مى پذیرد.
پس باید هر یک از شما کارى را که باعث قرب و نزدیکى شما به محبّت ما شود، انجام دهد و اعمالى را که سبب نزدیکى شما به آنچه ما را ناراحت و خشمگین مى نماید ترک نماید. چرا که فرج ما مسأله اى است که ناگهان فرا مى رسد. زمانیکه توبه فائده اى نمى بخشد و پشیمانى از گناه نجات بخش نخواهد بود.
و خداوند راه صلاح و رسیدن به حق را به شما الهام نماید و با لطف خود اسباب دستیابى به رحمتش را براى شما فراهم سازد.
این است صورت خطى که با دست مبارک نوشته شده و بر صاحب آن دست سلام باد.
این نوشته ى ما به توست اى برادر و اى دوستدار که در محبت ما صادق و با صفایى و یار وفادار ما مى باشى. خداوند با دیده اى که هرگز به خواب نمى رود، از تو محافظت کند.
پس از این نوشته نگهدارى کن و کسى را بر خطّ آنچه نوشته ایم آگاه مکن و هرکس را که به او اطمینان دارى از مطالب آن آگاه ساز و به ایشان توصیه نما که به آن عمل کنند ان شاء الله تعالى و صلى الله على محمد و آله الطاهرین(79).

5-داستانى دیگر از شیخ مفید

در کتاب شریف عقبرى الحسان داستان دیگرى نیز از مرحوم شیخ مفید نقل شده است که نشان دهنده ى عنایت و توجه خاص حضرت بقیة الله(علیه السلام) به ایشان است و آن به این شرح است که:
در زمان شیخ مفید رحمه الله شخصى از روستایى به خدمت ایشان رسید و سئوال کرد: زنى حامله فوت کرده و حملش زنده است. آیا باید شکم زن را شکافت و طفل را بیرون آورد یا اینکه به همان حالت او را دفن کنیم؟
شیخ مفید فرمود: با همان حمل زن را دفن کنید.
آن مرد برگشت ولى متوجه شد سوارى از پشت سر مى تازد و مى آید. وقتى نزدیک او رسید.
گفت: اى مرد، شیخ مفید فرمود: شکم آن را شکافته و طفل را بیرون آورید، بعد او را دفن کنید.
مرد روستایى همین کار را کرد.
پس از مدتى ماجراى آن سوار را براى شیخ نقل کردند.
ایشان فرمود: من کسى را نفرستاده بودم. معلوم است که آن شخص حضرت صاحب الزمان عجل الله فرجه الشریف بوده اند. حال که ما در احکام شرعى اشتباه مى کنیم، همان بهتر که دیگر فتوا ندهیم.
لذا در خانه ى خود نشست و بیرون نیامد.
امّا از ناحیه مقدسه حضرت صاحب الامر(علیه السلام) توقیع و نامه اى براى ایشان صادر شد که:
بر شماست فتوا دادن و بر ماست که نگذاریم شما در خطا واقع شوید.
با صدور این توقیع، شیخ مفید بار دیگر به مسند فتوا نشست.(80)



سه شنبه 86 اسفند 7 | نظر بدهید

طبقه بندی: آشتی با امام زمان

 

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin