سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

عشق یار

 
 

 
 
 

پیوند های روزانه

موتور جستجوی شیعه

اخبار روزانه

طرح گل نرگس

 

خبرنامه

   
 
 

امکانات جانبی

پیام‌رسان
نقشه سایت
اوقات شرعی
RSS 2.0

 

 

دانشنامه مهدویت

لوگو دوستان

 

آمار وبلاگ

کل بازدید : 223583
بازدید امروز :2
بازدید دیروز : 14
تعداد کل پست ها : 130

 

علی (ع)



چهارشنبه 86 دی 5 | نظر بدهید

طبقه بندی: آشتی با امام زمان

 

ندبة امام صادق(ع) در فراق امام مهدی(عج)

 

 

 

 

حضرت امام جعفر صادق (ع) گاه مشتاقانه از زمان ظهور آخرین حجّت خدا صحبت می‌کند و به حال کسانی که آن زمان را درک می‌کنند، رشک می‌برد و می‌فرماید:
فطوبی لمن أدرک ذلک الزّمان.2
خوشا به حال کسی که آن زمان را دریابد.

گاه نیز عاشقانه آرزوی درک زمان آن حضرت را می‌کند و می‌فرماید:
و لو أدرکته لخدمته أیّام حیاتی.3
اگر زمان [ظهور] او را درک می‌کردم همة عمرم را در خدمتش می‌گذراندم.

و گاه با مشاهدة شرایط غیبت آن حضرت از خود بی خود شده و سیل اشک از دیدگان جاری می‌سازد:

«سُدَیر صیرفی» می‌گوید:
به همراه «مفضّل»، «ابوبصیر» و «ابان» خدمت امام صادق(ع) رسیدیم و دیدیم که آن حضرت بر روی خاک‌ها نشسته جامه‌ای خیبری، بی‌یقه و آستین کوتاه بر تن کرده و همانند مادر فرزند مرده در حال گریه و زاری است. سراسر وجود او را حزن و اندوه فرا گرفته بود؛ آثار غم و اندوه در صورتش ظاهر گشته بود؛ رنگ چهرة او به کلّی دگرگون شده بود، سیل اشک از دل پر خون و قلب پر التهاب او برخاسته بود و بر گونه‌هایش فرو می‌ریخت و در این حال این گونه زمزمه می‌کرد:
سیّدی غیبتک نفت رقادی و ضیّقت علیّ مهادی، و ابتزّت منّی راحة فؤادی...

ای آقا و سرور من! غیبت تو خواب از دیدگانم ربوده، عرصه را بر من تنگ نموده و آسایش و آرامش را از قلبم گرفته است.

سدیر می‌گوید:
هنگامی که امام صادق(ع) را این چنین پریشان دیدیم، دل‌هایمان آتش گرفت و هوش از سرمان پرید که چه مصیبت جانکاهی برای حجّت خدا روی داده و چه فاجعة اسفباری بر او وارد شده است.

عرض کردیم:
ای فرزند بهترین خلایق! چه حادثه‌ای بر شما روی آورده که این چنین سیل اشک از دیدگانتان فرو می‌ریزد و اشک چون باران بهاری بر چهره‌تان سرازیر می‌شود؟ چه فاجعه‌ای شما را این چنین بر سوک نشانده است؟

امام صادق(ع) چون بید لرزید و نفس‌های مبارکش به شماره افتاد، آنگاه آهی عمیق به پهنای قفسة سینه از اعماق دل برکشید و به ما روی کرد و فرمود:

صبح امروز کتاب «جَفر» را نگاه می‌کردم و آن کتابی است که همة مسائل مربوط به مرگ و میرها، بلاها و حوادث را تا پایان جهان در بر دارد. این کتاب را خداوند به پیامبر خویش و پیشوایان معصوم از تبار او اختصاص داده است. در این کتاب، تولد، غیبت، درازی غیبت و دیرزیستی قائم ما و گرفتاری باورداران در آن زمان، راه یافتن شکّ و تردید در دل مردم در اثر طول غیبت و مرتد شدن مردم از آیین مقدّس اسلام را خواندم و دیدم که چگونه رشتة ولایت را که خداوند در گردن هر انسانی قرار داده است، می‌گسلند و از زمرة اسلام بیرون می‌روند، دلم به حال مردم آن زمان سوخت و امواج غم و اندوه بر پیکرم فرو ریخت.4

دعای شریف ندبه که از امام صادق(ع) نقل شده است، شاهد دیگری بر سوز و گداز آن حضرت در غیبت و فراق قائم آل محمد(ع) و منجی موعود جهان اسلام است.

در پایان جا دارد از خود بپرسیم آیا ذرّه‌ای از آن سوز و گداز و اندوه فراق که در قلب‌های همة معصومان به ویژه امام صادق(ع) بوده است تا آنجا که خواب و آرامش را از آنها می‌ربوده و زندگی را بر آنها دشوار می‌ساخته است، در دل ما وجود دارد؟ آیا هیچ شده است که در خلوت خود بر فتنه‌ها، مصیبت‌ها، انحراف‌ها و... که در زمان غیبت گریبان‌گیر اهل ایمان می‌شود، گریه کنیم؟ آیا تاکنون اتفاق افتاده است که با همة وجود سنگینی مصیبت غیبت را درک کنیم و در نبود امام زمانمان از ته دل ناله سر دهیم؛ نالة مادری که عزیز خود را از دست داده است؟


پی‌نوشت‌ها:
1. برای مطالعة نمونه‌هایی از ندبه‌های پیشوایان معصوم در فراق امام مهدی(ع) ر ک: مهدی‌پور، علی اکبر، با دعای ندبه در پگاه جمعه، صص 13 ـ 27.
2. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 51، ص 144.
3. نعمانی، ابن ابی زینب محمّد بن ابراهیم، کتاب الغیبة، ص 245.
4. طوسی، محمّد بن حسن، کتاب الغیبة، ص 167.


منبع:ماهنامه موعود شماره 81


دوشنبه 86 دی 3 | نظر بدهید

طبقه بندی: آشتی با امام زمان

 

نصب حجرالاسود توسط امام زمان(ع) در دوران غیبت کبری

 

 

 

 


نصب حجرالاسود توسط امام زمان(ع) در دوران غیبت کبری

نصب حجر الاسود تنها به دست پاک ترین بندگان خدا که همان حجت خدا در زمین است امکان‌پذیر می باشد.

خبرگزاری شبستان: خانه خدا از مطهرترین چیزها در زمین است و انجام هرگونه اعمالی که به ارکان اعمال حج ارتباط داشته باشد توسط حجت خدا حضرت قائم(عج) صورت خواهد پذیرفت. از جمله این امور نصب حجر الاسود در دوران غیبت کبری است.

مختص ابوالقاسم جعفر بن محمد قولویه می فرماید: من در سال 337 هجری که اوایل غیبت کبری بود، همان سالی که قرامطه، حجرالاسود را به مسجد الحرام برگردانده بودند، به عزم زیارت بیت الله، وارد بغداد شدم و بیشترین هدفم دیدن کسی بود که حجرالاسود را به جای خود نصب می کند؛ زیرا در کتاب‌ها خوانده بودم که آن را از جایش کنده و بیرون می برند و پس از آوردن، حجت زمان و ولیّ رحمان حضرت بقیة الله ارواحنا فداه آن را در جایش نصب می کنند. (چنانکه در زمان حجاج لعنه الله علیه از جایش کنده شد و هر کس خواست آن را در جای خود نصب کند ممکن نشد تا آن که امام زین العابدین (ع) به دست مبارک خود آن را بر جایش قرار دادند.)

در بغداد سخت بیمار شدم؛ به طوری که خود را در شرف مرگ دیدم؛ لذا از آن مقصدی که داشتم (تشرف به بیت الله الحرام) ناامید شدم. مردی را که به ابن هشام مشهور بود از جانب خود نایب نمودم؛ نامه ای سر به مهر به او سپردم و در آن از مدت عمر خود سؤال کرده بودم و این که آیا در این بیماری از دنیا می روم یا نه؟

و به او گفتم: عمده هدف من آن است که این رقعه را به کسی که حجرالاسود را به جای خود نصب می کند، برسانی و جوابش را از او بگیری؛ زیرا من تو را فقط برای همین کار می فرستم. ابن هشام می گوید: وقتی به مکه معظمه وارد شدم و خواستند حجرالاسود را در جای خود نصب نمایند، مبلغی به خدام دادم تا بتوانم کسی که آن سنگ را بر جای خود قرار می دهد ببینم.

چند نفر از ایشان را نزد خود نگاه داشتم، تا مرا از ازدحام جمعیت حفظ نمایند. هر کس که می خواست حجرالاسود را در جای خود نصب نماید، سنگ اضطراب داشت و بر جای خود قرار نمی گرفت. در آن حال جوانی گندمگون و خوشرو پیدا شد. ایشان آمد و حجر را بر جای خود گذارد. سنگ در آن جا قرار گرفت، به طوری که گویا اصلاً و ابداً از جای خود برداشته نشده است.

بعد از مشاهده این حال، صدای جمعیت به تکبیر بلند گردید و آن جوان پس از این کار از در مسجدالحرام خارج شد. من نیز به دنبال او رفتم و مردم را از جلوی خود دور می کردم و راه را باز می نمودم؛ به طوری که آنها گمان کردند دیوانه یا مریض هستم و راه را باز می نمودند.

چشم از آن جوان برنمی داشتم تا آن که از بین مردم به کناری رفت و با وجودی که من با سرعت راه می رفتم و ایشان با کمال تأنی حرکت می کرد، باز به او نمی رسیدم؛ تا به جایی رسید که جز من کسی نبود که او را بیند. توقف نمود و فرمود: چیزی را که همراه داری بیاور.

رقعه را به او دادم. بدون آن که آن را باز و نگاه کند، فرمود: به صاحب رقعه بگو، او در این بیماری فوت نمی کند؛ بلکه سی سال دیگر، از دنیا خواهد رفت. ابن هشام گفت: آنگاه چنان گریه ای بر من غلبه کرد که قادر بر حرکت کردن نبودم. جوان مرا به همان حال گذاشت و رفت، تا آن که از نظرم غایب شد.

ابوالقاسم بن قولویه می فرماید: ابن هشام بعد از مراجعت از حج، این واقعه را به من خبر داد.
ناقل اصل قضیه می گوید: پس از آن که سی سال از جریان گذشت؛ ابن قولویه مریض شد و در صدد تهیه کارهای آخرت خود بر آمد. وصیت نامه خود را نوشت و کفن خود را آماده کرد و محل قبر خود را معین نمود. به او گفتند: چرا از این بیماری می ترسی؟ امید داریم که خداوند تفضل کرده و تو را عافیت دهد. جواب داد: این همان سالی است، که خبر فوت مرا در آن داده اند. در آن سال و با همان مرض وفات کرد و به رحمت الهی رسید.

ماخذ :
شیفتگان حضرت مهدی (عج) و برکات حضرت ولی عصر(عج)


دوشنبه 86 آذر 26 | نظر بدهید

طبقه بندی: آشتی با امام زمان

 

شقی ترین انسانها بعد از ظهور

 

   

 

 

 


مقدس مآب ها چون کارها را بر وفق مراد خود نمى بینند، با سلاح دین و مذهب به جنگ حضرت ولی عصر(عج) مى روند.

خبرگزاری شبستان: در طول تاریخ اسلام ظاهرگرایان مهم ترین موانع احیاى دین و تحولات اجتماعى بوده اند. کسانى که به باطن و روح دین توجه نکرده و افق درک شان فراتر از پوست و قالب را نمى نگرد، لذا موجب مى شود که در زمان‌هاى حساس، تکلیف را نشناسند و به رویارویى پیامبر و امامان (ع) کشانده شوند.

در جریان نزول آیه روزه و نماز مسافر، پیامبر(ص) در سفر، دستور افطار دادند و خود روزه گشودند، ولى گروهى که به خیال مقدس مأبانه خود، هر سختى ثواب دارد، به روزه ادامه دادند. پیامبر با آنان برخورد کرد و به ایشان لقب گناهکار داد(1)



اینان کسانی هستند که حضرت علی (ع) را به ستوه آوردند و جنگ صفین را که در شرف پیروزی بودند را به صلح رساندند و آنچنان به جمود و خشک مغزی های خود ادامه دادند که حضرت مجبور شد در جنگی یک سویه اکثر آنان را از میان بردارند و عاقبت به دست یکی از همین مقدس مآبها به شهادت برسند.

کسانى هستند که به ظاهر، خود را به قداست و تقوى آراسته مى کنند و از درون به بیمارى خود خواهى و خود پسندى دچارند و عوام الناس آن ها را مقدس مى پندارند.

امام صادق(ع) مى فرماید: آزردگى هایى که مهدى ما از روى نادانان روزگار خود متحمل مى شود، بیش از زحماتى است که به پیامبر از جاهلان زمان خود وارد شده . گفتم: چگونه؟ فرمود: پیامبر در زمانى برانگیخته شد که مردم، سنگ و درخت و چوب مى پرستیدند. قائم، آن گاه که قیام کند، مردم علیه او قرآن را تاویل مى کنند.(2)

طبق روایات بیشترین کار شکنى ها علیه حضرت از طرف کسانى است که ادعاى موافقت با امام را دارند و خود را از منتظران حضرت (ع) مى دانند. اینان، امام را نه به خاطر پیاده کردن اسلام اصیل، بلکه براى همراه کردن امام با آرزوهاى خود مى خواهند .

اینان چون کارها را بر وفق مراد خود نمى بینند، با سلاح دین و مذهب به جنگ امام مى روند که به فرموده امام صادق (ع): چه بسیارکسانى که ادعاى پیروى او را دارند، ولى پس از ظهور از او رو برمى گردانند(3) امام باقر(ع) مى فرماید: ...حضرت مهدى (ع) به سوى کوفه رهسپار مى شود. در آن جا شانزده هزار نفر از بتریه، مجهز به سلاح در برابر حضرت مى ایستند آنان قاریان قرآن و دانشمندان دینى هستند که پیشانى هاى شان از عبادت بسیار، پینه بسته، چهره هاى آن ها بر اثر شب زنده دارى زرد شده و نفاق سراپاى شان را پوشانده است. آنان یک صدا فریاد بر مى آورند، اى فرزند فاطمه(ع) از همان راه که آمده اى برگرد، زیرا به تو نیازى نداریم. حضرت مهدى (ع) در پشت شهر نجف، از ظهر روز دوشنبه تا شامگاه بر آنان شمشیر مى کشد و همه را مى کشد (4)

پی نوشت:‌
1. تفسیر نور الثقلین ج1 ص 0165
2.غیبة نعمانى ص 0322
3. میزان الحکمه ج 1 ص 292.
4. غیبة طوسی ص 283 اثبات الهداة ج 3 ص 516 بحارالانوار ج 2 ص 598

شنبه 86 آذر 17 | نظر

طبقه بندی: آشتی با امام زمان

 

تشبیه زیبا

بقیه الله

راستى که این تشبیه چقدر عمیق و این تعبیر چقدر زیبا و کامل است.

اگر مردم در روزگاران گذشته از این کره ى آتشین تنها هدین را مى شناختند که یکى از اجرام بزرگ کیهانى است و فایده اش این است که بر زمین مى تابد و با تابش انوار طلایى خویشچروز را آغاز و با غروب خود روز را به پایان برد و اجسام تر و مرطوب را خشک و آنها را تبدیل به بخار و جوّ را لبریز از حرارت و گرما مى سازد; اینک دانش روز دریافته است که این گوى غلطان در فضا علاوه بر آنچه آمد، فواید عظیم و منافع سرنوشت ساز دیگرى دارد که توضیح آن فرصت دیگرى مى طلبد.

در روایاتى که از پیامبر گرامى ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ و سه تن از پیشوایان نور ـ علیهم السلام ـ ترسیم گردید، روشن شد همه ى آنها به یک واقعیّت پافشارى مى کنند; به گونه اى که گویى هر چهار روایت از یک منبع سرچشمه گرفته است. و نیز روشن شد که هم پیامبر ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ و هم امامان گرانقدر ـ علیهم السلام ـ حضرت مهدى ـ ارواحنا فداه ـ را در دوران غیبت به «خورشید رخ برکشیده در پس ابرها» تشبیه نمودند.



یکشنبه 86 آذر 11 | نظر بدهید

طبقه بندی: آشتی با امام زمان

 

سخنی از زبان پروانه

پروانه می گفت...
من گلهای زیادی را دیده ام...
من گل لاله را می شناسم. گل نسترن را دیده ام. با شقایق دوست بوده ام. با مریم و سوسن و ... هم نشین شده ام.
اما بارها و بارها، به تمامی آنها گفته ام که هیچ کدامشان برای من، گل نرگس نمی شوند. من عاشق دیوانه گل نرگس ام.
این را دیگر، همه گل های سرزمین من - همه گلهایی که مرا می شناسند- می دانند.
یک بار گل سرخی از من پرسید: پروانه جان! پروانه خوب و دوست داشتنی! این چه رازیست که تو همیشه و در همه جا و در حضور تمامی گل ها، تنها و تنها از گل نرگس می گویی و تنها و تنها از عشق او یاد می کنی؟
این گل نرگس چه دارد که تو را این گونه شیفته و بیچاره خویش کرده است؟ به گل های سرزمین مان نگاه کن! لاله را با تمام زیبایی اش ببین!
طنازی مریم را بنگر!
دل بری سوسن را شاهد باش!
این ها همه آرزو دارند که زمانی - آن هنگام که برای استراحت، اندکی در کنارشان می آسایی- حرفی هم از آنها بزنی و سخنی هم در باب محبت آنها بگویی و افسوس و صد افسوس که همگی در حسرت این آرزو مانده اند...!!!
من در پاسخ گل سرخ گفتم: گل سرخ عزیز! با خود عهد کرده ام- تا آن هنگام که در سرزمین ما گل نرگس هست- از عشق هیچ گل دیگری سخنی نگویم.
تو خود بگو که آیا تا وقتی وجود نازنین گل نرگس هست، می توان عاشق دل باخته گل دیگری بود؟!
اصلا مگر می شود ادعای عشق داشت و عاشق او نبود؟!
گل سرخ غمگنانه گفت: پروانه عزیز دوست داشتنی! در سرزمین ما هزاران گل نرگس هست. در همسایگی من، ده ها نمونه از آن ها روییده است و تو تا به حال به هیچ کدامشان حرفی از عشق نزده ای.
پس چگونه است که ادعای عاشقی گل های نرگس را داری؟!
و من باز در پاسخش گفتم: گل سرخ عزیز! گل نرگس حقیقی را در هیچ باغچه ای نمی توان یافت...
گل نرگس من گل نرگسی یگانه است، او صاحب تمامی گل های عالم است. او مقتدای تمامی پروانه های عاشق پیشه است. او دلیل پروانگی من است ...
و تمامی آرزوی من...
و ای کاش...
ای کاش...
ای کاش که آرزوی طواف کردن به دور او را به گور نبرم!
که همگان می دانند عمر پروانه، چه کوتاه، چه اندک... و چه ناچیز است!
من گل های زیادی دیده ام،
اما هیچ کدامشان برای من، گل نرگس نمی شود.
گل یگانه تنهای نوازشگر من!...



شنبه 86 آذر 3 | نظر

طبقه بندی: آشتی با امام زمان

 

پمادی برای رفع گناه و اخذ وام!

 

 

 

 



من بنده مومنه خداوند عالمیان در سال 77 بر اثر اشتباه دکتر در بیمارستان تهران کلینیک در آنژیوگرافی دوم دچار سکته مغزی شدم و کاملا فلج شده بودم. بعد از آن دچار تنش شدم و حدود پنج سال قرصهای ضد تنش می خوردم.

«رفع کننده فقر مالی، فقر معنوی، فقر عاطفی، اخذ وام، بخت گشایی و دیگر معضلات روحی و مشکلات خانوادگی، شفادهنده بیماری های روحی و صبر و پیشگیری از آنها، سرطان، سکته های قلبی، کلیه، چشم، آرتروز، ام اس، زخم معده، استخوان، آسم، ریوی، میگرن، سینوزیت...»

اشتباه نکنید این کلمات، متن آگهی یک کلینیک پیشرفته و یا آدرس شیخ الرئیس منگول صفا و صاحب اکسیر جاودانی و جوانی نیست، بلکه کلمات دکان «بنده مؤمنه به خدای جهانیان» است.

«ف- روحانی» در اطلاعیه ای که در تیراژ قابل تأملی چاپ شده است - چاپ و نه کپی- ضمن اشاره به اینکه «چه آرزویی دارید؟ همه چیز با خداوند ممکن می شود، به ذکر برخی از تازه ترین کشفیات خود پرداخته و پس از جملات فوق به همراه کلی نوشابه خانواده دیگر که در ادامه می خوانیم، آورده است: اگر گمشده دارید، اعم از انسان و یا اشیا «وضو بگیرید و رو به قبله بنشینید و.....»

این استاد تفسیر، تحلیل، تقلیل، ترفیع، ترغیب و کلی«تر» دیگر در حوزه های دین، خدا، پیامبر، نون، کاسبی و دو در، روش اعجاب انگیز خود را اینگونه تکمیل می کند:
«برای هرچند حاجتی که دارید قرآن را به زبان فارسی تلاوت کنید، روزی یک جزء به زبانتان جاری شود از اول قرآن شروع کنید و یک ماهه قرآن را ختم کنید. برای رفع بیماری شخصی بخوانید و هرنوع نیاز شخصی را برآورده کنید.»

وی با تأکید بر اینکه این روش فوق‌العاده برای خودم است و 14سال روی آن شبانه روز! کار کرده ام، هشدار داده است: چنانچه حوائج شما با خواندن جزء هفتم یا دیگر جزءها روا شد، حتماً قرآن را تا آخر ماه ختم کنید، که دچار گرفتاری نشوید. وی در پایان این آگهی تبلیغاتی گفته است: برای دفع انرژی منفی زلزله و حفاظت از جان خود و عزیزانتان قرآن را به همین روش!!! تلاوت کنید و به دنیای امنیت و اعجاز خداوند گام بگذارید.

***
ماجرا از همین یک برگ A4 آغاز شد. به سایت این بنده مؤمنه - عبارت خود استاد در پایان هر متنی- که سر زدیم دریچه های دیگری از این موجود آسمانی به رویمان باز شد.

استاد تفسیر قرآن! در بخشی از تفسیر آیات 11 تا 27 سوره اعراف در مورد حضرت آدم و حوا چنین آورده است: ابلیس که یکی از نیروهای خداوند است و خداوند او را برای آزمایش بشر خلق کرد که حد توازن انرژی ها و برای سیر صعود روح و تولید و تناسل نیروی بسیار قوی است در آن ستاره در کنار آدم و حوا بود که شروع به وسوسه کرد. در آن ستاره حواس آدمی کاملاً در پایین ترین سطح خود در بدن کار می کرد و واکنش نامحسوس بود.

آدم و حوا به وسیله وسوسه های ابلیس که یک نیروی منفی است و دارای قدرت تخریبی بسیار، به آنها این چنین تلقین کرد که اگر عمر جاودانه می خواهید باید از این دانه بخورید. آدمی که یکی از نیروهای خفته اش طمع بود به جنبش واداشته شد و براساس مخلوقیتش که از چیزی آگاه نیست مگر آنکه آن را تجربه کند یا باید کسی به او بیاموزد او تسلیم وسوسه های ابلیس شد و گندم را خورد. وقتی گندم در بدن آنها تجزیه شد انرژی آن نیروی شهوت جنسی بود و حس تولید و باروری را در هر دو زنده کرد آدم با حوا هم آغوش شد.

وی همچنین در یک مصاحبه خواندنی با یک جایی که در سایت هم منتشر شده، یک حرف هایی زده که آدم بدجوری یاد «هخا» هپروت منش می افتد:

من سیده [...] هستم. پدرم از علمای تهران بود و مادرم هم در خانواده مذهبی رشد کرده بود. من 17سال پیش قرآن را به زبان فارسی تلاوت کردم تا قرآن را فهمیدم. کلمات بر زبانم جاری نمی شد و صحبت کردن برایم سخت بود. مطلبی در ذهنم نمی نشست تا بتوانم صحبت کنم. وقتی قرآن را خواندم، احساس کردم که می توانم حرف بزنم. اما در حد کوتاه و در حد رفع حوائج و توضیح علل را نمی توانستم بدهم تا یک ماه رمضان از ابتدا تا انتهای آن قرآن را خواندم و بعد از آن کلمات در ذهنم می نشست و تبدیل به جمله می شد و می توانستم حرف بزنم. این اولین اعجاز برای خودم بود. بعد از آن خداوند اساتیدی از ماوراء را برای من قرار داده تا با من حرف بزنند. من استاد زمینی نداشتم و هیچ کس در روی کره زمین نمی تواند ادعا کند که استاد من بوده است. [اساتید محترم وقت خود را تلف نکنید، هی زنگ نزنید که خانم قبول نمی کنند!]

زمانی که می خواهند با من ارتباط برقرار کنند، مرا از خوردن برنج، نان و شیرینی منع می کنند تا نیروی ممنوع یا منفی در من ایجاد نشود و انرژی من هم طیف انرژی پروردگار شود.

***
برای استراحت مغز به مقادیری شعار توجه بفرمایید:
«کی قرار است بساط خانم های به اصطلاح جلسه ای که دریایی از معلومات و محفوظات با عمق یک بند انگشت را با خود حمل می کنند برچیده شود؟! خب احتمالاً هر وقت بحث حجاب، انتخاب دختر نمونه، ساخت فیلم های مفرح!، جمع آوری متکدیان، بحث مواد مخدر و معتادان و... به جایی رسید، این هم...»

***
به یک نمونه معجزه از جناب استاد منتشر شده در سایت توجه کنید:
من بنده مومنه خداوند عالمیان در سال 77 بر اثر اشتباه دکتر در بیمارستان تهران کلینیک در آنژیوگرافی دوم دچار سکته مغزی شدم و کاملا فلج شده بودم. بعد از آن دچار تنش شدم و حدود پنج سال قرصهای ضد تنش می خوردم.

بار اول که قرآن را به زبان فارسی خواندم، خدا را شکر بعد از نوار مغزی دکتر بهروز نیکنام، متخصص مغز و اعصاب - متوجه باشید هدف، تخطئه نیست، فقط نقل قول می کنیم تا دعا یا نفرین این خانم دامنمان را نگیرد - قرص های کارمازا پین را قطع کردند و الان دو سال است که تشنجم قطع شده است.

پسرم مدت سه سال از ایران رفته بود و از او هیچ خبری نداشتم. بعد از اینکه به نیت خیر و هر چه مصلحت خداوند است، قرآن را دوباره خواندم و پسرم برگشت. خانم روحانی در تاریخ 9/11/81 به من گفتند که پسرت بازگشت به ایران دارد و پسرم در تاریخ 27/1/82 به ایران بازگشت و الان به سرکار می رود. هر دو پسرهایم قرآن را خواندند. پسر اولم در دانشگاه بابل مهندسی عمران قبول شد و پسر دومم بلافاصله به سر کار رفت.

خداوند مرا مورد لطف و رحمت خودش قرارداد. از همه مهمتر اینکه مسیر زندگیم را تغییر داد. قرآن کتابی است که هر روز آن را می خوانم و هر دفعه متوجه چیزهایی می شوم. امیدوارم که پرده ها را از چشم و گوش و قلبم کنار بزند تا حقیقت را دریابم. اکنون مرگ برایم آرزوست. پیوند با او، بازگشت به او و رهایی. چون احساس می کنم که اسیرم، اسیر این کالبد خاکی، ولی تسلیم او هستم. هر چه او بخواهد، همان خواهد شد. خ . ک از تهران فرودین 83

***
در همین پایتخت خودمان کم نیستند از این دست اساتید که نه تحصیلات آکادمیک و نه تحصیلات حوزی دارند و تنها به مدد اقدس خانم و رفقا و یا حاج خانوم کبری و دخترا و با انداختن یک سفره حضرت سلیمان! دم و دستگاهی پیدا کرده اند که برای هر جلسه شما 40 هزار تومان پاکت می گیرند - گاهی به حساب شیرینی رسیدن به حاجت، سقف ویزیت ها به شش تا هفت رقم هم می رسد - و کلی چه چه و به به و بلندگو و حدیث تازه و آیه جدیدالنزول و روایت فی المجلس و بویژه احکام آب دوغ خیاری تحویل مادران و مادربزرگ های ما می دهند.

راستی اگر خطبه پارسایان حضرت امیر(ع) را در نهج البلاغه خوانده و یا دیده باشید، آنجا در وصف پرهیزکاران صفات بسیاری می شمارد که هیچ جایش نمی بینی نوشته باشد، پارسایان در اطلاعیه های آگاه گرا به مردم! بنویسید بنده مؤمنه به خدای جهانیان! آدم دلش می خواهد هوار بزند اما حیف که صفحات وب جای داد و هوار نیست، ولی اگر شما هم همین حس را دارید، به آرامی از مانیتور مقابلتان فاصله بگیرید و بیایید زیر سقف آسمان و حالا با هم هوار بزنیم!

منتظر باشید تا قرص نماز، کرم ضد چشم چرانی، آمپول تقوا در درجات مختلف، پودر کسب حلال، شربت آنتی فحش، کپسول عفت و ... به بازار بیاید!


چهارشنبه 86 آبان 30 | نظر

طبقه بندی: آشتی با امام زمان

 

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin