سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

عشق یار

 
 

 
 
 

پیوند های روزانه

موتور جستجوی شیعه

اخبار روزانه

طرح گل نرگس

 

خبرنامه

   
 
 

امکانات جانبی

پیام‌رسان
نقشه سایت
اوقات شرعی
RSS 2.0

 

 

دانشنامه مهدویت

لوگو دوستان

 

آمار وبلاگ

کل بازدید : 224252
بازدید امروز :2
بازدید دیروز : 3
تعداد کل پست ها : 130

 

مظلوم حسین

 

شهادت سرور و سالار شهیدان بر عموم شیعیان جهان تسلیت باد.



جمعه 90 آذر 18 | نظر بدهید

 

انتظار در اشعار امام خمینی (ره)

بهار آرزوی امام خمینی، در ظهور دولت یار تجلی می‌کند، در اشعار امام، ظهور حضرت حجت(عج) همچون فرا رسیدن بهار است که همه استعدادهای طبیعت دست به دست هم داده و برای حیات مجدد و رویش نو آماده می‌شوند و ظهور حضرت مهدی(عج)، حیات مجدد بشریت برای رشد و بالندگی است،
غزل، بهار آرزو، ص 118
دیوان امام خمینی(ره) چنین به توصیف بهار ظهور پرداخته است:
بر در میکده‌ام پرسه‌زنان خواهی دید
پیر دل باخته با بخت جوان خواهی دید
نوبهار آید و گلزار شکوفا گردد
بی‌گمان کوتهی عمر خزان خواهی دید
مرغ افسرده که در کنج قفس محبوس است
بر فراز فلک از شوق‌پران خواهی دید
دلبر پردگی از پرده برون خواهد شد
پرتو نور رخش در دو جهان خواهی دید
و در غزل "با که گویم" ص 121 روز میلاد امام زمان(عج) را نوبهار خوانده و همه را به شادی و سرور دعوت می‌کند:
... نوبهار است، در میکده را بگشائید
نتوان بست در میکده در فصل بهار
باده آرید در این فصل به یاد ساقی
نسزد رفت به گلزار بدین حال خمار
روز میلاد مهین عاشق یار است امروز
مددی کن، سر خم را بگشا بر ابرار
و گاهی از طولانی شدن ایام انتظار، گله کرده و از اینکه آن معشوق جان پرور، هنوز نمی‌آید ناله‌ها سرداده و چون مرغی محبوس در قفس، در آرزوی رهایی شکوه می‌کند:
عمر را پایان رسید و یارم از در درنیامد
قصه‌ام آخر شد و این غصه را آخر نیامد
جام مرگ آمد بدستم جام می‌ هرگز ندیدم
سال‌ها بر من گذشت و لطفی از دلبر نیامد
مرغ جان در این قفس بی‌بال و پر افتاد و هرگز
آنکه باید این قفس را بشکند از در نیامد
کاروان عشق رویش صف به صف در انتظارند
با که گویم آخر آن معشوق جان پرور نیامد
و باز ابراز امیدواری می‌کند و پایان انتظار و روز شیرین وصل را مژده می‌دهد:
آید آن روز که خاک سر کویش باشم
ترک جان کرده و آشفته رویش باشم
ساغر روح‌افزا از کف لطفش گیرم
غافل از هر دو جهان بسته مویش باشم
سر نهم بر قدمش بوسه‌زنان تا دم مرگ
مست تا صبح قیامت زسبویش باشم
همچو پروانه بسوزم بر شمعش همه عمر
محو چون می‌زده در روی نکویش باشم
قصیده
از سه قصیده مندرج در دیوان امام خمینی(ره) دو قصیده در انتظار و مدح حضرت مهدی(عج) می‌باشد.
قصیده بهاریه انتظار، ص 262 -258 که در آغاز جوانی امام سروده شده، دارای 46 بیت در سبک خراسانی است، امام خمینی(ره) این قصیده را در فاصله سال‌های 1309 تا 1324 هـ.ش. در عصر زعامت مرحوم حضرت آیت‌الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی سروده است، این قصیده هم تشبیب و تغزل دارد و هم حسن تخلص و در مدح حضرت ولی‌عصر(عج) ساخته شده است،
آمد بهار و بوستان، ‌شد رشک فردوس برین
گلها شکفته در چمن، چون روی یار نازنین گسترده باد
جانفزا، فرش زمرد بی‌شمر
افشانده ابر پر عطا، بیرون زحد، در ثمین
از ارغوان و یاسمن طرف چمن شد پرنیان
و ز اقحوان و نسترن، سطح دمن دیبای
در اشعار امام خمینی ظهور مهدی موعود(عج) همچون فرا رسیدن بهار است که همه استعدادهای طبیعت دست به دست هم داده و برای حیات مجدد و رویش نو آماده می‌شوند و ظهور منجی موعود، حیات مجدد بشریت برای رشد و بالندگی است

چین
و بعد از تشبیب و تغزل منظور اصلی خویش را از سرودن این قصیده بیان می‌کند:
مهدی امام منتظر، نوباوه خیرالبشر
خلق دو عالم سر به سر، بر خوان احسانش نگین...
مرآت ذات کبریا، مشکوه انوار هدا
منظور بعث انبیا، مقصود خلق عالمین...
ایزد به نامش زد رقم، منشور ختم‌الاوصیا
چونان که جد امجدش گردید ختم‌المرسلین
و در آخرین ابیات، با عنایت بر ولایت تکوینی حضرت حجت(عج) دعا کرده و از دست غیبی آن ولی خدا، طلب یاری می‌کند:
ای حضرت صاحب زمان، ‌ای پادشاه انس و جان
لطفی نما بر شیعیان،‌ تایید کن دین مبین
توفیق تحصیلم عطا فرما و زهد بی‌ریا
تا گردم از لطف خدا از عالمین عاملین
و قصیده دیگر، صفحه 263 تا 267 با عنوان در مدح ولی‌عصر(عج) که در سبک خراسانی است و 43 بیت دارد، از سروده‌های ایام تحصیل حضرت امام در قم - اواسط دوره حکومت رضاخان پهلوی - می‌باشد، ‌این قصیده در سالی سروده شده که میلاد حضرت امام زمان(عج) مصادف با عید نوروز شده بود.
دوستان آمد بهار عیش و فصل کامرانی
مژده آورده گل و خواهد زبلبل مژدگانی
باد در گلشن فزون از حد نموده مشک بیزی
ابر در بستان برون از حد نموده درفشانی....
کی چنین خرم بهاران دیده چشم اهل ایران
کرده نوروز کهن از نو خیال نوجوانی
یا خداوند این بساط عیش را کرده فراهم

تا به صد عزت نماید از ولی‌اش میهمانی
حضرت صاحب زمان مشکوه انوار الهی
مالک کون و مکان مرآت ذات لامکانی
و سپس از ویژگی‌ها و الطاف وجودی حضرت مهدی(عج) داد سخن داده است:
مظهر قدرت، ولی‌عصر، سلطان دو عالم
قائم آل محمد. مهدی آخر زمانی
با بقاء ذات مسعودش، همه موجود باقی
بی‌لحاظ اقدسش یکدم، همه مخلوق فانی
خوشه‌چین خرمن فیضش، همه عرشی و فرشی
ریزه‌خوار خوان احساسش، همه انسی و جانی
امام خمینی در ابیات بعدی، از ظلم و ستم ظالمان و کافران شکوه کرده و عدم موافقت خود را با حکومت انگلیسی‌ها بر ایران توسط رضاخان پهلوی اعلام می‌کند:
تا به کی این ناکسان باشند بر ما حکمرانان
تا کی این دزدان کنند این بی‌کسان را پاسبانی
تا به کی بر ما روا باشد جفای انگلیسی
آن که در ظلم و ستم فرد است و او را نیست ثانی
خوا رکن شاها تو او را در جهان تا صبح محشر
آنکه می‌زد در بسیط ارض، کوس کامرانی
مسمط
دو مسمط مخمس در دیوان امام خمینی چاپ شده است که مسمط اول در توصیف بهاران و مدیح اباصالح امام زمان نام دارد، این مسمط در سبک خراسانی دارای 26 بند در صفحات 271 تا 279 دیوان امام(ره) می‌باشد که در دوران زعامت مرحوم حضرت آیت‌الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی (در فاصله سال‌های 309 تا 1324 هـ.. ش) سروده شده است:
مژده فروردین ز نو بنمود گیتی را مسخر
جیشش از مغرب زمین بگرفت تا مشرق سراسر
رایتش افراشت پرچم زین مقرنس چرخ اخضر
گشت از فرمان وی در خدمتش گردون مقرر
بر جهان و هر چه اندر اوست، یکسر حکمران شد
مضامین والا و محتوای زیبای رشته‌های این مسمط، همه بیانگر ذوق ادبی و روح عرفانی امام خمینی(ره) می‌باشد. معظم‌له بعد از توصیف زیبایی‌های بهار، از شور و غوغای هشت جنت و جشن شادی‌افزای قدسیان در لاهوت گزارش می‌دهد:
نی اساس شادی اندر توده غبرا مهیاست
یا که اندر بوستانهای زمینی عیش برپاست
خود در این نوروز اندر هشت جنت شور و غوغاست
قدسیان را نیز در لاهوت، ‌جشنی شادی افزاست
چون
انتظار" در اشعار امام خمینی، رمز بقا و شور و سازندگی در حیات بشری است و "ولایت" حضرت حجت(عج) بر همه اندیشه و فعل انسان سایه‌افکن و فیض‌بخش می‌باشد

که این نوروز با میلاد مهدی توامان باشد
پس این شادی در زمین و آسمان، به علت مصادف شدن عید نوروز با میلاد حضرت مهدی(عج) است.
امام خمینی(ره) سپس به معرفی حضرت مهدی(عج) پرداخته و اصل و نسب و ویژگی‌های آن حضرت را بیان می‌‌کند و در حقیقت، امام عصر(عج) را دارنده تمام کمالات چهارده معصوم(ع) می‌داند:
مصطفی سیرت، علی ‌فر، فاطمه عصمت حسن خو
هم حسین قدرت،‌ علی زهد و محمد علم مهر و
شاه جعفر فیض و کاظم حلم و هفتم قبله گیسو
هم تقی تقوا، نقی بخشایش و هم عسگری مو
مهدی قائم که در وی جمع، اوصاف شهان شد
پادشاه عسگری طلعت، تقی حشمت نقی فر
بوالحسن فرمان و موسی قدرت و تقدیر جعفر
علم باقر، زهد سجاد و حسینی تاج و افسر
مجتبی حلم و رضیه عفت و صولت چو حیدر
مصطفی اوصاف و مجلای خداوند جهان شد
مخلص کلام
انتظار در اشعار ناب امام خمینی(ره)، رمز بقا و شور و سازندگی در حیات بشری است و "ولایت" حضرت حجت(عج) بر همه اندیشه و فعل انسان سایه‌افکن و فیض‌بخش می‌باشد و از حضور او، کون و مکان باقی است که این انسان کامل، امام زمان(عج)، به اذن الهی در کائنات تصرف می‌کند، امام خمینی در قصیده‌ای چنین تبیین می‌کند:
با بقاء‌ ذات مسعودش همه موجود باقی
بی‌لحاظ اقدسش یکدم همه مخلوق فانی
خوشه‌چین خرمن فیضش همه عرشی و فرشی
ریزه‌خوار اخوان احسانش همه انسی و جانی
از طفیل هستی‌اش، هستی موجودات عالم
جوهری و عقلی و نامی و حیوانی و کافی
(دیوان امام، ص 265)
و امام خمینی(ره) پرورش یافته این مکتب انتظار بود که با تمام توان کوشید تا مقدمات ظهور و تحقق دولت کریمه آن سرور عالمیان را فراهم آورد، آن رهبر فرزانه، دست غیبی آن ولی خدا را در امور مشاهده می‌کرد و از محضر کریمانه‌اش استمداد می‌طلبید و گفتار و رفتار و کردار خود را به نام مقدس حضرت مهدی(عج) مزین می‌ساخت:
به تو دل بستم و غیر تو کسی نیست مرا
جز تو‌ای جان جهان دادرسی نیست مرا
عاشق روی توام‌ای گل بی‌مثل و مثال
به خدا غیر تو هرگز هوسی نیست مرا
(دیوان امام، ص 41)
*منبع: شمس ولایت، شماره 17
*منابع:
1. جان جهان (ویژه نامه نیمه شعبان 1380ش.)، ستاد بزرگداشت نیمه شعبان مسجد آیت‌الله انگجی، تبریز، مقاله تجلی انتظار در اندیشه و سیره عملی امام خمینی، صفحات 120 تا 129، نوشته خانم سیما محمدپور دهکردی.
2. دیوان امام خمینی، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1372.
3. شمس ولایت (ویژه نامه سالانه نیمه شعبان، سال 1382)، ستاد بزرگداشت نیمه شعبان مسجد آیت‌الله انگجی، تبریز، مقاله آسیب‌شناسی شعر مهدوی در زبان فارسی، صفحات 201 تا 211 نوشته استاد محمدعلی مجاهدی.
4. شمس ولایت (ویژه نامه سالانه نیمه شعبان، سال 1387)، ستاد بزرگداشت نیمه شعبان مسجد آیت‌الله انگجی، تبریز، مقاله‌ جلوه‌ای از انتظار و ظهور در شعر فارسی، صفحات 145 تا 158 نوشته دکتر غلامرضا ستوده.
5. فرهنگ دیوان امام خمینی، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1373
6 - فصلنامه علامه (ویژه ادبیات و عرفان)، دانشگاه تبریز، شماره 16، زمستان 1386، مقاله تحلیل محتوا و دورنمایه‌های غزل امام خمینی، صفحات 145 تا 162 نوشته دکتر محمد مهدی‌پور.

انتهای پیام/م/46


دوشنبه 90 مهر 25 | نظر بدهید

 

خداحافظ ای ماه دوری از دوزخ

ماه رمضان رو به پایان است و اندوه را برای همگان، چه کسانی که آنرا قدر دانسته‌اند و چه افرادی که این فرصت را سوزانده‌اند به همراه دارد. امام سجاد(ع) برای وداع با این ماه دعایی دارد که آیت‌الله مجتبی تهرانی به بخش هایی از آن اشاره‌هایی داشته است.

معنای دیگر «السلام علیک» یعنی «خداحافظ»

در محاورات عربی، چه بسا در آداب شرعیه ما هم این‏طور باشد؛ هم در هنگام ورود به شخص سلام می‏کنند و هم هنگام خروج و وداع؛ یعنی دو نفر وقتی که به هم می‏رسند، به هم سلام می‏کنند و وقتی که می‏خواهند از هم جدا شوند نیز سلام می‏کنند. ولی ما در محاورات، هنگام برخورد «سلام» می‏کنیم و هنگامی که می‏خواهیم جدا شویم، می‏گوییم: «خداحافظ» عرب زبانان به جای «خداحافظ» مثل هنگام برخورد، می‏گویند: «السلام علیک».

خداحافظ ای ماه بزرگ خدا

«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا شَهْرَ اللَّهِ الْأَکْبَرَ وَ یَا عِیدَ أَوْلِیَائِهِ الْأَعْظَمَ»، این عبارت «السلام علیک» را دیگر خودتان می‏توانید ترجمه کنید. الآن گفتم: یعنی خداحافظ! خداحافظ ای ماه بزرگ خدا و عید بزرگ اولیای خدا! «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَکْرَمَ مَصْحُوبٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ وَ یَا خَیْرَ شَهْرٍ فِی الْأَیَّامِ وَ السَّاعَاتِ» خداحافظ ای بزرگ‏ترین همراه از میان زمان‏ها و اوقات؛ و بهترین ماه‏ها در ایّام و ساعات.

زین‏العابدین چه تعبیراتی می‏کند، «السَّلَامُ عَلَیْکَ مِنْ شَهْرٍ قَرُبَتْ فِیهِ الْآمَالُ وَ نُشِرَتْ فِیهِ الْأَعْمَالُ» خداحافظ ای ماهی که آرزوهایمان در تو نزدیک شد؛ یعنی امیدمان این بود که ماه رمضان بیاید و بتوانیم خودمان را اصلاح کنیم و گرفتاری‏هایمان را برطرف کنیم. خداحافظ ای ماهی که اعمال نیک در تو منتشر شد؛ واقعاً هم همین بود که هر کسی در حد خودش اعمال صالح انجام می‏داد.

دوری تو برایم سخت است، ای مونس من

«السَّلَامُ عَلَیْکَ مِنْ قَرِینٍ جَلَّ قَدْرُهُ مَوْجُوداً وَ أَفْجَعَ فِرَاقُهُ مَفْقُوداً» خداحافظ ای همراه من که ارزش تو بالا بود و اکنون که می‏روی دلم را به درد می‏آوری. فراق تو برای من بسیار دردناک است.

تعبیر زین‏العابدین این است که: «وَ أَفْجَعَ فِرَاقُهُ مَفْقُوداً» فراق تو بسیار دردناک است. «السَّلَامُ عَلَیْکَ مِنْ أَلِیفٍ آنَسَ مُقْبِلًا فَسَرَّ» خداحافظ ای مونس من، که وقتی آمدی من را خوشحال ‏کردی، «وَ أَوْحَشَ مُنْقَضِیاً فَمَضَی» و اکنون که می‏روی، من را به وحشت می‏اندازی، که بدون تو چه کنم. آن موقع خوشحال شدم، اما الآن چه؟ از دوری تو هراسانم.

خداحافظ ای ماه دوری از زشتی‏ها

«السَّلَامُ عَلَیْکَ مِنْ مُجَاوِرٍ رَقَّتْ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ قَلَّتْ فِیهِ الذُّنُوبُ» خداحافظ ای همراه من که تا بودی، دل من رقیق بود و از آن سر سختی هایش، بیرون آمده بود. من در این ماه لطیف شده بودم و به سراغ خدا می رفتم، « قَلَّتْ فِیهِ الذُّنُوبُ »، وقتی که تو آمدی، گناهانم کم شد. «السَّلَامُ عَلَیْکَ مِنْ نَاصِرٍ أَعَانَ عَلَى الشَّیْطَانِ وَ صَاحِبٍ سَهَّلَ سَبِیلَ الْإِحْسَانِ» خداحافظ ای یاوری که کمک کردی تا من بر شیطان غلبه کنم و ای همراهی که راه‏های نیکی را بر من آسان کردی.

خداحافظ ای ماه آزادی از دوزخ

«السَّلَامُ عَلَیْکَ مَا أَکْثَرَ عُتَقَاءَ اللَّهِ فِیکَ وَ مَا أَسْعَدَ مَنْ رَعَى حُرْمَتَهُ بِکَ» خداحافظ ای ماهی که تعداد آزادشده‏گان از آتش جهنم در تو زیاد شد. این اشاره به همان روایتی است که خداوند در هر شب، به هنگام افطار هزار، هزار کس را از آتش جهنم نجات می‏داد؛ در شب‏های جمعه هر یک ساعت، این‏طور می‏کرد و در شب آخر ماه رمضان به مقدار تمام کسانی که در کلّ این ماه از آتش نجات داده است را نجات می‏دهد. ای خدا! آیا می‏شود که امشب ما هم یکی از این آزاد شده‏ها باشیم؟ سعادتمند شد کسی که حریم احترام تو را رعایت کرد.

«السَّلَامُ عَلَیْکَ مَا کَانَ أَمْحَاکَ لِلذُّنُوبِ وَ أَسْتَرَکَ لِأَنْوَاعِ الْعُیُوبِ» خداحافظ ای ماهی که گناهان را پاک کردی و محو نمودی و همه عیب‏ها را، هر چه که بود، پوشاندی. « السَّلَامُ عَلَیْکَ مَا کَانَ أَطْوَلَکَ عَلَى الْمُجْرِمِینَ وَ أَهْیَبَکَ فِی صُدُورِ الْمُؤْمِنِینَ» خداحافظ ای ماه! چه‏قدر برای گناه‏کاران طولانی بودی و چه‏قدر برای مؤمنین عظمت داشتی!

خوشا به حال کسانی که قدر دانستند

تمام این جملاتی که زین‏العابدین(ع) در این خداحافظی بیان می‏فرماید، گویای این مسأله است که این ماه چه ارزش و عظمتی دارد. بدانید که دارید از چه گوهر گرانبهای زمانی، خارج می‏شوید! شما در چه مقطع زمانی بودید که بهترین فرصت‏ها را برای اصلاح دین و دنیایتان داشتید! خوشا به حال کسانی که استفاده کردند! خوشا به حال کسانی که قدر این زمان را دانستند! خوشا به حال آنانی که قدر این ماه رمضان را دانستند و توانستند گره‏هایشان را باز کنند! چه گره‏های دنیایی، چه اخروی.

«السَّلَامُ عَلَیْکَ مِنْ شَهْرٍ لَا تُنَافِسُهُ الْأَیَّامُ» خداحافظ اى ماهى که هیچ ماه دیگری از تو برتر نیست. «السَّلَامُ عَلَیْکَ مِنْ شَهْرٍ هُوَ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ سَلَامٌ» خداحافظ اى ماهى که تا تو بودى، امن و سلامت بود.

«السَّلَامُ عَلَیْکَ غَیْرَ کَرِیهِ الْمُصَاحَبَةِ وَ لَا ذَمِیمِ الْمُلَابَسَةِ» خداحافظ اى ماهی که نه در همنشینی با تو ناراحتی وجود داشت و نه بدی و ناپسندی در حضور تو بود. «السَّلَامُ عَلَیْکَ کَمَا وَفَدْتَ عَلَیْنَا بِالْبَرَکَاتِ وَ غَسَلْتَ عَنَّا دَنَسَ الْخَطِیئَاتِ» ماهم در بعضی موارد برای خداحافظی می‏گوییم به سلامت! خوش آمدی! حضرت می‏فرمایند: ای ماه رمضان خداحافظ و به سلامت! همان‏گونه که تو بر ما با برکات فراوان و سلامتی فرود آمدی و ناپاکی‏های گناه را از ما زدودی و ما را از خطاها شست و شو دادی!

ناراحت از رفتن تو و چشم انتظار آمدن دوباره‏ات

«السَّلَامُ عَلَیْکَ غَیْرَ مُوَدَّعٍ بَرَماً وَ لَا مَتْرُوکٍ صِیَامُهُ سَأَماً» خداحافظ که در این وقت وداع، نه از تو ناراحتیم و نه از روزه‏داری‏ات خسته شده‏ایم. «السَّلَامُ عَلَیْکَ مِنْ مَطْلُوبٍ قَبْلَ وَقْتِهِ وَ مَحْزُونٍ عَلَیْهِ قَبْلَ فَوْتِهِ» خداحافظ از جانب من که خواستار تو بودم و پیش از آمدنت خوشحال بودم که تو خواهی آمد و اکنون هم که می‏خواهی بروی، اندوهگین شده‏ام که از دوری‏ات چه کنم! «السَّلَامُ عَلَیْکَ کَمْ مِنْ سُوءٍ صُرِفَ بِکَ عَنَّا، وَ کَمْ مِنْ خَیْرٍ أُفِیضَ بِکَ عَلَیْنَا» خداحافظ که چه بدی‏هایی را از ما دور کردی و چه خیراتی را با آمدنت نصیبمان کردی!

خداحافظ ای ماه مبارک! خداحافظ شب قدر

«السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ عَلَى لَیْلَةِ الْقَدْرِ الَّتِی هِیَ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» خداحافظ و درود بر تو و شب قدر که از هزار ماه برتر است. «السَّلَامُ عَلَیْکَ مَا کَانَ أَحْرَصَنَا بِالْأَمْسِ عَلَیْکَ وَ أَشَدَّ شَوْقَنَا غَداً إِلَیْکَ.» خداحافظ که تا بودی، مشتاق آن بودیم که بیشتر بمانی و اکنون که می‏روی، دل‏هایمان برای دیدار دوباره‏ات پَر می‏کشد. «السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ عَلَى فَضْلِکَ الَّذِی حُرِمْنَاهُ، وَ عَلَى مَاضٍ مِنْ بَرَکَاتِکَ سُلِبْنَاهُ» خداحافظ و درود بر تو و درود بر فضل و کرمت که از آن محروم گشتیم و برکات گذشته‏ات را از کف دادیم. «اللَّهُمَّ إِنَّا أَهْلُ هَذَا الشَّهْرِ الَّذِی شَرَّفْتَنَا بِهِ» خداوندا ما «اهلِ» این ماه بودیم و تو ما را به آن شرافت بخشیدی و با آن، بر سر ما منّت گذاشتی! ...

خدایا! تو کوتاهی ما را جبران کن

من فقط یک جمله می‏خواهم به خدا بگویم: خدایا اگر ما کوتاه آمدیم، تو کوتاهی‏های ما را نادیده بگیر! اگر ما کوتاه آمدیم، ما را به این کوتاهی‏ها مؤاخذه نکن! ما را با این کوتاهی‏ها از برکات و غفران خود در این ساعات محروم نساز! بیا به آن‏هایی که محبت داری و لطف و مرحمت کردی، ما را دست خالی از سر این سفره رد نکن! یک طوری نشود که ما از سر این سفره استفاده نکرده، بلند شویم و برویم. بیا و در این مهمانی خود که برای ما برپا کرده بودی، مثل بقیه که از آنها پذیرایی کرده‏ای از ما هم پذیرایی کن!

حاشا به کرمت یا الله

جملات عجیبی است که از زین‏العابدین(ع) نقل شده است و همه بر عظمت این ماه دلالت می‏کند. روایتی از امام صادق (ع) بود که حضرت فرمودند: «مَنْ لَمْ یُغْفَرْ لَهُ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ لَمْ یُغْفَرْ لَهُ إِلَى قَابِلٍ إِلَّا أَنْ یَشْهَدَ عَرَفَةَ» اگر کسی در ماه رمضان مورد غفران قرار نگیرد، بعید است که بعد از این ماه مشمول لطف و رحمت خدا قرار گیرد. به حسب ظاهر برای ما، چند ساعت بیشتر از این ماه باقی نمانده است. چند ساعت بیشتر نداریم، بیایید از این ساعات استفاده کنیم. خود من امشب فکر می‏کردم و می‏گفتم: خدایا! مگر می‏شود که ما را دست خالی برگردانی؟! مگر می‏شود کسی را دعوت کنی و او را بر سر سفره بنشانی و به او غذا ندهی؟! حاشا به کرمت یا الله!...

-------------------------------------------

پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله مجتبی تهرانی



سه شنبه 90 شهریور 8 | نظر بدهید

 

اباصلت هروی خادم خورشید

اباصلت یکی از اصحاب خاص علی بن موسی الرضا(ع)و خادم و محرم اسرار آن حضرت بود. در این مقاله با سیمای تابناک او آشنامی شویم. گرچه بازسازی چهره ی او پس از هزار و دویست سال کارآسانی نیست .

تولد

جد اعلای عبدالسلام در هرات زندگی می کرد. وی در یکی از جنگهااسیر و به حجاز برده شد و برده عبدالرحمان بن جندب گردید; لذا پدران وی در مدینه زندگی می کردند و او در مدینه منوره متولدگردید و در آنجا رشد نمود. وی برای به دست آوردن احادیث وسخنان گهربار اهل بیت پیامبر(ص)مسافرتهای زیادی نمود. گاهی دربغداد و حجاز، و کوفه و یمن و مدتی در نیشابور و دیگرشهرهای خراسان بسر برد. او در علم حدیث مقامی بلند و ارجمند پیدا کرد.

سلسله نسب

عبدالسلام فرزند صالح، کنیه اش اباصلت و معروف به هروی است. سمعانی در انساب خود می گوید: ابوالصلت فرزند صالح، فرزندسلیمان، فرزند ایوب، فرزند میسره هروی قرشی، از موالیان عبدالرحمان بن جندب است .

چون که جد اعلای وی برده عبدالرحمان بود، وی را از موالیان وی شمردند .

شیدای ولایت

اباصلت با این که از راویان اهل سنت نیز روایات زیادی نقل کرده و در بین آنها نیز به صدق و راستی معروف است، اما شیدای ولایت و عاشق اهل بیت پیامبر:، خصوصا علی بن موسی الرضا(ع)بود. تا جایی که افتخار خدمتگذاری آن حضرت را به دست آورد و محرم اسرار آن امام همام(ع)گردید .

از روایات زیادی استفاده می شود که اباصلت مورد عنایت و توجه حضرت امام رضا(ع) بود و امام او را بسیار دوست می داشت. درپیشبرد محافل و مجالس او را همراه خود می برد. و در مواقع خاص تذکرات بسیار سازنده ای به او می داد و شخصیت ایمانی او را پرورش می داد .

«اباصلت می گوید: آخرین جمعه ماه شعبان به محضرابی الحسن علی بن موسی الرضا(ع) بار یافتم. حضرت به من فرمود: ای اباصلت! بیشترین روزهای ماه شعبان را پشت سرگذاشتی و این آخرین جمعه ازآن ماه است. در این بقیه روزهایی که از شعبان باقی است،کوتاهیهایت را تدارک کن، و بیشتر به دعا و استغفار و تلاوت قرآن مشغول باش. و از گناهانت توبه کن و برای ورود به ماه مبارک رمضان آماده باش تا بتوانی آن را با اخلاص درک کنی . امانتی برگردنت نباشد مگر این که ادا کنی. کینه ای از مومنی در دلت باقی نگذار، گناهان را از خود دور کن. تقوای الهی راپیشه کن و در کارهای پنهان و آشکارت به خدا توکل کن. کسی که به خدا توکل کند خدا او را کافی است...»

اباصلت هروی تا آخرین لحظه زندگی امام رضا(ع)، از وی جدا نشدو حدیث غم انگیز شهادت آن حضرت را چنین نقل کرد:

«روزی در محضر امام رضا(ع)بودم. آن حضرت فرمود: فردا به مجلس مامون داخل می شوم. اگر با سرپوشیده از آن خانه خارج شدم دیگر با من سخن نگو. روز دیگر آن حضرت بعد از نماز صبح جامه هایش را پوشید و در محراب نشست و منتظر ماند تا این که غلامان مامون آمدند. آنگاه کفش خود را پوشید، ردای مبارک را بردوش افکند. و به مجلس مامون وارد شد. من در خدمت آن حضرت بودم. چند طبق از میوه های گوناگون نزد مامون بود. او خوشه انگوری را که بعضی از دانه های آن را زهرآلود کرده بودند، دردست داشت و آن دانه هایی که زهرآلود نبود می خورد تا متهم نشود. چون نظرش به آن حضرت افتاد. مشتاقانه از جای خود برخاست و دست در گردن مبارک امام(ع)انداخت و میان دو دیده وی را بوسید و به حسب ظاهر آنچه می توانست اکرام و احترام نمود .

او را به جای خود نشاند و آن خوشه انگور را به او داد و گفت:

یابن رسول الله! از این نیکوتر انگور ندیده ام .

حضرت فرمود: شاید انگور بهشت از این نیکوتر باشد .

مامون گفت: از این انگور تناول نما .

حضرت فرمود: مرا از خوردن این انگور معاف دار .

مامون خیلی اصرار کرد.. .

حضرت سه دانه از آن انگور زهر آلود تناول کرد. حالش دگرگون شد. باقی انگور را بر زمین افکند و از آن مجلس برخاست. مامون گفت: ای پسرعمو کجا می روی؟!

فرمود: به آنجا که مرا فرستادی.

آن حضرت غمگین و محزون سرخودرا پوشید و از خانه مامون بیرون آمد .

اباصلت می گوید: به دستور وی با او سخن نگفتم تا به خانه خودوارد شد و فرمود: در را ببند...»

امام رضا(ع)با همین انگور زهرآلود به دیار ابد شتافت و شربت شهادت نوشید.

در منظر اهل نظر

اباصلت هروی در نزد تمام رجال شناسان شیعه، و اکثر علمای اهل سنت مورد وثوق می باشد. روایات وی را با اطمینان خاطرمی پذیرند .

نجاشی می گوید: عبدالسلام بن صالح، ابوالصلت هروی راوی احادیثی از امام رضا(ع) است. وی از ثقات به شمار می رود و کتابی درباره رحلت امام رضا(ع)تالیف نموده است .

کشی می گوید: ابوصلت دارای احادیثی منقح و صحیح می باشد و مادیدیم که او حدیث می شنود و به تشیع بسیار علاقمند است. هیچگاه دروغ از او مشاهده نشد .

علامه حلی، وی را از راویان امام رضا(ع)و مورد اطمینان می داندو احادیث وی را صحیح می شمارد .

اباصلت هروی به علت این که با اهل سنت نیز معاشرت داشت و ازآنها روایت نقل می کرد، برای بعضی این اشتباه پیش آمد که او راعامی و از اهل سنت معرفی کردند.

مرحوم شیخ طوسی، می گوید: «ابوالصلت خراسانی هروی، عامی است و از اصحاب امام رضا(ع)می باشد و بکربن صالح از وی روایت نقل کرده است.»

مرحوم شیخ حر عاملی می گوید: شهید ثانی چنین نقل کرده است که برای مرحوم شیخ طوسی اشتباهی رخ داده و اباصلت را به علت اختلاطبا اهل سنت، عامی معرفی کرده است .

مرحوم شیخ صدوق در عیون اخبارالرضا روایاتی از وی نقل کرده است که دلیل بر صحت اعتقاد و تشیع وی می باشد .

ابراهیم بن هاشم می گوید: امام رضا(ع)به اباصلت هروی فرمود: آیا تو نیز مانند دیگران، به آنچه خداوند متعال نسبت به ماواجب کرده یعنی ولایت ما منکر هستی؟

اباصلت می گوید: به خدا پناه می برم، بلکه من به ولایت شمااقرار دارم .

روایات و دلائل و شواهد دیگری نیز حاکی است که وی نه تنها به ولایت امام رضا(ع) اقرار داشت، بلکه عاشق و شیدای اهل بیت پیامبر(ص)بود .

در نظر اهل سنت

عبدالسلام اباصلت هروی در نظر اکثر علمای اهل سنت مردی صالح وراستگو می باشد. اما اکثر احادیث وی را چون که بوی محبت اهل البیت: دارد، نپذیرفتند و آنها را غیر معروف شمردند .

ذهبی در میزان الاعتدال چنین نوشته است: «عبدالسلام بن صالح،ابوالصلت مرد صالحی است غیر این که او شیعی است. ..»

دارقطنی می گوید: او رافضی و متهم است . از او نقل شده که گفته است: سنگ علویان بهتر از همه بنی امیه می باشد .

ابن جوزی می گوید: او خادم امام رضا(ع)و مرد صالحی می باشد .

یحیی بن معین می گوید: ابوصلت راستگو و مورد اطمینان است و درنزد ما از دروغگویان محسوب نمی شود. تنها عیبی که دارد، شیعه ودوستدار آل رسول است .

در نظر آنها همین، دوستی اهل بیت پیامبر: تنها عیب اوست. و درنظر ما شیعیان این بالاترین افتخار وی است که همه آن را اقراردارند .

اباصلت در نیشابور و خراسان

اباصلت که تا آن زمان در علم حدیث شهرت بسزایی یافته بود واز مراگز علمی آن روز یعنی: شام، حجاز، یمن، عراق و جاهای دیگردیدن نموده بود و با مشایخ آن زمان ارتباط برقرار کرده بود،برای استماع احادیث جدید به نیشابور وارد شد. وقتی مشاهده کردکه این شهر از حوزه های بزرگ علمی و حدیثی است در آنجا اقامت گزید .

هنگام رورد حضرت علی بن موسی الرضا(ع)به نیشابور، اباصلت نیزدر این شهر بود.

حدیث معروف سلسله الذهب را که در آن شهر املا فرمود، اباصلت نیز آن را نقل نموده است .

اباصلت می گوید: هنگامی که امام خواستند از نیشابور به طرف طوس بروند حافظان و ائمه اهل حدیث نزد آن حضرت آمدند و از وی خواستند تا حدیثی از جدش برای آنها املا فرماید.. .

اباصلت بعد از حرکت امام رضا(ع)از نیشابور، همراه وی ازنیشابور خارج شد و به طرف طوس و مرو حرکت نمود .

هنگام که امام رضا(ع)به نزدیک سناباد رسید. متوجه شدند که مردم از سنگ کوه برای طبغ غذا، دیگ می تراشند. مام رضا(ع)به آن کوه تکیه داد و دستور داد: برای آن حضرت نیز دیگی از آن سنگهابتراشند و در آن غذا طبخ نمایند . سپس همراه امام رضا(ع)وارد مرو شد .

ابن حجر می گوید: اباصلت در همه مجالس و محافل با امام رضا(ع)بود و هنگام مناظرات و احتجاجات امام با روسای ادیان ومتکلمان و دانشمندان حاضر بودند. اباصلت بعد از شهادت جانسوزعلی بن موسی الرضا(ع)دوباره به نیشابور بازگشت و به مناظرات وبحثهای علمی و حدیثی مشغول شد .

وفات

عبدالسلام بن صالح، اباصلت هروی، باعمری پربرکت در نشر احادیث اهل بیت پیغمبر(ص)و بحث و مناظره با منکرین دین و مخالفین وخدمتگذاری سالهایی از عمرش به حضرت امام رضا(ع)درسال 232 یا236 ه .ق دار فانی را وداع گفت، و دوستداران علم و حدیث راداغدار نمود .

آنچه مسلم است، اندکی قبل از وفات در نیشابور بوده است. امادر کجا وفات یافته و در کجا مدفون گردیده در کتب تاریخ و حدیث از آن ذکری نیست .

در حومه شهر مقدس مشهد در کنار جاده سنگ بست مزاری است که می گویند قبر اباصلت می باشد. و مردم او را در آنجا زیارت می کنند. ولی در آن مزار هیچ گونه اثر و نشانه ای که ثابت کنداین مزار متعلق به ابوصلت است وجود ندارد. سنگ و لوحی هم دراثبات این مطلب در آنجا نمی باشد .

البته خود این شهرت تاریخی می تواند قرینه ای بر این موضوع باشد .



چهارشنبه 89 دی 22 | نظر

 

3 صفر

فرا رسیدن ولادت حضرت امام محمد باقر (ع) را به ساحت مقدس حضرت ولی عصر ( عج ) تبریک عرض می نمایم.



دوشنبه 89 دی 13 | نظر بدهید

 

مختار با شمر ابن ذی الجوشن چه کرد؟

شیـخ طوسى(ره) مى‌نویسد: «شمر را دستگیر کردند و نزد مختار آوردند. مختار دستور داد گـردن او را زدند و جسدش را در دیگ روغن جوشیده افکندند و یکى از یاران مختار با پاى خود سر شمر را لگد مى‌کرد.»
براى شمربن ذى الجوشن اسم‏هاى دیگرى چون اوس یا شرحبیل نیز ذکر شده است. او را ذى الجوشن، صاحب زره و جوشن مى‏گفتند زیرا سینه او برآمده بود و همانند سپرى بسته شده نشان مى‏داد. او نخست از یاران حضرت على علیه‏السلام در جنگ صفین و از فرماندهان کوفه بود که در کنار امام حسن (ع) و امام حسین (ع) در رکاب امام علیهم‏السلام حاضر بوده است اما سرشت ناپاک او به خاطر عمل زشت مادرش بر محیط و آداب الهى و اجتماعى چیره شد و سرانجام در لشکر عبیداللّه بن زیاد قرار گرفت.

روزى مادر شمر که زن بزچرانى بود و در بیابان به کار خود مشغول بود، از چوپانى که از کنار او مى‏گذشت، تقاضاى آب کرد تا با آن رفع عطش کند. چوپان تقاضاى شیطانى خود را شرط دادن آب قرار داد و او نیز پذیرفت و از این طریق، نطفه شمر منعقد شد از این رو امام حسین علیه‏السلام در روز عاشورا خطاب به او فرمود: «یابن راعیة المِعْزى»؛ اى پسر زن بزچران!

این فرد جنایتکار شماره یک کربلا، توانست از چنگ مختار بگریزد اما مختار دسـتـور داد کـه او را هـر کجا رفته اسـت، پـیـدا کـنـنـد و بـه سـزاى اعمال ننگینش برسانند. شمر در ماجراى شورش کوفه بر ضدّ مختار از عاملان اصلى بود.

به گزارش خبرآنلاین، در کتاب تاریخ طبری جلد ششم صفحه 53 آمده است: «مـسـلم ضـبـائى که هم قبیله شمر بود، مى‌گوید: «ما فرار کردیم و خود را به محلى در مسیر کـوفـه و بصره به نام ساتیدما رساندیم و در نزدیکى آن محل، دهکده کوچکى به نام کلتانیّه در حوالى سواحل فرات قرار داشت. ما در کنار تپّه‌اى مخفى شدیم که توسط یک روستایی جای ما لو رفت. شب هنگام بود که ماموران مختار ما را محاصره کردند. شمر را دیدم که جامه‌اى خوش‌بافت به تن داشت و بدنش پیس (بیماری برص) بود. ما حتى فرصت سوارشدن بر اسب را نیافتیم. درگیرى شدیدى رخ داد. ساعتى بعد صداى الله اکبر شنیدم و کسى فریاد زد خداوند، خبیثى را کشت».

در جلد ششم تاریخ طبری صفحه 338 نیز به نقل از شیـخ طوسى(ره) آمده است: «شمر را دستگیر کردند و نزد مختار آوردند. مختار دستور داد گـردن او را زدند و جسدش را در دیگ روغن جوشیده افکندند و یکى از یاران مختار با پاى خود سر شمر را لگد مى‌کرد.»

همچنین در همین کتاب و در همان جلد در صفحه 374 امده است: «عبدالرحمن بن عبد مى‌گوید: من شمر را به هلاکت رساندم. مختار تا نگاهش به سر بریده شمر افتاد، سجده شکر به جاى آورد و دستـور داد آن سـر را بـالاى نـیـزه کـنـنـد و مقابل مسجد جامع شهر در معرض دید مردم قرار دهند تا موجب عبرت همگان باشد».


شنبه 89 آذر 27 | نظر بدهید

 

مورخان درباره مختار چه گفته اند؟

مورخان درباره مختار چه گفته اند؟

جام جم آنلاین: اغلب ما اکنون چند هفته‌ای است که جمعه‌شب‌ها به‌گونه‌ای برنامه‌ر‌یزی می‌کنیم که حتی یک صحنه از سریال عظیم و پرافتخار «مختارنامه» را از دست ندهیم. داوود میرباقری در تازه ترین سریال تلویزیونی خود چنان تاریخ را جذاب و پرکشش به تصویر کشیده است که ناخودآگاه بیننده را با خود همراه می‌کند.

اما در آثار نمایشی تاریخی یکی از مهم‌ترین سؤالاتی که همیشه مطرح می‌شود این است  که نویسنده و کارگردان تا چه اندازه به تاریخ وفادار بوده و اتفاقات به تصویر کشیده شده چقدر با مستندات تاریخی همخوانی دارد.

دیدن تیتراژ پایانی سریال مختارنامه آنجا که منابع تاریخی مورد استناد در نوشتن فیلم‌نامه ذکر شده است، کفایت می‌کند تا مطمئن شویم میرباقری و همکاران او در نوشتن داستان سریال کاملاً به مستندات تاریخی احاطه داشته و تلاش کرده‌اند به تاریخ وفادار بمانند. اما هنگامی که در روایات تاریخی نیز در مورد یک واقعه یا یک شخصیت دیدگاه‌های متفاوت و گاه متعارضی وجود دارد، کار یک نویسنده بسیار سخت و در عین حال جذاب می‌شود.

آنچه دست کم در مورد مختار می‌توان گفت اینکه او یک شخصیت خاکستری است، با ویژگی‌های مثبت و درخشان در عین حال نقاط منفی، به‌گونه‌ای که تاکنون مراجع دینی و مذهبی و عامه مردم نیز با احتیاط نسبت به او قضاوت کرده و می‌کنند. اما آنچه اکنون جمعه‌شب‌ها از تلویزیون می‌بینیم چهره‌ای نسبتاً متفاوت از مختار است؛ به نوعی که می‌توان گفت تصویر ذهنی مردم از این شخصیت تاریخی از این پس به قبل و بعد از سریال «مختارنامه» تقسیم خواهد شد.

مختار کیست؟

مختار بن ابی‌ عبید‌ ثفقی در دومین سال هجرت به دنیا آمد. او به همراه نعمان بن بشیر، عبدالله بن زبیر و زیاد بن سمیه جزو نخستین فرزندان انصاری است که بعد از واقعه هجرت چشم به جهان گشودند.

پدرش از جنگ‌سالاران ارتش اسلام بود که در روز نبرد جسر توسط ارتشیان پیل‌سوار ایرانی به قتل رسید. مختار در آن زمان دوران طفولیت خود را می‌گذراند و همراه پدرش در سفر جنگی بود.

مختار از این پس با سرپرستی عموی خود سعد بن مسعود ثقفی قرار گرفت. سعد بن مسعود یکى از یاران امیرالمؤمنین (ع) بود که حضرت على (ع) بعد از ورود به کوفه وی را جزو یکی از کارگزاران خود قرار داد و در جنگ جمل نیز وی یکی از امیران لشکر امام بود. بعدها امام در جنگ صفین او را به عنوان فرماندار مداین انتخاب کرد و تا زمان خلافت امام حسن مجتبی نیز سعد در این سمت باقی ماند.

اولین حضور سیاسی مختار زمانی آغاز می‌شود که سعد بن مسعود برای تعقیب خوارج، مختار را به عنوان جانشین خود در مداین انتخاب کرد.  مختار همچنان نزد عموی خود بود تا زمانی که حضرت امام حسن (ع) در حوالی مداین مورد سوءقصد قرار گرفت و برای استراحت و تجدید قوا وسازماندهی لشکر به نزد سعد بن مسعود فرماندار مداین آمد. مختار در این زمان جوانی نورس بود.

در برخی روایات تاریخی آمده است که وی با مشاهده وضعیت نابسامان جبهه شیعیان به عموی خود توصیه کرد که برای رسیدن به ثروت و حرمت، امام حسن را دستگیر و ایشان را به نزد معاویه بفرستد و از او امان بگیرد.

این سخن مختار با واکنش تند سعد مواجه شد و به او گفت: «لعنت خدا بر تو باد، پسر دختر پیمغبر خدا را بگیرم و به بند کنم، چه بد مردى هستى.»  مختار که با تندی عمو مواجه می‌شود، در جواب می‌گوید: قصد جدی نداشتم فقط می‌خواستم شما را امتحان کنم.

فراز دیگری از زندگی مختار که نشان‌دهنده پیوند او با جریان شیعی است با حضور مسلم بن عقیل شکل‌ می‌گیرد. به تصریح منابع زمانی که مسلم به کوفه آمده ابتدا در منزل مختار در منطقه لفقا از توابع خطرنیه اقامت داشت و بعد از حضور ابن زیاد در کوفه و امنیتی شدن شرایط کوفه به‌ناچار به خانه هانی‌ بن عروه رفت.

زمانی که مسلم در کاخ ابن زیاد زندانی بود، مختار پرچم سبزی برافراشت و برای نجات مسلم اقدام کرد که البته این تلاش بی‌نتیجه ماند و موجبات دستگیری او را فراهم ساخت. (تاریخ طبری، جلد 7، ص 2963)

زمانی که در اسارت بود با ضربت عصای ابن‌زیاد چشمش صدمه دید و منتظر اقدامات شدیدتری از سوی فرماندار کوفه بود که عبدالله بن عمر شوهرخواهر مختار برای او وساطت کرد و از مرگ رهایی پیدا کرد. (تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 197)

وی در زندان هم‌بند میثم تمار از یاران باوفای امام علی (ع) بود که علیه ظلم بنی‌امیه و حضور ابن زیاد در کوفه جوش و خروشی انقلابی داشت.

مطابق روایت منابع امامیه، میثم در گفت‌وگویی که با مختار داشت از آینده گفت و به او وعده داد که به‌زودی از زندان آزاد خواهد شد و اولین کسی که در آینده خواهد کشت، ابن‌زیاد خواهد بود. مختار بعد از واقعه کربلا با ارسال نامه‌ای از سوی یزید برای ابن‌زیاد از زندان آزاد شد.(کامل ابن اثیر، ج 4، ص 116)

بعد از هلاکت یزید، با توجه به توفیقات اولیه عبدالله بن زبیر و ضعف جریان اموی، مختار به زبیریان پیوست. او در مکه ابن‌زبیر را ترغیب کرد که با طرح ادعای مجازات قاتلین امام حسین(ع) بتواند شیعیان کوفه را به نفع خود تجهیز کند. ابن‌زبیر مختار را مأمور این کار کرد.

او بعد از ورود به کوفه بلافاصله مقدمات سوگواری سیدالشهدا را به راه انداخت. شیعیان به او متمایل شدند و همین مسئله عاملی شد که مختار اهداف سیاسی خود را مبنی بر تمایل به شیعیان آشکار کند.

او در اولین اقدام عبدالله بن مطیع را از کوفه بیرون راند و شعار قیام خود را «یا لثارات الحسین» قرار داد. او با ارسال نامه‌هایی برای امام علی بن حسین (ع) و محمد بن‌ حنفیه از آنان خواست که از او حمایت کنند.

در واکنش به این اقدام هر دو سکوت کردند و حتی امام سجاد از پذیرفتن هدیه مالی مختار سرباز زد. (مروج الذهب، جلد 2، ص 98) گرایش عمومی مردم کوفه به مختار سبب شد قاتلان امام حسین (ع) همچون شمر بن ذی الجوشن و شبث بن ربعی و زید بن حارث، که از معاونان استاندار ابن‌زبیر بودند، خطر مختار را به او گوشزد کنند و پیشنهاد دستگیری و حتی قتل مختار را به او بدهند. سرانجام عمال ابن زبیر، مختار را دستگیر کردند و به زندان انداختند.

این واقعه بعد از قیام توابین بود. این خیزش که توسط سلیمان بن صرد خزاعی هدایت می‌شد در منطقه حرورا اتفاق افتاد. مختار از همان ابتدا نسبت به سلیمان نظری موافق نداشت و حرکت او را بی‌حاصل تلقی می‌کرد. (کامل ابن اثیر، ج 12، ص 8) باقیمانده توابین که از واقعه حرورا جان سالم به در برده بوده و به کوفه پناه آوردند، شرایط را برای حمایت از مختار مناسب دیدند و مقدمات آزادی وی را فراهم کردند.

مختار بعد از آزادی از زندان این بار هوشمندانه‌تر اقدام کرد و دست یاری به سمت برخی از قبایل متمایل به اهل بیت از جمله همدان، اسد و ربیعه دراز کرد.

او به توصیه برخی از یاران خود برای اینکه از پشتیبانی قبیله بانفوذ مذحج و نخع برخوردار شود، با ابراهیم بن مالک متحد شد. (طبقات الکبری، ج 5، ص 217) از سوی دیگر توانست حمایت بخش زیادی از ایرانیانی را که در کوفه مقیم بودند و از شرایط نابرابر اجتماعی در مقایسه با اعراب رنج می‌بردند، به خود جلب کند.

اوضاع سیاسی نابسامان خلافت اموی و جنگ‌های امویان و زبیریان نیز مختار را در رسیدن به اهداف اولیه‌اش کمک کرد.

او موفق شد که در منطقه کوفه و اطراف آن بسیاری از قاتلان امام حسین را پیدا و به سزای اعمالشان برساند. البته چنانچه در منابع آمده نوع مجازات صورت گرفته در مورد قاتلین امام حسین با روحیه رافت علوی سازگاری چندانی ندارد. اساسا در دین اسلام مقابله به مثل تنها با رعایت شرایط برابر صورت می‌گیرد.

زمانی کوتاه از توفیقات مختار نگذشته بود که عبدالله بن زبیر و برادرش مصعب اوضاع را برای ادامه فعالیت‌های خود نامناسب دیدند و از هر اقدامی برای سرکوب قیام مختار فروگذار نبودند.

کمی بعد با لشکرکشی مصعب به سمت کوفه این شهر در محاصره قرار گرفت و بعد از چهل روز در نهایت مختار در جنگی نابرابر کشته شد. مرگ مختار باعث شد حرکت او بعدها توسط جریانی به نام کیسانیه که از امامت محمد بن حنفیه و پسرش ابوهاشم حمایت می‌کردند، به انحراف کشیده شود.

سیاه، سفید؛ خاکستری

مختار ثفقی چهره موثری در تاریخ اسلام و به‌خصوص تاریخ تشیع است. او شخصیتی پیچیده دارد و در طول دوران زندگی به‌خصوص حیات سیاسی خود موضع‌گیری‌های متفاوتی از خود نشان داده است. اساساًٌ صحبت کردن در مورد مختار کار ساده‌ای نیست و پرسش‌های فراوانی در مورد او وجود دارد.

منابع تاریخی نظر واحدی در مورد او ندارند و نوع ارزیابی مورخان در مورد مختار به گرایش‌های مذهبی و اعتقادی آنان بستگی تام و تمام دارد. برخی از جریان‌های افراطی عرصه تاریخ‌نگاری که نگاه ویژه و همراه با حسن ظن نسبت به دودمان بنی‌امیه داشته و دارند با بدبینی در مورد مجموعه اقدامات شیعیان به‌خصوص مختار قضاوت می‌کنند و حتی گاه پا را فراتر نهاده، نسبت‌هایی مبنی بر ادعای نبوت و مهدویت نیز برای شخص مختار قائل هستند.

اما در سوی دیگر، روایتگران شیعی تاریخ نیز با عنایت به اینکه حرکت مختار و یارانش برای مجازات قاتلان و مسببان حادثه خونین کربلا مرهمی بر زخم‌های شیعه بوده نگاهی حسی و عاطفی نسبت به قیام مختار و شخصیت وی دارند. این قضاوت‌های کاملا متضاد البته به سایه‌روشن‌های زندگی مختار برمی‌گردد و به همین خاطر است که داوری در مورد او را مشکل کرده است.

البته باید در نظر داشت که در میان روایت‌هایی که در مورد مختار و قیام او در منابع امامیه هم ذکر شده، موارد متضاد و متفاوتی وجود دارد. در برخی از منابع، مدارکی وجود دارد که حاوی تأییدات حضرات معصومین از مختار است.

طبق روایتی، اصـبـغ بـن نـبـاتـه، از یـاران امـیـرالمـؤمـنین می‌گوید: لقب کیس (زیرک) را امیرالمؤمنین به مختار دادنـد. (بحارالانوار، ج 45، ص 344؛ رجال کشی، ص 127)

مطابق روایتی دیگر، امام محمد باقر (ع)، شیعیان را از ناسزاگویی به مختار منع کردند. (اختیار معرفه الرجال، ص 125.) خبر دیگر حاکی از ملاقات پرمهر و محبت امام با پسر مختار است. (تنقیح المقال 3/203؛ بحار 45/351)

در روایتی دیگر آمده است که منهال بن عمر کوفی از یاران امام سجاد (ع) زمانی که در مدینه به دیدار ایشان رفت، آن حضرت سراغ کار مختار را گرفت و منهال ایشان را از اقدامات مختار در مجازات قاتلان امام حسین (ع) آگاه ساخت و آن حضرت سراغ حرمله کاهله اسدی را گرفت و چون پاسخ شنید که او هنوز زنده است فرمودند خدایا به او تیزی آهن و آتش بچشان. کمی بعد این دعا در مورد حرمله توسط مختار به حقیقت پیوست.

مطابق گزارشی دیگر زمانی که مختار سر ابن‌زیاد را برای امام سجاد فرستاد ایشان مشغول غذا خوردن بودند و بعد از مشاهده سر بریده ابن‌زیاد سر بر سجده نهادند و فرمودند خدا به مختار جزای خیر بدهد که خونخواهی ما را کرد. (منتهی‌الامال، شیخ عباس قمی، انتشارات هجرت، جلد اول، ‌ص 680)

در کنار این تأییدات، روایاتی حاکی از مذمت اقدامات مختار نیز از سوی ائمه اطهار وجود دارد. از برخی از این روایات چنین بر می‌آید که مختار در اقدامات خود انگیزه‌های مادی و سیاسی داشته و این موجبات دوزخی شدن او را فراهم می‌آورد؛ به‌گونه‌ای که حتی امام حسین (ع) نیز شفاعت او را در روز قیامت قبول نخواهد کرد. (بحار 45/339)

در روایتى دیگر، انگیزه مختار از قیام، رسیدن به سلطنت و قدرت معرفى شده است و در آن روایت این نکته نیز آمده است که اگر در قلب جبرئیل و میکائیل نیز ذره‌اى محبت دنیا باشد ، خدا آن‌ها را در آتش مى‌افکند. (تنقیح المقال 3/205) همچنین از امام سجاد (ع) نقل کرده‌اند که آن حضرت بارها، مختار را نفرین کرده و مى‌گفت: مختار به ما نسبت دروغ داده است و چنین گمان کرده است که به او در مورد امامت سفارش شده است.(طبقات ابن سعد 5/158 ؛ تذکره‌ الخواص 294؛ تنقیح المقال 3/205).

چنین تناقضاتی سبب شده که جریان امامیه نظر واحدی در مورد مختار نداشته باشند و  به طور کلی پیرامون مختار و اقدامات او به‌خصوص نقش او در شکل‌گیری فرقه کیسانیه (همان جریانی که بر امامت و مهدویت محمدبن حنفیفه تأکید می‌کرد) دو نظر عمده وجود داشته باشد. برخی برآنند که وی شیعه‌ای ناب و معتقد به امامت حضرت سجاد بود که با هدف انتقام از مسببان حادثه کربلا اقدامات خود را پی گرفت.

این گروه از مورخان، معتقدند روایاتى که در بردارنده مذمت مختار است، برخى از روى تقیه صادر شده و برخى دلایل سیاسى ـ اجتماعى داشته است.علامه مجلسی در جلد 45 بحار و مرحوم مامقانی در کتاب رجال خود معتقد به این نظریه هستند و بیانات مفصلی در توجیه و رد احادیث مذمت دارند.

برخی دیگر اما ضمن قدردانی از او بابت التیامی که به آلام شیعه با مجازات قاتلان امام حسین (ع) بخشیده، ادعاهای سیاسی و اعتقادی او مبنی بر امامت محمد بن حنفیه را نقطه تاریکی در زندگی او می‌دانند.

در منابع اهل سنت البته روایت یکدست‌تری در مورد مختار وجود دارد و حتی ادعاهایی مبنی بر مهدویت و نبوت را نیز به او نسبت می‌دهند. (تاریخ ابن خلدون، جلد 1، ص  356 همچنین آفرینش و تاریخ، مقدسی، ج 1، ص 198)

منبع: هفته نامه سروش


سه شنبه 89 آذر 2 | نظر

 

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin