سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

عشق یار

 
 

 
 
 

پیوند های روزانه

موتور جستجوی شیعه

اخبار روزانه

طرح گل نرگس

 

خبرنامه

   
 
 

امکانات جانبی

پیام‌رسان
نقشه سایت
اوقات شرعی
RSS 2.0

 

 

دانشنامه مهدویت

لوگو دوستان

 

آمار وبلاگ

کل بازدید : 221425
بازدید امروز :12
بازدید دیروز : 14
تعداد کل پست ها : 130

 

معجزات حضرت مهدی(عج)

 پیشوایان معصوم هرچه به دوران غیبت نزدیک مى شوند، معجزات بیشترى از خود نشان مى دهند تا شیعیان با عزمى راسخ و ایمانى استوار، گام در عصر غیبت نهاده و پیروزمندانه دوران غیبت را پشت سر قرار دهند.از این رو شمار معجزاتى که از امام هادى و امام عسکرى (ع) صادر شده، قابل مقایسه با شمار معجزات پیشوایان قبلى نبود. به همین دلیل در دوران غیبت صغرى، هرچه به غیبت کبرى نزدیک تر مى شویم، معجزات بیشترى از ناحیه مقدسه صادر مى شود و به خصوص به صورت خبرهاى غیبى درباره زندگى شخصى افراد، که در مدتى کوتاه به وقوع پیوسته، اعجاز آن آفتابى مى گردد. معجزاتى که از ناحیه حضرت در غیبت صغرى به وقوع پیوسته بسیار است.در برخى روایات، پاره اى معجزات براى حضرت ذکر شده است. اینک به بخشى از معجزات وکرامات حضرت اشاره مى کنیم: 1. سبزکردن چوب خشک 2. نرم کردن سنگ سخت 3. سخن گفتن پرنده به امر حضرت امیرالمؤمنین (ع) مى فرماید:حضرت مهدى (ع) در مسیر حرکت خود به یکى از سادات حسنى که دوازده هزار رزمنده به همراه دارد، برخورد مى کند. حسنى در مقام احتجاج برمى آید و خود را سزاوارتر به رهبرى مى داند. حضرت در پاسخ او مى گوید: من مهدى هستم. حسنى مى پرسد: آیا دلیل و نشانه اى دارى تا با تو بیعت کنم؟ حضرت به پرنده اى که در آسمان در حال پرواز است، اشاره مى کند و آن پرنده فرود مى آید و در دستان حضرت قرار مى گیرد، آنگاه به قدرت خداوند لب به سخن مى گشاید و بر امامت حضرت مهدى (ع) گواهى مى دهد. براى اطمینان بیشترسید حسنى، امام (ع) چوب خشکى را به زمین فرو مى برد آن چوب سبز مى شود و شاخ و برگ مى دهد. بار دیگر، پاره سنگى را، از زمین برمى دارد و با یک فشار آن را خردکرده، همانند خمیر نرم مى کند. سید حسنى با دیدن آن کرامات، به حضرت ایمان مى آورد. خود و همه نیرو هایش تسلیم امام مى شوند و حضرت او را به عنوان فرمانده نیروى خط مقدَم مى گمارد. (1)

4.جوشش آب وآذوقه از زمین :امام صادق (ع) مى فرماید: هنگامى که حضرت قائم (ع) در شهر مکه ظهور مى کند و قصد حرکت به کوفه را دارد، به نیروهایش اعلاْم مى کندکه کسی که آب و غذا و توشه راه با خود بر ندارد. حضرت، سنگ موسى (ع) را همراه دارد 0 هرجا توقف مى کنند سنگ را به زمین مى کوبد و از زمین چشمه هاى آب مى جوشد. هرکس گرسنه باشد با نوشیدن آن سیر مى گردد و هرکس تشنه باشد، سیراب مى شود.(2)

5. طی الارض ونداشتن سایه :امام رضا(ع) فرمود: هنگامى که حضرت مهدى (ع) ظهور مى کند، زمین از نور خداوند روشن مى شود و زمین زیر پاى مهدى به سرعت حرکت مى کند

او با سرعت، مسیرها را مى پیماید و اوست که سایه نخواهد داشت. (3)

6. کندی حرکت زمان :امام باقر(ع) فرمود: وقتى امام زمان (ع) ظهورکند، به سوى کوفه حرکت مى کند و در آن جا هفت سال حکومت مى کندکه هر سال آن برابر ده سال از سالیان شماست (4)

7.قدرت تکبیر: رسول خدا(ص ) مى فرماید:...حضرت مهدى (ع) جلوى قسطنطنیه فرود مى آید. در آن روزگار، آن دژ، هفت دیوار دارد حضرت هفت تکبیر مى گوید و دیوارها فرو می ریزد(5)

8. عبوراز آب : امام صادق (ع) مى فرماید: پدرم فرمود: هنگامى که حضرت قائم (ع) قیام کند... سپاهیانى را به شهر قسطنطنیه مى فرستد. آن گاه که به خلیج برسند، جمله اى بر روى پاهاى خود مى نویسند و از روى آب مى گذرند. رومیان وقتى این معجزه را مى بینند به یک دیگر مى گویند: وقتى سپاهیان امام این چنین باشند، خود حضرت چگونه خواهد بود. از این رو، درها را به روى آنان مى گشایند. (6)

9. ندای ابر امام صادق (ع) فرمود: ... حضرت مهدى (ع)در آخرالزمان ظهور مى کند بر سر آن حضرت ابرى در حرکت است و هرجا برود، آن ابر نیز مى رود تا حضرت را از تابش خورشید حفظ کند و با صداى رسا و آشکار، ندا مى دهد، این مهدى است(7)

براى مطالعه بیشتر در باب معجزات حضرت، مى توانید به کتاب "نجم الثاقب"باب ششم مراجعه نمایید.

و اما تعدادى از افرادى راکه در غیبت صغرى به مشاهده معجزات آن حضرت نائل شده اند، مى آوریم: ابن اعجمى، ابن بادشاله، ابن قاسم بن موسى، ابرثابت، ابو جعفر رفا، ابورجا، ابو عبدالله بن فروخ، ابو عبدالله جنیدى، ابو عبدالله کندى، ابو على اسدى، ابوالقاسم بن ابى حابس، ابوالقاسم بن دبیس، ابو محمد بن هارون، ابو محمد بن وجناء، احمد بن ابى الحسن، احمد بن اسحاق، اسحاق کاتب، بسامى، بلالى، جعفر بن حمدان، جعفرى، حاجز، حسن بن فضل بن یزید، حسن بن نضر، حسن هارون، حسن به یعقوب، حصینى، زیدان، شمشاطى، عاصمى، عطار، على بن احمد، على بن محمد، على بن محمد بن اسحاق، فضل بن یزید، قاسم بن علا"ء، قاسم بن موسى، مجروح، مرداس، مسرور طباخ، محمد بن ابراهیم مهریار، محمد بنابى الحسن، محمد بن اسحاق، محمد بن شاذان، محمد بن شعیب، محمد بن صالح محمد بن کشمرد، محمد بن محمد، محمد بن محمدکلینى، محمد بن مارون بن عمران، هارون فزار و ...(8)

 ا. عقدالدرر ص 97,138,139, الشیعة والرجعةج 1 ص 158 به نقل از چشم اندازى به حکلومت مهدى (ع) نجم الدین طبسى ص 88.

2. کافى ج 1، ص 1 23 غیبة نعمانى ص 238 بحارالانوار ج13 ص 85 1 وج 52،ص324.

3. کمال الدین، ص 372 اعلام الورى، ص 408 بحارالانوارج 51 ص 157.

4. ارشاد مفید، ص 365 بحا رالانوار، ج 52ص377

5. عقدالدرر، ص 180.

6. غیبة نعمانى ص 59 1 بحارالانوار ج 52ص 365 اثبات الهداة، ج 3، ص 573.

7. کشف الغمه ج 3ص 265 بحارالانوار، ج 51 ص 240 ا ثبات الهداة، ج 3 ص 615.

8. اعلام الورى ص 425 اثبات الهداة ج 3 ص 669 بحارالانوار، ج 52 ص 31 کمال الدین ص 442.



پنج شنبه 86 مرداد 11 | نظر

طبقه بندی: آشتی با امام زمان

 

زهی خجسته زمانی که یار باز آید



پنج شنبه 86 مرداد 11 | نظر بدهید

طبقه بندی: آشتی با امام زمان

 

نامه ای به امام زمان(عج)

بسم الله الرحمن الرحیم

«نیایش»

مولایم :

یکی از اثرات محبت شما در زندگی من , نه بهتر است بگویم در زندگی ما , غمی است که برپیکره روح و روانمان کشیده شده و در اعماق وجودمان نفوذ کرده است .

هر عیدی که فرامی رسد بنا است که ما بخندیم ؛ خوشحال باشیم و شادی کنیم و ما نیز می خواهیم  در اعیاد چنین باشیم ؛ اما چه کنیم که غیبت تو خنده را به ما حرام کرده است .

سرورم : ما درخوشحالی شما خوشحالیم اما در اعماق درونمان چنان غمی نهفته است که حتی الفاظ قادر نیستند بر پیکره اش لباس شوند .

یا مولای :

هر روز فرخنده ای که از ایام الله فرا می رسد ما شیعیان جشن می گیریم , اما درمیان فریادهای شهدایمان و نالهای کشته هایمان و آتش ظلمهائی که از زمان شهادت مادرت فاطمه زهراء برما روا داشته اند .

خوشحالیهایمان را با اشک و خون ترسیم می کنیم و با بغض فرو کشیده لب فرومی بندیم و خواهیم گفت که سرچشمه زلال امامت آنگاه د ردل زمین فرو رفت که بانگ های فریاد : هل من ناصر ینصرنی , اباعبدالله علیه السلام  بی جواب ماند. 

آقای من :

این غم همواره درون سینه های ماست تا زمانی که ظهور بفرمائی .

البته چنین است که حزن جز فرآورده محبت شما نیست.

-      چطور خوشحال باشد عاشقی که این چنین معشوقی دارد و به فراق او مبتلاست؟

-      چطور بخندد تشنه ای که دریایی از آبی شیرین و زلال و خنک د رپیش دارد امابرای سیراب شدن از آن راهی نمی یابد ؟

-      مولای من:

-   مامی خندیم اما این خنده فقط بر لبان ما نقش می بندد زیرا که در دلهای ما آتشفشانی از سنگهای گداخته حسرت نهفته است .

-      حسرت یک نگاه ...

-      حسرت سیراب شدن د ردریای چشمهایت و حسرت شنیدن سخنان حکیمانه ات .

-   امیدوارم هرگز نخواسته باشم به شمارش آورم اثرات محبتتان را در زندگیم , زیرا که محبت شما د رزندگی من نه تنها اثرنکرده است بلکه با روزگار من عجین شده است و گوشت و خون و پوستمان ازآن روییده است . اینکه بخواهیم از اثر چیزی در زندگیمان صحبت کنیم که بزرگترین رکن زندگی است شاید بی معنا باشد.

حبیبا:

چطور از اثر محبتت در زندگیم سخن بگویم و در حالی که دانه های عشقت هنگامی در قلبم کاشته شد که به من درس خداشناسی می دادی وقتی که ذرّه کوچکی بودم، در قبل از این عالم .

و واضحتر بگویم .

سیدی!

کوچکترین تشعشع از اثرات محبتت در زندگیم متلاشی شدن همه وجودم و توجه همه قلبم و خیر دنیا و آخرت برایم .

به امید آن روزی بیایی و به سرمای غربت و تاریکی جهل و زشتی ظلم خاتمه دهی . زیرا که زیبایی و خوبی جز با  وجودتو معنا نمی شود .



دوشنبه 86 مرداد 8 | نظر

طبقه بندی: آشتی با امام زمان

 

دیدار یار غائب

 

خبر داد ما را فاضل معاصر جناب شیخ اسماعیل محلاتى، رحمة الله علیه، از شیخ جلیل و ثقه میرزا عبدالجواد محلاتى که از افراد متقى مجاورین نجف اشرف بود که در مدرسه صدر جناب شیخ محمد تقى قزوینى حجره داشت و در مراتب علم و عمل و تقوى بى نظیر بود ایشان نقل مى کردند:

حاجتى داشتم که براى آن بسیار دعا مى کردم در اوقات دعا و روضه مقدسه دائما از خدا تمنا مى کردم و آن حاجت این بود که:

خداوند به او تشرف خدمت امام عصر، ارواحنا فداه، را روزى گرداند.

با کمال عجز این دعا را مى خواند: «اللهم ارنى الطلعة الرشیدة و الغرة الحمیدة »

با وجود اینکه مبتلا به فقر و فاقه بود و مبتلا به مرض سل و در نهایت عفاف زندگى مى کرد.

مدت هیجده سال موفق به اشتغال علم و به نعمت مجاورت متنعم بود، مرض او طول کشید و هرگاه سرفه مى کرد خون از سینه اش مى آمد تا اینکه از عافیت او مایوس شدند و کسى گمان نمى کرد از این مرض عافیت یابد. حجره اش را منتقل به مخزن مدرسه کردند تا اطراف حجره به خونى که از سینه اش خارج مى شود ملوث و نجس نشود. مدتى در آن مخزن بود که دفعتا او را عافیت یافته دیدند از او سؤال کردند: چگونه از آن مرض به آن شدت که مبتلا بودى عافیت یافتى؟

گفت:در یک شبى حال من به جایى رسید که حس و حرکت و شعور برایم نماند. اوایل فجر بود. ناگهان دیدم سقف مخزن شکافته شد و شخصى با کرسیى فرود آمد و کرسى را در مقابل من گذاشت و بعد آن شخص دیگرى فرود آمد و بر آن کرسى نشست و کانه به من گفتند: این شخص امیرالمؤمنین، علیه السلام، است. پس حضرت توجه به من فرمودند، تفقد از حال من نمودند.

عرض کردم: سیدى و مولاى مرا از این مرض شفا دهید و فقر را از من رفع کنید.

فرمود: اما مرض، تو که شفا یافتى.

عرض کردم: آن آرزوى بزرگى که دارم و در حرم مقدس دعا مى کردم و از خدا مى طلبیدم برآورده نمایید.

فرمود: فردا قبل از طلوع آفتاب مى روى بر بالاى بلندى وادى السلام و در حالى که متوجه جاده هستى مى نشینى فرزند من صاحب الزمان، علیه السلام، از کربلا مى آید و دو نفر از اصحاب او همراه او هستند به او سلام کن و هر جا مى روند همراه او باش.

بعد از این واقعه حواس من به من برگشت و به هوش آمدم احدى را ندیدم با خود گفتم: این واقعه که دیدم از خیالات مالیخولیایى بوده، اما مقدار زمانى که گذشت سرفه نکردم و دیدم به احسن وجه عافیت یافته ام. تعجب کردم و تصدیق کردم که عافیت یافته ام تا اینکه شب شد و اصلا از سرفه و خون خبرى نبود، گفتم: اگر آنچه که وعده فرمودند فردا واقع شود من به سعادت خود رسیده ام.

وقتى صبح شد وقت طلوع آفتاب به محلى که فرموده بودند رفتم و نشستم و توجه به جاده کربلا داشتم که ناگاه سه نفر را دیدم که یکى از آنها جلو بود و با کمال وقار و سکونت راه مى رفت و دو نفر دیگر پشت سر او راه مى رفتند مثل اینکه دو مجسمه متحرک باشند.

لباس آن دو نفر از پشم بود و در پاى آنها گیوه بود و هیبت سطوت و شوکت آن بزرگوار مرا گرفت به حدى که وقتى به من رسیدند به جز سلام قادر نبودم چیز دیگرى بگویم. سلام کردم و جواب دادند از آن بلندى بالا آمدند و از پشت دیوار شهر از جاده به طرف محلى که معروف به مقام مهدى، علیه السلام، است رفتند و آن حضرت بر صفه اى که در آن مقام است نشستند و آن دو نفر بر دو طرف درب ایستادند و من هم نزدیک آنها ایستادم و آن دو نفر ساکت بودند و اصلا حرفى نمى زدند تا اینکه روز بلند شد و آفتاب بالا رفت، صبر من تمام شد.

با خود گفتم، داخل مقام شوم و پاى مبارک مولاى خود را ببوسم چون پاى در فضاى آن مقام که صفه در آن است گذاشتم احدى را ندیدم دنیا در نظر من تاریک شد و تا شب در کنار دریاى قدیم نجف گریه مى کردم و خود را در خاک و گل مى مالیدم و فریاد مى زدم، تصمیم گرفتم خود را از شدت غصه که داشتم هلاک کنم. قدرى فکر کردم مثل اینکه به من الهام شد که دعاى تو همین بود که: «اللهم ارنى الطلعة الرشیدة و الغرة الحمیدة ».

و این دعا هم مستجاب شد پس وجهى ندارد که این قدر ناراحت باشى. به محل خود برگشتم و تا به حال جریان را به احدى نگفته ام. (1)


پى نوشتها:
×. برگرفته شده از: رفیعى، سید جعفر، ملاقات با امام زمان، ص 189-185.
1. عبقرى الحسان



شنبه 86 مرداد 6 | نظر بدهید

طبقه بندی: آشتی با امام زمان

 

گفتگوی عاشق و معشوق

              

گفتم: خدای من، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را که پر از دغدغهء دیروز بود و هراس فردا بر شانه های صبورت بگذارم، آرام برایت بگویم و بگریم، در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟
گفت: عزیز تر از هر چه هست، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی که در تمام لحظات بودنت بر من تکیه کرده بودی، من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه هستی. من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد، با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم.
گفتم: پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی، اینگونه زار بگریم؟
گفت: عزیزتر از هر چه هست، اشک تنها قطره ای است که قبل از آنکه فرود آید عروج می
 
کند، اشکهایت به من رسید و من یکی یکی بر زنگارهای روحت ریختم تا باز هم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان، چرا که تنها اینگونه می شود تا همیشه شاد بود.
گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی؟
گفت: بارها صدایت کردم، آرام گفتم از این راه نرو که به جایی نمی رسی، تو هرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد بلند من بود که عزیزتر از هر چه هست، از این راه نرو که به ناکجا آباد هم نخواهی رسید.
گفتم: پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی؟

گفت: روزیت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی، پناهت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی، بارها گل برایت فرستادم، کلامی نگفتی، می خواستم برایم بگویی آخر تو بندهء من بودی چاره ای نبود جز نزول درد که تو تنها اینگونه شد که صدایم کردی.
گفتم: پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟
گفت: اول بار که گفتی "خدا" آنچنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم، تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر، من اگر می دانستم تو بعد از علاج درد هم بر خدا گفتن اصرار می کنی همان بار اول شفایت می دادم.
گفتم: مهربانترین خدا ! دوست دارمت ...
گفت: عزیز تر از هر چه هست من دوست تر دارمت ...
 

خدایا به خاطر همه عنایاتی که به من داری ازت ممنونم. تو تمام لحظه های نیازم فقط خواستمت. ولی تو منو واسه همیشه میخوای . توی این لحظه های تردید و تنهایی تنهام نذار. قدرت خواستن و رسیدن عطا کن. به این وجود ناتوان و کمکم کن تا من بر زمان حکم برانم، نه آنکه گوش به فرمان بادا بادای ایام باشم ... 

 

 

                 با تشکر از دوست گرامی ام مهندس مسعود دستپاک



جمعه 86 مرداد 5 | نظر

طبقه بندی: آشتی با امام زمان

 

نامه حضرت مهدی(عج) خطاب به شیخ مفید

این نامه در اوایل غیبت کبری برای شیخ مفید که از بزرگترین فقهای تاریخ شیعه به شمار میرود شرف صدور یافته است و جالب توجه است که حضرت در این نامه همان مقدار از غیبت را تاخیر نام نهادند و برای بیدار شدن مردم از غفلت نکات تکان دهنده ای را ذکر نموده اند. از آنجا که نامه مزبور طولانی است به فرازی از آن اشاره میگردد:
((....اگر شیعیان ما که خداوند متعال ایشان را بر وفای عهد وپیمان خویش اجتماع میکردند ملاقات ما از آنها تاخیر نمی افتاد و سعادت دیدار و مشاهده با معرفت برای آنها به زودی حاصل میشد و زودتر از این به دیدار ما نائل می آمدند و آن چیزی که ما را از آنان دور کرده ( و باعث  طولانی شدن غیبت شده است) گناهان و خطایی است که مرتکب میشوند و ما چنین توقع و انتظاری از آنان نداشتیم........))

در این فرازنامه چند نکته مهم جلب توجه میکند:
1-اجتماع قلوب
2-وفای به عهد نسبت به اطاعت و امتثال امام زمان
3-ارتکاب گناهان توسط شیعیان

تذکر بسیار مهم که در راس همه گناهان - گناه عدم انجام وظیفه نسبت به آستان مقدس امام زمان میباشد
این نامه در اواخر سال 212 هجری صادر گردیده و هم اکنون متجاوز از هزاران سال از صدور آن می گذرد .
به راستی کدامین اجتماع و کدامین اتحاد و چقدر مجلس دعای دست جمعی نسبت به وفای عهدی که شیعه با امام زمان خویش بسته صورت گرفته است؟

 



سه شنبه 86 مرداد 2 | نظر

طبقه بندی: آشتی با امام زمان

 

تولد حضرت صاحب الزمان(عج)

حکیمه  هرگاه خدمت امام حسن عسگری میرسید دعا می کرد

 خداوندبه او فرزندی عطا فرماید میگوید یک روز مطابق عادت به

 دیدار امام رفته بودم همان دعا را گقتم  حضرت فرمود : فرزندی

را که دعا می کنی خدا به من عنایت فرماید امشب به دنیا می اید .

نرجس همسر امام جلو آمد تا کفش من را درآورد گفت بانوی من

کفشت را به من بده .گفتم سرورم به خدا سوگند نمی گذارم کفش مرا

در اوری به من خدمت کنی من تورا خدمت می کنم.امام سخن مرا

شنید وگفت عمه خدابه

تو پاداش نیکو دهد .تا غروب نزد او بودم و کنیز را صدازدم وگفتم

 کفشهایم را بیاور تا من بروم امام فرمود عمه امشب پیش ما بمان

چون مولودی که نزد خداوند متعال است امشب به دنیا می اید تا

 خدابه به وسیله او زمین را پس از مردن زنده کند .عرض کردم

 سرورم از چه کسی متولد می شود من در نرجس اثری از حمل

 نمی بینم؟

فرمود از نرجس نه غیراو من برخاستم ونرجس را جستجو کردم وهیچ اثری در او نیافتم بسوی امام بازگشتم

واورا از کار خود اگاه ساختم امام تبسم کرد وفرمود سپیده دم بر تو آشکار می شود که او فرزندی دارد زیرا اونیز مانند مادرموسی است که حمل او آشکار نبود چون فرعون در جستجوی موسی شکم زنان حامله را می درید واین طفل من همچون موسی (ع)است . حکیمه می گوید من تا سپیده دم مراقب نرجس بودم و او با آرامش نزد من خوابیده بود وهیچ حرکتی نمی کرد تا در پایان شب وبه هنگام طلوع افتاب هراسان ازجا بلند شد من اورا در آغوش گرفتم ونام خدا را خواندم امام از اتاق دیگر صدا زد سوره انا انزلناه را بخوان وبر او بدم ومن

خواندم واز حال او جویا شدم .گفت انچه مولایم به تو خبر داد آشکار شد ه است .من همچنان که به خواندن اناانزلناه ادامه دادم  در این هنگام از درون شکم مادر جنین با من هم صدا شد وهم چنان که من می خواندم اونیز با من می خواند وبر من سلا م کرد سخت هراسان شدم امام فرمود :

 

ازامر خداوند متعال تعجب نکن. خدای متعال ما ائمه را در کوچکی به حکمت گویا نموده ودر بزرگی حجت روی زمین قرار می دهد هنوز سخن امام تمام نشده بود که نرجس از نزد من ناپدید شد چنانکه پرده ای بین من و او آویختند که اورا نمی دیدم فریاد کشیدم وبه سوی امام دویدم.

امام فرمود: عمه بازگرد اورا در جایش خواهی یافت بازگشتم وطولی نکشید که حجاب بین من او برطرف شد ونرجس را دیدم چنان غرق نور است که چشمم رااز دیدنش می پوشاند وپسری را که متولد شده بود دیدم که در

سجده است وبه زانو افتاده و انگشتان سبابه را بلند کرده ومیگوید :

 

((أشهد أن لا الا الله وحده لا شریک له وان جدی محمداً رسول الله صلی الله علیه واله وأن ابی امیر المومنین ))

آ نگاه بر امامت یکایک امامان تا خودش را گواهی دادوگفت بار خدایا میعاد مرا عملی ساز وکارم را به سرانجام برسان وگامم را استوار بدار وزمین را به وسیله من پر از عدل و داد کن .........



شنبه 86 تیر 23 | نظر

طبقه بندی: آشتی با امام زمان

 

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin