سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

عشق یار

 
 

 
 
 

پیوند های روزانه

موتور جستجوی شیعه

اخبار روزانه

طرح گل نرگس

 

خبرنامه

   
 
 

امکانات جانبی

پیام‌رسان
نقشه سایت
اوقات شرعی
RSS 2.0

 

 

دانشنامه مهدویت

لوگو دوستان

 

آمار وبلاگ

کل بازدید : 223749
بازدید امروز :56
بازدید دیروز : 26
تعداد کل پست ها : 130

 

از تو نومید نمی‌گردم که باب توبه را به رویم گشوده‌ای

از تو نومید نمی‌گردم که باب توبه را به رویم گشوده‌ای.

همچون بنده‌ی ذلیلی سخن می‌گویم که به خود ستم کرده و پاس حرمت پروردگار خویش نگذارد.

گناهانش فراوان و ایام زندگانیش رو به زوال نهاده.

و آنگاه چشم می‌گشاید و می‌بیند که زمان عمل سپری شده و پایان عمر به سر آمده.

با ندبه و انابه به دیدارت آمده و خالصانه در آستانت توبه می‌کند با دلی پاک در برابرت ایستاده و با ناله‌ای آهسته و حزین تو را می‌خواند.

شدت بیم و هراسِ از تو پایش را لرزان ساخته و اشک دیدگان، پهنه‌ی رخسارش را در خود غرق کرده است.

و با گفتن یا ارحم الراحمین تو را می‌خواند.

فرازی از نیایش امام سجاد (ع)

صحیفه سجادیه 66


حکایت‌نامه

مردی خدمت امام سجاد (ع) رسید، حضرت از او حال و احوال کردند. گفت: من صبح نمودم در حالی که چهارصد دینار مقروضم و نمی‌توانم آنرا ادا کنم. عیال‌وار هستم و قدرت بر تأمین زندگی آنها را ندارم.

حضرت سجّاد (ع) با شنیدن گرفتاری مرد ناراحت شد و سخت گریه کرد. پرسیدند: آیا گریه‌ی شما برای مصایب و گرفتاری‌های سخت نیست؟

فرمود: آری! چنین است. چه اندوهی بزرگ‌تر از این که شخصی با ایمان برادر مؤمنش را درمانده و تهی‌دست ببیند ولی نتواند آن گرفتاری را بر طرف نماید.

پس دو قرص نان به آن مرد داده و فرمودند: غیر از این دو نان چیز دیگری در نزد ما نیست . خداوند به وسیله‌ی همین دو قرص نان زندگی وسیعی به تو عنایت خواهد کرد.

مرد نان‌ها را گرفت و با اشک و وسوسه به طرف بازار رفت. در بین راه، ماهی فروشی به طرف مرد آمده و گفت: این ماهی تازه را به عوض یک قرص نان خشک بگیر.

 مرد ماهی راگرفت و یک قرص نان به ماهی فروش داد. کمی آن طرف‌تر به نمک فروشی برخورد کرد. نمک فروش به مرد گفت این نمک ناچیز را بگیر و در عوض نان به من بده.

او نان دوّم را به نمک فروش داد و با ماهی و نمک به خانه آمد.

در خانه چون شکم ماهی را شکافت دو لؤلؤ بسیار زیبا در‌ آن دید پس شکر خدای را به جای آورد. مرد آن دو لؤلؤ را به قیمتی گزاف فروخت و زندگیش را با آن ثروت سامان بخشید.

مناقب ابن شهر آشوب 4/146


عن الثمالی عن علیّ بن الحسین (ع) قال: ما مِن قَطرَةٍ اَحَبُّ إِلَی الله عزوجل مِن قَطرَتَینِ قَطرَه دَم فی سبیل الله و قَطره دَمعِهِ فی سَوادِ اللَّیلِ لا یُریدُ بِها العَبدُ الاّ اللهَ عَزّوجلّ

امام سجاد (ع):

هیچ قطره‌ای نزد خدا محبوب‌تر از دو قطره نیست؛ قطره‌ی خونی که در راه خدا ریخته شود، وقطره‌ی اشکی که در تاریکی شب از چشم بنده‌ای برای خاطر خدا جاری گردد.

 

به نقل از سایت حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی

بحار 100/ 10



شنبه 86 مرداد 27 | نظر

طبقه بندی: آشتی با امام زمان

 

صبح صادق

لحظه ای است بسان همه لحظه های دیگر ، از آن روی که همگی از جنس زمانند ، ولی آن همه در ظلمت و این یک در نور؛ و از همین روست که خورشید وجودت طلوع می نماید و این بار نه از مکان همیشگی، که از سمتی دیگر ؛ آری از سمتی دیگر ؛ مغرب ؛ و تو کِی می پنداشتی که روزی خورشید را، در مطلع مغرب، نظاره گر باشی ؟ راستی ، کجایند راهنمایان درونت ، ستارگانی که در ظلمت شب، چشم بر روشنایی آنها می دوختی ؟ آیا به یاد داری استعدادهایی را، که به لهو و لعب دنیای فانی فراموش ساخته و رها نموده بودی ، و اینک، آنها نیز، با سراسر ذرات هستی در حرکتند ، حرکتی عظیم ، پر شور و به یک سوی، و تو چه می دانستی راز حرکت کردن را، افسوس بر آن کوه های سر به فلک کشیده، که محکوم به سکون تو بودند. هان ! علقه هایت ، همنشینان و معاشرانت را چه شده است، همان ها که به مصاحبتشان تفاخر می نمودی، نیک بنگر که چگونه دست از تو کشیده اند و مبهوت و حیران آن نورند؛ آن نور؛ همان که تو در دیدنش کور بودی...!
آن دور را را نظاره کن، و ببین، که چگونه در افق وجودت، زمین زندگانیت، با آسمان پیوند خورده است؛ پیوندی سخت و ناگسستنی. آری تو از همان ابتدا آسمانی بوده ای، آه... آه... که چشمان تو سوی دیدن افق را هم نداشت. آخر به کدامین سبب، سر در گریبان پوسته خویش فروبردی و هیچگاه نخواستی تا دیواره های این قفس خود ساخته را در هم شکنی؛ تو را که آب فراوان بود و نور فراهم...!
به راستی که تو را آسمانی آفریده اند ، میل به بالایت نهاده اند ، پر پروازت داده اند ، و راز زندگانیت نیست، مگر پرواز...
تا در قفس بال و پر خویش اسیر است بیگـانه پرواز بود مــرغ هــوایــی
و تو فقط کافیست که بال بگشایی ، آنگاه خود به توپرواز آموزند ؛ حرکتت دهند ؛ بلندت کنند ؛ بالایت برند ؛ آسمانی ات کنند و تو فقط باید که بخواهی، آری خواستن، پس برخیز ، قیام کن، حرکت نما، تسبیح گوی و از اعماق وجودت فریاد بر آور: " اهدنا الصراط المستقیم "
... حال به انتظار بنشین؛ پایان شب تیره و تار درون را، و بنگر؛ تنفس صبح موعود را، که چگونه گوهر از یاد رفته درونت آشکار خواهد گشت و از آن روی، باران عشق، بر ارض وجودت باریدن خواهد گرفت ، و در آن زمان موعود است، که طلوع شمس درون را، از مغرب ارض وجود نظاره خواهی نمود ... و تو بدان که این ارض وجود تو همان ارض موعود است که " طـــور " اش خوانند .......



پنج شنبه 86 مرداد 25 | نظر بدهید

طبقه بندی: آشتی با امام زمان

 

انتظار

...

انتظار,ظهور , فرج, مصلح , این الفاظ دیگر چه می گویند در این بحبوحه وانفسا !
اصلا چرا باید منتظر بود ؟
 حالا کمی فکر کن ؛ نه به خودت به خلوت های نادرت , آنگاه که پس از مدت ها دوباره به خودت بر می گردی و خسته خسته چک می کنی کجای راهی و یا از خود می پرسی برای چه به دنیا آمدم و کجا می روم ؟ آنگاه که در ژرفای ضمیرت احساس درد و غربت می کنی , احساس میکنی که تو اینجا نیستی , حس می کنی که تو را بسته اند تا پرواز نکنی حس می کنیم زنجیرها تو را از درون و بیرون در بر گرفته اند ؛
آنگاه که برای لحظاتی با تمام وجود پروردگارت را حس میکنی ؛ آنگاه که سوسو های هدف مقدست تنها برای لحظاتی جان می گیرند و یا به احساس رهایی می رسی و تا می آیی نفسی تازه کنی ناگهان هاله های سیاه و مردابهای ابهام و تلاطم روزمرگی و غفلت ها از هر سو حمله ور می شوند و خدایت را از تو می گیرند و هدف مقدست را در خود فرو می برند و هویتت را می بلعند و تو در ژرفای ضمیر سوگمندانه دور شدنش را به نظاره می نشینی آنگاه که از خود بیگانگی های تو را از هر طرف احاطه می کنند , آنگاه که حس می کنی دوباره تو را از خودت و از خدای خودت جدا می کنند ؛ آنگاه که تو علی رغم میل باطنی در این تلاطم با پلیدی ها همراه می شوی , آنگاه که فریادهای خدا خواهی ات را درحنجره می خشکانند , آنگاه که گرمای نفس های ربانیت را در گلو منجمد می کنند و آن لحظات تلخی که تو را در مقابل هویت واقعی ات واحساسات فطریت به قیام وا می دارند !! آنگاه که ظلمت های درون و برون هم پیمان می شوند و تا ضربان خدا خواهی ات را به سکونی سیاه تبدیل کنند !!
از تو می پرسم :
آیا به عنوان راه نما شک داری ؟
مگر نه این است که خدایت صراحتا به تو این نوید را داده که لحظه ای از توجه به خلق غافل نبوده و بخواهیم بود ؟
مگر نه این است که است که آنکه به تو وجود بخشیده مهربان است و به سبب مهربانی هدایت گر توست ؟ مگر نه این است که به سبب مهربانی هدایت گر توست و به سبب هدایت گری برای هر نیازت , پاسخی قرار داده ؟ براستی فکر کن ! پس پاسخ نیاز تو کجاست ؟ و در کدامین خطه این عالم خاکی ! آرامش حقیقی کجاست ؟ حامی تو در راه کمال کیست ؟
آیا باور نداری که منجی نیاز تووست برای رسیدن به او ! برای نزدیک شدن به درگاهش ؟
آگاه باش که که این همان ظلمات غفلت است غفلتی تدارک دیده شده که باورت را از تو می گیرد و آن را در پس دیوارهای وهم و تردید له کنند ؟
پس تلاش کن !
آری باور این نیاز را با تمام نیرو حفظ کن " نیاز به منجی " هان گوش دل باز کن : می شنوی ؟ نوید یاری را می گویم آخر می گویند کسی می آید که ظلمت ها را می درد . می آید و مقدسات را غبار روبی می کند می آید و با نگاه مهربانش قدم های لرزانت را استوار می سازد .
می آید و وجودش ابهام را می زداید . می گویند گرمای دستانش قلب های منجمد را دوباره به تپش وا می دارد . , و دلهای خسته را تسلی می بخشد میگویند می آید و انسانیت به برکت وجودش قد علم می کند . آری او می آید تا خودمان بر میگردیم ! او می آید تا خودمان شویم ! او می آید تا به خدایمان نزدیک شویم می آید تا ارتباطمان با هستی بخشمان به چند لحظه شیرین اما کوتاه خلاصه نشود .او می آید و زنجیرها را پاره می کند .
او می آید تا پایان بخشد دورانی را که حاضر شدن مرمان در محضر خدایشان تنها یا از برای بخشش .



دوشنبه 86 مرداد 22 | نظر

طبقه بندی: آشتی با امام زمان

 

متن نمایشنامه

بسم‌الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
فضا
تاریک، عده‌ای روی زمین دراز کشیده و خوابیده‌اند. شبیه محلی که همه مردم مرده باشند. نور موضعی از روی تک تک افراد عبور می‌کند اما این عبور به شکلی است که لحظاتی مکث هم دارد. بعد از عبور نور قرمز رنگ از سمت راست سن، نوری دایره‌ای و بزرگ به شکلی که خورشید را تداعی کند حرکت می‌کند. آرام و با وقار به وسط صحنه می‌رسد.
جنازه‌ها مختصر حرکتی می‌کنند و آرام آرام یکی از جنازه‌ها می‌نشیند. به دنبال آن دو
می
، بعدی و بعد هم نفر سوم می‌نشیند. توجه هر سه آنها معطوف به خورشید است.
چند لحظه بعد از گوشه سن بازیگری که به عنوان نماد شیطان، ماسک مخوفی به صورت زده ظاهر می‌شود. چند قدم پیش می‌آید و بعد جلوی سن می‌ایستد (رو به تماشاچی‌ها)
دو دست خود را باز می‌کند و بعد به سمت خورشید برمی‌گردد. نور خورشید او را آزار می‌دهد. آستین خو
د
را جلوی صورت می‌گیرد و باز هم به سمت تماشاچی‌ها بر می‌گردد.
خورشید حرکت می‌کند.
یکی از جنازه‌هایی که مبهوت خورشید بود آرام آرام می‌ایستد.
خورشید حرکت می‌کند و نقطه‌ای از سن را که پرچمی روی آن افتاده روشن می‌کند.
شخص به سمت پرچم می‌رود. آن را بلند می‌کند و می‌ایستد. شیطان به سمت او می‌رود و شرو
ع به عشوه‌گری و گردیدن به دور او می‌کند. دستان خود را باز می‌کند و همه بدنش را می‌لرزاند و می‌چرخد
مرد سر به آسمان دارد و غروب خورشید را نگاه می‌کند.
خورشید در غروب فرو می‌رود. شیطان نا امید از او به سمت دو نفر دیگر می‌رود و شروع به همان حرکاتی می‌کند که در مقابل مرد شماره 1 کرده بود. دو نفر مبهوت و فریفته می‌شوند و چهار دست و پا به دنبال شیطان می‌روند. شیطان به گوشه‌ای می‌رود و می‌ایستد. دو نفر مشغول سجده و نیایش انسان لحظاتی بعد خورشید دوباره طلوع کند در طی این طلوع تعداد دیگری ازجنازه‌ها
می‌نشینند.
طلوع و غروب و رقص و حرکات شیطان با سرعت بیشتری یاز
د
ه بار تکرار می‌شود.
در نهایت بعد از طلوع و غروب یازدهم و مرتبه دوازدهم بعد از رقص و حرکات شیطان تمام جمعیت دیگری که روی زمین خوابیده بودند بغیر از سه نفر که به پرچم تکیه داده‌اند همگی مفتون و فریفته شیطان می‌شوند و دور او حلقه
زده
می‌نشینند و مشغول نیایش او می‌شوند.
صدای پای اسب که همراه هر طلوع شنیده می‌شد به گوش می‌رسد اما از خورشید خبری نیست.
هر بار که این صدا می‌آید سه نفری که زیر پرچم‌اند بیتاب و پریشان به راه می‌افتند و پرچم را در وسط سن می‌گردانند می‌ایستند و با دستان خود جلوی پیشانیشان سایه‌بان می‌سازند و به دنبال خورشید به سمت راست سن توجه می‌کنند.
اما صدا که قطع شد از خورشید خبری نیست.
و هر بار شیطان با دیدن این صحنه قهقهه می‌زند و در وسط سن می‌رقصند تا این که صدا باز به گوش برسد.
با شنیدن صدا هراسان و مضطرب سرجای خود باز می‌گردد و منتظر می‌ماند اما وقتی خورشید
طلوع نمی‌کند دوباره به کار خود ادامه می‌دهد. بعد از سومین دفعه‌ای که صدا به گوش می‌رسد و از خورشید خبری نیست بی‌تا‌بی سه نفر به اوج می‌رسد و این بی‌تابی با قهقهه شیطان در می‌آمیزد.
سه نفر دست به پیشان
ی خود زده و به مشرق نگاه می‌کنند. بی‌تابی به اوج می‌رسد و هر سه از خستگی می‌نشینند. دستها
را به بالا می‌گیرند. یکی از سه نفر شروع به گفتن اذان می‌کنند. با شنیدن صدای پای اسب سرها معطوف به مشرق می‌شود اما خورشید از غرب طلوع می‌کند آرام و با وقار به وسط سن می‌آید. صحنه پرنور و پرنورتر می‌شود.
سه نفر پرچم به دست به سمت دیگرانی که دور شیطان حلقه زده‌اند می‌روند. و شیطان که نور
آزارش می‌دهد آستینش را جلوی صورت خود گرفته و از صحنه خارج می‌شود.
سه نفر به دور دیگران می‌گردند و می‌گردند تا این‌که همه بلند می شوند به وسط سن می‌آیند. پرچم در وسط آنهاست و همگی دست به آسمان بلند می‌کنند.


سه شنبه 86 مرداد 16 | نظر

طبقه بندی: آشتی با امام زمان

 

انتظار یعنی....

انتظار یعنی احساس تنگنا !
تا وقتی احساس تنگنا نکنیم منتظر نمی شیم. این احساس تنگنا هم فی هذه السّاعة و فی کلّ ساعة باید باشد. اصلاً فرج در مقابل تنگناست. من در بهترین جمع ها هم باشم باید بگم: باز هم جمع با یوسف فاطمه یه چیز دیگه ای می شه.

انتظار یعنی احساس فقر!
هر چی هم داشته باشم تا وقتی امامم بالای سرم نباشد فقیرم. این زبان حال ما باید باشد: یا أیِها العزیز! مسّنا و أهلنا الضُرّ و جئنا ببضعة مزجاة فأوف لنا الکیل و تصدّق علینا 12/88. چقدر حال ما بدون او حالت ضُرّ است؟ چند بار در روز دستمون را جلوی او دراز می کنیم که: آقا! تصدّق علینا؟ همین مشکل ماست! حتماً در سخنرانی های عمومی از مقام معظم رهبری شنیدید که می فرماید: اگر شکوه ای داشته باشم به امام زمان می گویم. او احساس فقر می کند، ولی من و شما بیشتر اوقات فیلم بازی می کنیم.

انتظار یعنی احساس غربت!
شما دیدید مادر مفقود الأثر را؟ هر چقدر هم دورش جمع باشند، باز هم چشمش به در است. منتظر است که عزیزش بیاید.

انتظار یعنی احساس تاریکی!
تا باور نکنم این عالم تاریک است. تا باور نکنم کوچه پس کوچه های دانشگاه، ادارات، جامعه تاریک است منتظر او نمی شوم. اگر نور یوسف فاطمه نباشد همه می خوریم زمین. بزرگ تر از ماها خوردند زمین رفقا! با یک لحظه احساس استغنی خوردند زمین. کلّا إن الإنسان لیطغی، أن رآه استغنی 96/6.

انتظار یعنی احساس جهل!
می خوام از امام براتون بگم. حاج آقا مصطفی به امام می گویند که: «چرا شما وقتی می روید زیارت حضرت امیرعلیه السلام ، عباتون را روی سرتون می کشید؟ آخه شما مر جع تقلید هستید.» امام می فرمایند همه ی ما در این خونه بی سوادیم. آن وقت خیلی از ما فقط بلدیم با الفاظ بازی کنیم، مستمعین را سرگرم کنیم.

انتظار یعنی احساس عطش!
چند بار شده نصف شب از جا بلند شیم، سرمون را بگذاریم به دیوار، بگیم آقا چرا نمی آیید ما که مردیم از تشنگی. ما که مردیم از بی آبی .

انتظار یعنی احساس یتیم بودن!
فرزند شهیدی بود که می گفت: شبی یک صفحه می نویسم بابا، که بابام یادم نره. آیا ما هم شبی یک بار می گیم یا صاحب الزمان؟! آیا هر روز صبح که چشمامون را باز می کنیم به اماممون سلام می دیم؟!

انتظار یعنی احساس گمراهی!

انتظار یعنی احساس اضطراب!

انتظار یعنی احساس قطره داشتن!
منتظر اقیانوس بودن!

....


 



دوشنبه 86 مرداد 15 | نظر بدهید

طبقه بندی: آشتی با امام زمان

 

نامه به صاحب الزمان(عج)

به نام رب مهدی آل محمد
درد دل نامه ای برای آن که عنایتش همیشه جاری است .
مو لا ی من دیگر رمقی برایم نمانده است .هر روز که می گذرد انتظار بیشتر ا زپیش امان ا ز من می گیرد .آقا خسته ام خسته وگویا هر چه به روز میلا دت نزدیک تر میشود خستگی ودلتنگی ام بیشتر میشود .
گفته ای که در دلهای خسته خانه داری . به مادرت زهرا که من هم دلی خسته دارم ولی با این وجود هنوز هم قدوم مبا رکتت را در خانه دلم حس نمی کنم .
میدانم که غبار وجودم را گرفته .سردی گرمای وجودم را قبض کرده .اما ای نور تو که می توانی در وجود من بتابی وگرمش کنی وبا فروغ وطلوع زیبایت رخوت وسستی ام را به قیامی قطعی مبدل نمایی .
مولای من ! این روزها چشمانم مرا بیشتر می آزارد .آذین کوچه وخیابان داغ دلم را زنده میکند .
جشن تولد برای کسی که سبب طول غیابش اعمال من وامثال من است .
بگو مولای من در کدامین سرزمین به دنبالت بگردم .تا به کی در بیابان وجودم از برای دیدار وصالت بدوم .
بیا ودستی بر سرم بکش .سراپای وجودم اشتیاق پر التهابی است که با نزدیک شدن نیمه شعبان بیشتر وبیشتر می شود . آقا ! چقدر دوست دارم که سرم را بر دامانت بگذارم وتا میتوانم گریه کنم .
گریه ای به قدمت 1170 سال انتظار تو .
به زودی او می آید تا تو خدایت را راحت تر صدا بزنی واین جا ست که انتظار مفهوم می یابد پس العجل العجل العجل یا مولای یا صاحب الزمان.



شنبه 86 مرداد 13 | نظر

طبقه بندی: آشتی با امام زمان

 

شناخت کوتاه از حضرت مهدى(عج)

عشق یار 

نام: .............................محمّد.

   پدر:.............................. امام حسن عسکرى(ع   )

   مادر:............................. نرجس       

  القاب:......... .................حجت ، خاتم ، صاحب الزّمان ، قائم ، منتظَر ، و از همه مشهورتر مهدى.

   شکل:................ .......چون ستاره درخشان نورانى ، و داراى خالى سیاه بر گونه راست .

 زاد روز:........................شب نیمه شعبان 255 ، هنگام طلوع فجر            

 زادگاه:....................... شهر سامراء.

 غیبت صغرى:............... از سنّ پنج سالگى به مدّت 69 سال.
.

نمایندگان:.................. چهار نفر از شخصیّت هاى شیعه به نامهاى:

 1 ) ــ ابو عمرو ، عثمان بن سعید بن عمرو عمرى اسدى ، وکیل و نماینده پیشین امام هادى و امام عسکرى علیهما السّلام.

 2  )  ــ فرزند او ، ابو جعفر ، محمد بن عثمان بن سعید ، در گذشته 304.

 3  )  ــ أبوالقاسم ، حسین بن روح بن ابى بحر نوبختى ، در گذشته 326.

 4  ) ــ ابوالحسن على بن محمد سمرى ، در گذشته 329.

 محل اقامت نامبردگان بغداد ، و کلیّه امور شیعیان و خواسته ها و نامه هاى آنان به وسیله این چهار نفر انجام و ردّ و بدل مى

شد; و آرامگاه آنان نیز در بغداد مشهور است.

 غیبت کبرى:با در گذشت چهارمین نماینده و سفیر آن حضرت از سال 329 آغاز گردید; و تا به هنگام فرمان الهى مبنى بر اجازه ظهور و قیام آن بزرگوار ، همچنان ادامه خواهد داشت.

 نمـایندگان و وظـیفه مردم در دوران غیبت کبرى:  

    کسیکه فقیه خویشتن دار ، مخالف هواى نفس ، و فرمانبر امر خداوند باشد ، او نماینده امام زمان است; و بر
 دیگران لازم است از او پیروى کنند; زیرا اینگونه افراد از طرف امام بر مردم حجّت اند ، و امام از طرف خداوند بر آنان حجت باشد   

 هنگام ظهور: آنگاه که منادى حقّ از جانب آسمان ندا دهد: حقّ با آل محمّد است. نام مهدى بر سر زبانها افتد; مردم دلباخته او شوند; و از کسى جز او سخن نگویند.

 محل ظهور ......................................... مکّه معظّمه.

 محل بیعت ( تعهّد مردم در پیروى از امام )...............مسجدالحرام ، میان رکن و مقام

نشانى .......................  فرشته اى از بالاى سر او فریاد مى زند: این مهدى است ، او را پیروى کنید.

 یادگار أنبیاء.............انگشتر سلیمان در انگشت او ، عصاى موسى در دستش ، و بطور خلاصه آنچه خوبان همه دارند او تنها دارد.

 یاران............ ( 313) سیصد و سیزده نفر ( به عدد اصحاب بدر ) ، افرادى باشند که هسته مرکزى زمامدارى او را تشکیل دهند

و در حقیقت کارگردانان اصلى قیام مهدى(ع) ، و کارگزاران درجه اوّل انقلاب جهانى اسلام خواهند بود که از اطراف جهان به دور حضرتش گرد آیند.

 روش حکومتى:..............................بر اساس قرآن و سیره پیامبر(ص) و امام امیرمؤمنان(ع)

شعاع و دامنه حکومت:................ .. سراسر جهان را فرا گیرد; و زمین را از عدل و داد پر کند

 در حالى که از جور و ستم پر شده باشد.

 مرکز حکومت ....................مسجد کوفه، ــ  مرکز خلافت و حکومت جدّ بزرگوارش على(ع) ــ .

چگونگى پیروزى بر دشمنان   .......................   همانند پیروزى جدّ عالى مقامش پیامبر اکـرم(ص) بر کافران و مشرکـان ،

 خداوند او را با گـروههاى منظّم هزار نفرى از فرشتگان یا سه هزار نفرى که از آسمان فرود آمدند  یا پنج هزار نفرى که داراى نشان مخصوص بودند  مدد داد; و نیز در جبهه هاى جنگ یاریش کند ، آنچنان که مؤمنان را در حال شکست در بدر و دیگر جبهه هاى فراوان و روز تاریخى حنین  یارى و پیروز فرمود و در جنگ احزاب ، رعب و وحشت در دل کفار و مشرکان فرو ریخت

مدت زمامدارى .......................روایات که ـ اکثراً مربوط به اهل تسنّن است ـ در این باره باختلاف سخن گفته ، امّا به عقیده شیعه خدا آگاه است.

وزیر و معاون..........................عیسى(ع) از آسمان فرود آید و به عنوان وزیر با حضرتش همکارى نماید.

برکات حکومت و رهبرى او ........درهاى خیر و برکت از آسمان به  روى مردم گشوده شود; عمرها به درازا کشد; مردم همه در رفاه و بى نیازى بسر برند; شهرها همه بر اثر آبادانى و سرسبزى به هم پیوسته گردند ، آنچنان که مسافران را به برداشتن توشه نیازى نخواهد بود; و اگر زنى یا زنانى تنها از مشرق به مغرب روند کسى را با آنها کارى نباشد.



جمعه 86 مرداد 12 | نظر بدهید

طبقه بندی: آشتی با امام زمان

 
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin