سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

عشق یار

 
 

 
 
 

پیوند های روزانه

موتور جستجوی شیعه

اخبار روزانه

طرح گل نرگس

 

خبرنامه

   
 
 

امکانات جانبی

پیام‌رسان
نقشه سایت
اوقات شرعی
RSS 2.0

 

 

دانشنامه مهدویت

لوگو دوستان

 

آمار وبلاگ

کل بازدید : 223601
بازدید امروز :20
بازدید دیروز : 14
تعداد کل پست ها : 130

 

حضرت زهرا (س) از دیدگاه سلیمان کتانى اندیشمند مسیحى

 

درباره‏ى شخصیت ممتاز زهراى اطهر (ع)، گفتارها و نوشتارها و اظهارنظرها، چه از دوست و چه از دشمن- به ویژه دشمن دانا و با انصاف- بسیار فراوان است. در جهان اندیشه و علم و پژوهش، وجود ذیجود فاطمه (ع)، محور برخورد آراء و افکار گوناگون گردیده و میدان‏هاى گسترده‏اى را براى قلم‏فرسایى‏هاى پرشور ایجاد کرده است.

هم‏اکنون که نگارنده، مشغول تنظیم این بخش از گفتارهاى کتاب حاضر است، دهها کتاب مختلف، از نویسندگان و متفکران اطراف و اکناف جهان را پیش روى خود دارد، که در فصل فصل هر کدام از این کتب و رسالات، شخصیت و زندگى پربار و افتخارآمیز آن حضرت، از ابعاد مختلف مورد بحث و گفتگو قرار گرفته است. از آنجا که نقل و بررسى مجموع آن گفته‏ها و نوشته‏ها، در این مجال اندک به هیچ وجه ممکن و میسر نیست، ناگزیر سعى مى‏شود که در این فصل کتاب، برخى از نقطه‏نظرهاى چند تن از انبوه نویسندگان و متفکران مختلف، به اختصار نقل و بازگویى شود. با این امید که خوانندگان این نوشتار، تنها با مختصرى از بازتاب عظمت روح و شموخ مقام علمى و معنوى و مذهبى آن بانوى بزرگ اسلام، در جهان تحقیق و نگارش آشنا شوند، و انعکاس نیمرخ آن چهره‏ى درخشان را در آئینه‏ى کتابها و رسالات نظاره کنند. در این بخش، نخست قسمتى از آراى دانشمندان غیر اسلامى بازگو مى‏شود و سپس آرا و نظرات مشاهیر صاحبنظران اسلامى منعکس مى‏گردد.

نخست از یک نویسنده و شاعر و ادیب مسیحى به نام «سلیمان کتانى» که داراى تألیفات مشهور و موفقى در چهره‏نگارى شخصیتهاى اسلامى است، مطلب را آغاز مى‏کنیم.

براى آشنایى با وى لازم به تذکر است که: چند سال قبل، کتابخانه‏ى عربى اسلامى در نجف اشرف، مسابقه‏اى در میان عموم نویسندگان عرب ترتیب داد، تا درباره‏ى شخصیت والا و ممتاز مولاى متقیان على بن ابیطالب (ع) قلمفرسایى کنند. در آن مسابقه، نویسنده‏ى چیره‏دست لبنانى، و ادیب و شاعر صاحب انصاف نصرانى، آقاى سلیمان کتانى، با نوشتن کتابى تحت عنوان «الإمام على نبراس و متراس» شرکت جست. پس از بررسى تمام کتب و آثار شرکت داده شده در مسابقه، کتاب سلیمان کتانى مقام نخست را به دست آورد و نویسنده مزبور برنده‏ى جایزه‏ى اول شد.

بار دوم، همان کتابخانه، نگارش کتابى را در مورد شخصیت درخشان بانوى بزرگ اسلام، فاطمه زهرا (ع) به مسابقه گذاشت و نویسندگان و محققان و شخصیت‏هاى علمى و ادبى متعددى در این مسابقه شرکت جستند. این بار نیز نویسنده‏ى مسیحى نامبرده با نوشتن کتابى تحت عنوان «فاطمة الزهرا، وترٌ فى غمدٍ» (فاطمه زهرا، زهى در نیام) مقام نخست را به خود اختصاص داد و برنده‏ى جایزه شد.

گرچه در این گزینش‏ها، در مرحله‏ى اول احتمال تشویق کردن یک فرد مسیحى که در عالم مسایل اسلامى به تحقیق و نگارش پرداخته است بى‏وجه نیست. و باز گرچه همین امر، در صورتى که نوشته‏هاى شرکت‏کنندگان در مسابقه در سطح مساوى و برابر قرار داشته باشند، خود مى‏تواند مجوز برنده شدن یک فرد مسیحى در مسابقه باشد، ولى با مطالعه‏ى کتاب مزبور روشن مى‏شود که این حد اطلاعات و آگاهى و این شور و حماسه قابل تحسین است که یک فرد بیگانه و خارج از اسلام، آنچنان از غناى فرهنگى و ادبى و احساسى و عاطفى سرشار باشد که در مورد یک شخصیت اسلامى کتاب بنویسد، و در جمع نویسندگان مسلمان شرکت جوید و عرض وجود کند و تا حدود زیادى هم به حقیقت مطلب برسد. لذا اگر کتاب او حائز مقام اول و برنده‏ى جایزه مى‏گردد، جاى حرفى و بحثى نیست، چرا که شخصیت زهرا اطهر (ع) یک شخصیت جهانى و الهى است که عموم مردم در مورد او حق اظهار نظر و قلمفرسایى دارند، و سخن دوست را، از هر زبان و قلمى که انسان بشنود و بخواند، زیبا و پسندیده است و مصداق «الفضل ما شهدت به الأعداء» خواهد بود. امروزه که شخصیت جمیله بوپاشاها، ایندیرا گاندى‏ها، فلورانس‏ها، الیزابت‏ها و بنت‏الهدى‏ها و نظایر آن در سطح وسیعى از جهان مورد تجزیه و تحلیل قرار مى‏گیرد، آیا جا ندارد که شخصیت فوق‏العاده والاى این بانوى بزرگ اسلامى در عرصه‏ى جهانى مورد معرفى و شناسایى قرار گیرد؟

نویسنده‏ى مورد بحث، درباره‏ى شخصیت زهرا، شعر و حماس به کار مى‏برد، سمفونى احساساتش اوج مى‏گیرد و بهترین شورها و عواطف شاعرانه را نثار او مى‏کند...

او در آغاز کتابش مى‏نویسد: «فاطمه‏ى زهرا (ع) مقامى والاتر از آن دارد که سندهاى تاریخى و روایتى به سوى او اشاره کنند، و گرامى‏تر از آن است که شرح حال گونه‏ها به جانب وى راهنما باشند. فاطمه (علیهاالسلام) را همین چهارچوب کافى است که: وى دختر محمد (ص) و همسر على (ع) و مادر حسن و حسین (ع) و بزرگ بانوى جهان است». (1) و در پایان کتابش مى‏گوید: «فاطمه، اى دخت مصطفى! اى روشن‏ترین چهره‏اى که زمین را بر روى دو کتف خود بلند کرد، تو جز دو نوبت براى زمین لبخند نزدى: یک بار در سیماى پدر، آن دم که در بستر آرمیده بود و تو را مژده‏ى قرب وصل مى‏داد لبخند زدى. و لبخندى دیگر، بدان هنگام گرداگرد لبان تو مى‏گردید که جان بر لب داشتى و واپسین دم خویش را فروفرستادى... تو همیشه با محبت زیست کردى، تو با پاکى و پاکدامنى زیستى، براى پاکیزه‏ترین مادرى که دو ریحانه زادى و پروردى و بر قامت آن دو جامه‏اى از خز بخشندگى پوشاندى... تو زمین را همراه با لبخندى استهزاآمیز رها کردى و به ابدیت پیوستى، اى دختر پیامبر! اى همسر على! اى مادر حسن و حسین، و اى بزرگ بانوى بانوان همه جهانها و اعصار» (2)و باز در جاى دیگر مى‏نویسد: «قهرمانى نیرویى نیست که مستند به تن و بازو باشد، یا مستند به تاج و تخت، بلکه قهرمانى چیزى است که منطق عقل، رشد و فهم را به کار گیرد، آنگاه هدف‏ها را تعیین کند و برنامه را ترسیم نماید. و قهرمانى زهرا، چیزى جز این معنى بزرگ نبود. از این رو از هر چه عامل روشنایى دیگران مى‏شد بهره گرفت، بى آنکه بازوان ناتوان و نزار، و پهلوهاى لاغر و نحیف وى در این خواست از مؤثر باشد». (3)

پی نوشتها



1ـ کتاب «فاطمة الزهراء وترٌ فى غمد»، پیشگفتار، ص 3.
2ـ ص 205 ترجمه‏ى همان کتاب.
3ـ ص 211 همان ترجمه.          


سه شنبه 87 اردیبهشت 31 | نظر بدهید

طبقه بندی: آشتی با امام زمان

 

گوشه چشم



سه شنبه 87 اردیبهشت 24 | نظر بدهید

 

شیعه نیوز



دوشنبه 87 اردیبهشت 9 | نظر

طبقه بندی: آشتی با امام زمان

 

چهل سخن عشق

از حضرت مهدى(علیه السلام)، مطالبى ارزنده تحت عنوان توقیعات و نامه هاى آن حضرت به نوّاب اربعه و بعضى از اَعلامِ خاصّانِ مورد اعتماد او، نقل گردیده که در مجامع حدیثى از قبیل: بحارالانوار، احتجاج طبرسى، غیبت نعمانى، غیبت شیخ طوسى و اکمال الدّین شیخ صدوق، روایت شده است.
اینک از میان کلمات و سخنانِ آن منجىِ بشریّت و مهدى موعود، چهل حدیث برگزیده را که هر یک رهنمودى بزرگ و امّید بخش است، به
جویندگان هدایت و منتظران ظهورش تقدیم مى دارم.

چهل حدیثقالَ الاِْمامُ الْمَهْدِىُّ(علیه السلام):

1- توجّه امام مهدى(علیه السلام) به شیعیان خویش

«إِنّا غَیْرُ مُهْمِلینَ لِمُراعاتِکُمْ، وَ لا ناسینَ لِذِکْرِکُمْ، وَ لَوْ لا ذلِکَ لَنَزَلَ بِکُمُ اللاَّْواهُ، وَ اصْطَلَمَکُمُ الاَْعْداءُ. فَاتَّقُوا اللّهَ جَلَّ جَلالُهُ وَ ظاهِرُونا.»:
ما در رعایت حال شما کوتاهى نمىکنیم و یاد شما را از خاطر نبرده ایم ، که اگر جز این بود گرفتارى ها به شما روى مىآورد و دشمنان، شما را ریشه کن مىکردند. از خدا بترسید و ما را پشتیبانى کنید.

2- عمل صالح و تقرّب به اهل بیت(علیهم السلام)

«فَلْیَعْمَلْ کُلُّ امْرِء مِنْکُمْ بِما یُقَرَّبُ بِهِ مِنْ مَحَبَّتِنا، وَلْیَتَجَنَّبْ ما یُدْنیهِ مِنْ کَراهِیَّتِنا وَ سَخَطِنا، فَإِنَّ امْرَأً یَبْغَتُهُ فُجْأَةً حینَ لا تَنْفَعُهُ تَوْبَةٌ، وَ لا یُنْجیهِ مِنْ عِقابِنا نَدَمٌ عَلى حَوْبَة.»:
هر یک از شما باید به آنچه که او را به دوستى ما نزدیک مىسازد، عمل کند و از آنچه که خوشایند ما نبوده و خشم ما در آن است، دورى گزیند، زیرا خداوند به طور ناگهانى انسان را مىگیرد، در وقتى که توبه برایش سودى ندارد و پشیمانى او را از کیفر ما به خاطر گناهش نجات نمى دهد.

3- تسلیم در مقابل دستورهاى اهل بیت(علیهم السلام)

«فَاتَّقُوا اللّهَ، وَ سَلِّمُوا لَنا، وَ رُدُّو الاَْمْرَ إِلَیْنا، فَعَلَیْنَا الاِْصْدارُ، کَما کانَ مِنَّا الاِْیرادُ، وَ لا تَحاوَلُوا کَشْفَ ما غُطِّىَ عَنْکُمْ، وَ اجْعَلُوا قَصْدَکُمْ إِلَیْنا بِالْمَوَدَّةِ عَلَى السُّنَّةِ الْواضِحَةِ.»:
از خدا بترسید و تسلیم ما شوید و کارها را به ما واگذارید، بر ماست که شما را از سرچشمه، سیراب برگردانیم، چنان که بردن شما به سرچشمه از ما بود، در پى کشف آنچه از شما پوشیده شده نروید. مقصد خود را با دوستى ما بر اساس راهى که روشن است به طرف ما قرار دهید.

4- تحقّق حتمى حقّ

«أَبَى اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لِلْحَقِّ إِلاّ إِتْمامًا وَ لِلْباطِلِ إِلاّ زَهُوقًا، وَ هُوَ شاهِدٌ عَلَىَّ بِما أَذْکُرُهُ.»:
خداوند مقدّر فرموده است که حقّ به مرحله نهایى و کمال خود برسد و باطل از بین رود، و او بر آنچه بیان نمودم گواه است.

5- خلقت هدفدار و هدایت پایدار

«إِنَّ اللّهَ تَعالى لَمْ یَخْلُقِ الْخَلْقَ عَبَثًا وَ لا أَهْمَلَهُمْ سُدًى بَلْ خَلَقَهُمْ بِقُدْرَتِهِ وَ جَعَلَ لَهُمْ أَسْماعًا وَ أَبْصارًا وَ قُلُوبًا وَ أَلْبابًا ثُمَّ بَعَثَ إِلَیْهِمُ النَّبِیّینَ عَلَیْهِمُ السَّلامُ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ، یَأْمُرُونَهُمْ بِطاعَتِهِ وَ یَنْهَوْنَهُمْ عَنْ مَعْصِیَتِهِ وَ یُعَرِّفُونَهُمْ ما جَهِلُوهُ مِنْ أَمْرِ خالِقِهِمْ وَ دینِهِمْ وَ أَنـْزَلَ عَلَیْهِمْ کِتابًا، وَ بَعَثَ إِلَیْهِمْ مَلائِکَةً یَأْتینَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ مَنْ بَعَثَهُمْ إِلَیْهِمْ بِالْفَضْلِ الَّذى جَعَلَهُ لَهُمْ عَلَیْهِمْ.»:
خداوند متعال، خلق را بیهوده نیافریده و آنان را مهمل نگذاشته است، بلکه آنان را به قدرتش آفریده و براى آنها گوش و چشم و دل و عقل قرار داده، آن گاه پیامبران را که مژده دهنده و ترساننده هستند به سویشان برانگیخت تا به طاعتش دستور دهند و از نافرمانىاش جلوگیرى فرمایند و آنچه را از امر خداوند و دینشان نمىدانند به آنها بفهمانند و بر آنان کتاب فرستاد و به سویشان فرشتگان برانگیخت تا آنها میان خدا و پیامبران ـ به واسطه تفضّلى که بر ایشان روا داشته ـ واسطه باشند.

6- ظهور حقّ

«إِذا أَذِنَ اللّهُ لَنا فِى الْقَوْلِ ظَهَرَ الْحَقُّ وَ اضْمَحَلَّ الْباطِلُ، وَ انْحَسَرَ عَنْکُمْ.»:
هرگاه خداوند به ما اجازه دهد که سخن گوییم، حقّ ظاهر خواهد شد و باطل از میان خواهد رفت و خفقان از [سرِ] شما برطرف خواهد شد.

7- تفتیش ناروا

«مَنْ بَحَثَ فَقَدْ طَلَبَ، وَ مَنْ طَلَبَ فَقَدْ دَلَّ، وَ مَنْ دَلَّ فَقَدْ أَشاطَ وَ مَنْ أَشاطَ فَقَدْ أَشْرَکَ.»:
حضرت مهدى(علیه السلام) در خصوص کسانى که در جستجوى او بوده اند تا به حاکم جور تحویلش دهند فرموده است: آن که بکاود، بجوید و آن که بجوید دلالت دهد و آن که دلالت دهد به هدف رسد و هر که [در مورد من] چنین کند، شرک ورزیده است.

8- ظهور حقّ به اذن حقّ

«فَلا ظُهُورَ إِلاّ بَعْدَ إِذْنِ اللّهِ تَعالى ذِکْرُهُ وَ ذلِکَ بَعْدَ طُولِ الاَْمَدِ وَ قَسْوَةِ الْقُلُوبِ وَ امْتِلاءِ الاَْرْضِ جَوْرًا.»:
ظهورىنیست، مگر به اجازه خداوندمتعال و آن هم پس از زمان طولانى و قساوت دلها و فراگیر شدن زمین از جور و ستم.

9- مدّعیان دروغگو

«سَیَأْتى إلى شیعَتى مَنْ یَدَّعِى المُشاهَدَةَ. أَلا فَمَنِ ادَّعَى المُشاهَدَةَ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْیانى وَ الصَّیْحَةِ فَهُوَ کَذّابٌ مُفْتَر وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّهِ الْعَلِىِّ الْعَظیم.»:
آگاه باشید به زودى کسانى ادّعاى مشاهده (نیابت خاصّه) مرا خواهند کرد. آگاه باشید هر کس قبل از «خروج سفیانى» و شنیدن صداى آسمانى، ادّعاى مشاهده مرا کند دروغگو و افترا زننده است; حرکت و نیرویى جز به خداى بزرگ نیست.

10- دنیا در سراشیبى زوال

«إِنَّ الدُّنْیا قَدْ دَنا فَناؤُها وَ زَوالُها وَ أَذِنَتْ بِالْوِداعِ وَ إِنّى أَدْعُوکُمْ إِلَى اللّهِ وَ رَسُولِهِ(صلى الله علیه وآله وسلم) وَ الْعَمَلِ بِکِتابِهِ وَ إِماتَةِ الْباطِلِ وَ إِحْیاءِ السُّنَّةِ.»:
دنیا فنا و زوالش نزدیک گردیده و در حال وداع است، و من شما را به سوى خدا و پیامبرش ـ که درود خدا بر او و آلش باد ـ و عمل به قرآنش و میراندن باطل و زنده کردن سنّت، دعوت مى کنم.

11- ذخیره بزرگ

«أَنَا بَقِیَّةٌ مِنْ آدَمَ وَ ذَخیرَةٌ مِنْ نُوح وَ مُصْطَفى مِنْ إِبْراهیمَ وَ صَفْوَة مِنْ مُحَمَّد(صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِمْ أَجْمَعینَ).»:
من باقیمانده از آدم و ذخیره نوح و برگزیده ابراهیم و خلاصه محمّد (درود خدا بر همگى آنان باد) هستم.

12- حجّت خدا

«زَعَمَتِ الظَّلَمَةُ أَنَّ حُجَّةَ اللّهِ داحِضَةٌ وَ لَوْ أُذِنَ لَنا فِى الْکَلامِ لَزالَ الشَّکُّ.»:
ستمگران پنداشتند که حجّت خدا از بین رفته است، در حالى که اگر به ما اجازه سخن گفتن داده مىشد، هر آینه تمام شکّ ها را از بین مى بردیم.

13- عطسه، نشانه سلامت

«أَلا أُبَشِّرُکَ فِى الْعِطاسِ فَقُلْتُ بَلى قالَ: هُوَ أَمانٌ مِنَ الْمَوْتِ ثَلاثَةَ أَیّام.»:
نسیم، خدمتکار حضرت مهدى(علیه السلام) گوید: آن حضرت به من فرمود:آیا تو را در مورد عطسه کردن بشارت دهم؟ گفتم: آرى. فرمود: عطسه، علامتِ امان از مرگ تا سه روز است.

14- نماز، طردکننده شیطان

«ما أُرْغِمَ أَنْفُ الشَّیْطانِ بِشَىْء مِثْلِ الصَّلوةِ، فَصَلِّها وَ أَرْغِمْ أَنْفَ الشَّیْطانِ.»:
هیچ چیز مثل نماز، بینى شیطان را به خاک نمىمالد، پس نماز بخوان و بینى شیطان را به خاک بمال.

15- اذن مالک

«لا یَحِلُّ لاَِحَد أَنْ یَتَصَرَّفَ فى مالِ غَیْرِهِ بِغَیْرِ إِذْنِهِ.»:
تصرّف در مال هیچ کس بدون اجازه او جایز نیست.

16- استعاذه به خدا

«أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الْعَمى بَعْدَ الْجَلاءِ وَ مِنَ الضَّلالَهِ بَعْدَ الْهُدى وَ مِنْ مُوبِقاتِ الاَْعْمالِ وَ مُرْدِیاتِ الْفِتَنِ.»:
پناه به خدا مىبرم از نابینایى بعد از بینایى و از گمراهى بعد از راهیابى و
از اعمال ناشایسته و فرو افتادن در فتنهها.

17- اسوه هاى حقیقت

«إِنَّ الْحَقَّ مَعَنا وَ فینا، لا یَقُولُ ذلِکَ سِوانا إِلاّ کَذّابٌ مُفْتَر.»:
حقّ با ما و در میان ماست، کسى جز ما چنین نگوید، مگر آن که دروغگو و افترا زننده باشد.

18- ظهور فَرَج به اذن خدا

«وَ أَمّا ظُهُورُ الْفَرَجِ فَإِنَّهُ إِلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، کَذَبَ الْوَقّاتُونَ. وَ أَمّا قَوْلُ مَنْزَعَمَ أَنَّ الْحُسَیْنَ(علیه السلام) لَمْ یُقْتَلْ، فَکُفْرٌ وَ تَکْذیبٌ وَ ضَلالٌ.»:
امّا ظهور فرج، موکول به اراده خداوند متعال است و هر کس براى ظهور ما وقت تعیین کند دروغگوست. و امّا گفته کسانى که پنداشته اند امام حسین(علیه السلام) کشته نشده، کفر و دروغ و گمراهى است.

19- شناخت خدا

«إِنَّ اللّهَ تَعالى هُوَ الَّذى خَلَقَ الاَْجْسامَ وَ قَسَّمَ الاَْرْزاقَ لاَِنَّهُ لَیْسَ بِجِسْم وَلا حالّ فىجِسْم«لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَىءٌ وَ هُوَالسَّمیعُ الْعَلیمُ».»:
همانا خداوند متعال، کسى است که اجسام را آفریده و ارزاق را تقسیم فرموده، او جسم نیست و در جسمى هم حلول نکرده، «چیزى مثل او نیست و شنوا و داناست».

20- ائمّه(علیهم السلام) دست پرورده هاى پروردگار

«إِنَّ اللّه مَعَنا و لا فاقَةَ بِنا إِلى غَیْرِهِ وَ الْحَقَّ مَعَنا فَلَنْ یُوحِشَنا مَنْ قَعَدَ عَنّا وَ نَحْنُ صَنائِعُ رَبِّنا وَ الْخَلْقُ بَعْدُ صَنائِعُنا.»:
خداوند با ماست، و به جز ذات پروردگار به چیزى نیاز نداریم، و حقّ با ماست. اگر کسانى با ما نباشند، هرگز در ما وحشتى ایجاد نمى شود، ما دست پرورده هاى پروردگارمان، و مردمان، دستپرورده هاى ما هستند.

21- دانش حقیقى

«أَلْعِلْمُ عِلْمُنا وَ لا شَىْءَ عَلَیْکُمْ مِنْ کُفْرِ مَنْ کَفَرَ.»:
دانش، دانشِ ماست، از کفرِ کافر، گزندى بر شما نیست.

22- اتّفاق و وفاى به عهد

«لَوْ أَنَّ أَشْیاعَنا وَفَّقَهُمُ اللّهُ لِطاعَتِهِ عَلَى اجْتِماع مِنَ الْقُلُوبِ فِى الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیْهِمْ لَما تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الُْیمْنُ بِلِقائِنا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعادَةُ بِمُشاهَدَتِنا.»:
اگر شیعیان ما ـ که خداوند آنها را به طاعت و بندگى خویش موفّق بدارد ـ در وفاى به عهد و پیمان الهى اتّحاد واتّفاق مىداشتند و عهد و پیمان را محترم مىشمردند، سعادت دیدار ما به تأخیر نمىافتاد و زودتر به سعادت دیدار ما نائل مىشدند.

23- پیروان نادان

«قَدْ آذانا جُهَلاءُ الشّیعَةِ وَ حُمَقاؤُهُمْ، وَ مَنْ دینُهُ جَناحُ الْبَعُوضَةِ أَرْجَحُ مِنْهُ.»:
حضرت مهدى(علیه السلام) به محمّد بن على بن هلال کرخى فرموده اند :نادانان و کمخردان شیعه و کسانى که بال پشه از دیندارى آنان محکمتر است، ما را آزردند.

24- بیزارى از غالیان

«أَنـَا بَرىءٌ إِلَىاللّهِ وَ إِلىرَسُولِهِ مِمَّنْ یَقُولُ إِنّا نَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ نُشارِکُهُ فىمُلْکِهِ أَوْ یُحِلُّنا مَحَلاًّ سِوَى الَْمحَلِّ الَّذى رَضِیَهُ اللّهُ لَنا.»:
من از افرادى که مىگویند: ما اهل بیت [مستقلاًّ از پیش خود و بدون دریافت از جانب خداوند] غیب مىدانیم و در سلطنت و آفرینش موجودات با خدا شریکیم، ما را از مقامى که خداوند براى ما پسندیده بالاتر مىبرند، نزد خدا و رسولش، بیزارى مىجویم.

25- سجده شکر

«سَجْدَةُ الشُّکْرِ مِنْ أَلْزَمِ السُّنَنِ وَ أَوْجَبِها.»:
سجده شکر از لازمترین و واجبترین مستحبّات است.

26- فضیلت تعقیبات نماز

«إِنَّ فَضْلَ الدُّعاءِ وَ التَّسْبیحِ بَعْدَ الْفَرائِضِ عَلَى الدُّعاءِ بِعَقیبِ النَّوافِلِ کَفَضْلِ الْفَرائِضِ عَلَى النَّوافِلِ.»:
فضیلت دعا و تسبیح بعد از نمازهاى واجب در مقایسه با دعا و تسبیح پس از نمازهاى مستحبى، مانند فضیلت واجبات بر مستحبّات است.

27- سجده، مخصوص خداست

«فَأَمّا السُّجُودُ عَلَى الْقَبْرِ فَلا یَجُوزُ.»:
سجده بر قبر جایز نیست.

28- راه اندازى کار مردم

«أَرْخِصْ نَفْسَکَ وَ اجْعَلْ مَجْلِسَکَ فِىَ الدِّهْلیزِ وَ اقْضِ حَوائِجَ النّاسِ.»:
خودت را [براى خدمت] در اختیار مردم بگذار، و محلّ نشستن خویش را درِ ورودى خانه قرار بده، و حوائج مردم را برآور.

29- امنیّت بخش زمین

«إِنّى أَمانٌ لاَِهْلِ الاَْرْضِ کَما أَنَّ النُّجُومَ أَمانٌ لاَِهْلِ السَّماءِ.»:
وجود من براى اهل زمین، سبب امان و آسایش است، همچنان که ستارگان سبب امان آسماناند.
30- رجوع به راویان حدیث
«وَ أَمَّا الْحَوادِثُ الْواقِعَةُ فَارْجِعُوا فیها إِلى رُواةِ حَدیثِنا فَإِنَّهُمْ حُجَّتى عَلَیْکُم وَ أَنـَا حُجَّةُاللّهِ عَلَیْهِمْ.»:
در پیشامدهاى مهمّ اجتماعى به راویان حدیث ما مراجعه کنید، زیرا که آنان حجّت من بر شما هستند و من هم حجّت خدا بر آنان هستم.
31- مطاع، نه مطیع کسى
«إِنَّهُ لَمْ یَکُنْ أَحَدٌ مِنْ آبائى إِلاّ وَقَدْ وَقَعَتْ فى عُنُقِهِ بَیْعَةٌ لِطاغِیَةِ زَمانِهِ وَ إِنّى أَخْرُجُ حینَ أَخْرُجُ وَ لا بَیْعَةَ لاَِحَد مِنَ الطَّواغیتِ فى عُنُقى.»:
هریک از پدرانم بیعت یکى از طاغوت هاى زمان به گردنشان بود، ولى من در حالى قیام خواهم کرد که بیعت هیچ طاغوتى به گردنم نباشد.
32- آفتاب پشت ابر
«وَ أَمّا وَجْهُ الاِْنْتِفاعِ بى فى غَیْبَتى فَکَالاِْنْتِفاعِ بِالشَّمْسِ إِذا غَیَّبَها عَنِ الاَْبْصارِ السَّحابُ.»:
کیفیّت بهره ورى از من در دوران غیبت، مانند کیفیّت بهره ورى از آفتاب است هنگامى که ابر آن را از چشم ها پنهان سازد.
33- سبقت اراده خدا بر همه چیز
«وَ لکِنَّ اَقْدارَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ لاتُغالَبُ، وَ إِرادَتُهُ لاتُرَدُّ، وَ تَوْفیقُهُ لایُسْبَقُبه »:
راستى که مقدّرات خداوند متعال، مغلوب نشود و اراده الهى مردود نگردد و چیزى بر توفیق او پیشى نگیرد.
34- علّت اصلى غیبت امام(علیه السلام)
«وَ أَمّا عِلَّةُ ما وَقَعَ مِنَ الْغَیْبَةِ، فَإِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ قالَ: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَلَکُمْ تَسُؤْکُمْ.»:
امّا علّت و فلسفه آنچه از دوران غیبت اتّفاق افتاده [که درک آن براى شما سنگین است] آن است که خداوند در قرآن فرموده: «اى مؤمنان از چیزهایى نپرسید که اگر آشکارتان شود، بدتان آید».
35- آگاهى هاى امام(علیه السلام)
«إِنّا یُحیطُ عِلْمُنا بِأَنْبائِکُمْ، وَ لا یَعْزُبُ عَنّا شَىْءٌ مِنْ أَخْبارِکُمْ.»:
علم و دانش ما به خبرهاى شما احاطه دارد و چیزى از اخبار شما بر ما پوشیده نمىماند.
36- دعاى فراوان
«أَکْثِرُو الدُّعاءَ بِتَعْجیلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذلِکَ فَرَجُکُمْ.»:
براى تعجیل فَرَج زیاد دعا کنید، زیرا همین دعا کردن، فَرَج و گشایش شماست.
37- سؤال نامطلوب
«فَأَغْلِقُوا أَبْوابَ السُّؤالِ عَمّا لا یَعْنیکُمْ.»:
درهاى سؤال را از آنچه که مطلوب شما نیست ببندید.
38- آخرین اوصیا
«أَنَا خاتَمُ الأَوْصِیاءِ وَ بى یَدْفَعُ اللّهُ الْبَلاءَ عَنْ أَهْلى وَ شیعَتى.»:
من آخرین نفر از اوصیا هستم، خداوند به وسیله من بلا را از خانواده و شیعیانم برطرف مىگرداند.
39- حجّت خدا در زمین
«إَنَّ الاَْرْضَ لا تَخْلُوا مِنْ حُجَّة إِمّا ظاهِرًا وَ إِمّا مَغْمُورًا.»:
زمین خالى از حجّت خدا نیست، یا آشکار است و یا نهان.
40- علمدار هدایت در هر زمان
«کُلَّما غابَ عَلَمٌ بَدا عَلَمٌ، وَ إِذا أَفَلَ نَجْمٌ طَلَعَ نَجْمٌ.»:
هرگاه عَلَم و نشانه اى پنهان شود، عَلَم دیگرى آشکارگردد، و هر زمان که ستاره اى افول کند، ستاره اى دیگر طلوع نماید

شنبه 87 فروردین 10 | نظر

طبقه بندی: آشتی با امام زمان

 

کلمه قائم و شیعیان

یکی از اعمالی که در بین شیعیان مرسوم و معمول بوده است، این است که چون نام«قائم»(عج) در جایی برده می شود، اهل مجلس بلند می شوند. اگر چه دلیلی مسلم بر وجوب قیام به هنگام ذکر این لفظ در دست نیست، اما در این حد می توان گفت که این امر در بین مردم، به عنوان یک عمل مستحب، ریشه ای مذهبی دارد و در حقیقت، اظهار ادب و احترام به آن امام عزیز است.
چنانکه نقل شده: حضور امام رضا(ع) در خراسان کلم?«قائم» ذکر شد، حضرت برخاست و دستش را بر سر نهاد و فرمود:«اللهم عجل فرجه و سهل مخرجه»
خداوندا! بر فرجش شتاب کن و راه ظهور و نهضتش را آسان گردان.»(1)
و از روایتی چنین استفاده می شود که این رفتار در عصر امام صادق(ع) نیز معمول بوده است. از حضرت صادق(ع) سوال شد: علت قیام در موقع ذکر «قائم» چیست؟
حضرت فرمود: صاحب الامر غیبتی دارد بسیار طولانی، و از کثرت لطف و محبتی که به دوستانش دارد، هر کس وی را به لقب«قائم»- که مشهور است به دولت کریم? او، و اظهار تأثری است از غربت او - یاد کند، آن حضرت هم نظر لطفی به او خواهد نمود؛ و چون در این حال، مورد توجه امام واقع می شود سزاوار است از باب احترام به پا خیزد و از خدا تعجیل در فرجش را مسئلت نماید.»(2)
البته می توان گفت در بعضی شرایط واجب می باشد مثل اینکه این لقب یا القاب دیگر حضرت در مجلس یاد شود، آنگاه هم? اهل مجلس به احترام آن به پا خیزند. در این حال اگر کسی از اهل مجلس بدون عذر از جای خود برنخیزد، این برنخاستنش توهین و هتک حرمت آن حضرت خواهد بود، و بدیهی است این عمل حرام می باشد.
آیت ا.. سید محمود طالقانی می گوید: « این دستور قیام، شاید فقط برای احترام نباشد، و إلا باید برای خدا و رسول و اولیای مکرم دیگر هم به قیام احترام کرد، بلکه دستور آمادگی و فراهم کردن مقدمات نهضت جهانی و در صف ایستادن برای پشتیبانی این حقیقت است... این همه فشار و مصیبت، از آغاز حکومت دودمان دنائت و رذالت اموی، تا جنگهای صلیبی و حمل? مغول و اختناق و تعدیلهای دولتهای استعماری، بر سر هر ملتی وارد می آمد، خاکسترش هم به باد فنا رفته بود؛ لیکن دینی که پیشوایان حق آن دستور می دهند که چون اسم صریح «قائم» موسس دولت حقه اسلام برده می شود، به پا بایستید و آمادگی خود را برای انجام تمام دستورات اعلام کنید و خود را همیشه نیرومند و مقتدر نشان دهید، هیچ وقت نخواهد مرد.»(3)
پی نوشت: 1- بحارالانوار، علامه مجلسی، ج51، ص30 ** 2- الزام الناصب، شیخ حائری یزدی، ج1، ص271 ** 3- خورشید مغرب، محمد رضا حکیمی، ص264


چهارشنبه 87 فروردین 7 | نظر

طبقه بندی: آشتی با امام زمان

 

داستان تشرف

1- امکان تشرف
یکى از دلائلى که مى توان جهت ممکن بودن تشرف به خدمت حضرت حجة بن الحسن(علیه السلام) از آن بحث کرد وجود دعاهایى است که در این باره ذکر گردیده اند مثلا در دعاى عهد آمده است:
«واکحل ناظرى بنظرة منّى الیه»
یعنى خدایا با نگاهى به چهره ى آن عزیز، چشم مرا زینت نما و یا در دعاى ندبه مى خوانیم:
«و أره سیده یا شدید القوى»
یعنى اى کسى که داراى توان و نیروى شدیدى هستى، مولا و آقاى این عبد را به او نشان ده و همچنین در دعاء بعد از سلامى که در سرداب مبارک حضرت(72) خوانده مى شود اینچنین آمده است «و أرنا وجهه»یعنى اى خدا صورت و چهره مولایمان را به ما نشان ده.
از تمام این دعاها و دعاهایى شبیه آن استفاده مى شود که تشرّف به خدمت آن عزیز نه تنها ممکن است بلکه درخواست آن از خداوند تبارک و تعالى مستحبّ نیز مى باشد البته عدم استجابت آن دعاها نمى تواند دلیل عدم امکان تشرّف باشد چرا که وقتى ائمه(علیهم السلام) (که از جانب خدا سخن مى گویند) امر به خواندن این دعاها مى نمایند و خدا نیز در قرآن مى فرماید:
 «ادعونى استجب لکم»(73)
یعنى از من بخواهید تا خواسته شما را برآورم، آشکار مى شود که استجابت درخواست تشرّف به خودى خود ممکن است و عدم آن به دلائل دیگر مى باشد مثل اینکه دعا کننده بعضى از شرائط را رعایت نکرده است.
دیگر دلیلى که براى امکان تشرّف مى توان به آن اشاره کرد، اتفاق افتادن آن است یعنى در طول تاریخِ غیبت با اشخاصى مواجه مى شویم که موفّق شده اند جمال دلرباى آن عزیز را نظاره کنند. افرادى مانند سید بحرالعلوم و یا سید بن طاووس و یا صدها نفر دیگر که این توفیق را پیدا کرده اند و به خدمت آن عزیز رسیده اند.
و این خود یک دلیل خدشه ناپذیر بر امکان تشرّف است چرا که وثاقت و صحّت گفتار این بزرگان را همگان تأئید کرده اند و آثار این تشرّفات در چهره و کردار ایشان مشهود بوده است.
2-مثال براى امکان تشرّف
به عنوان شاهد به داستانى جالب از مرحوم علامه حلّى رحمت الله علیه اشاره مى کنیم:
آقا سید محمد، صاحب مفاتیح الاصول و مناهل الفقه، از خط علامه حلّى که در حواشى بعضى کتبش آورده، نقل مى کند:
علامه حلى در شبى از شبهاى جمعه تنها به زیارت قبر مولاى خود ابى عبدالله الحسین(علیه السلام) مى رفت.
ایشان بر حیوانى سوار بود و تازیانه اى براى راندن آن به دست داشت. اتفاقاً در اثناى راه، شخصى پیاده در لباس اعراب به ایشان برخورد کرد و با ایشان همراه شد.
در بین راه شخص عرب مسأله اى را مطرح کرد. علامه حلّى(قدس سره) فهمید که این عرب مردى است عالم و با اطّلاع بلکه کم مانند و بى نظیر، لذا بعضى از مشکلات خود را از ایشان سئوال کرد تا ببیند چه جوابى براى آنها دارد. با کمال تعجب دید ایشان حلاّل مشکلات و معضلات و کلید معماها است. باز مسائلى را که بر خود مشکل دیده بود، سئوال نمود و از شخص عرب جواب گرفت و خلاصه متوجه شد که این شخص علاّمة دهر است زیرا تا به حال کسى را مثل خود ندیده بود ولى خودش هم در آن مسائل متحیّر مانده بود. تا آنکه در اثناء سؤالها مسأله اى مطرح شد که آن شخص در آن مسألة به خلاف نظر علامه حلّى فتوا داد. ایشان قبول نکرد و گفت: این فتوا بر خلاف اصل و قاعده است. و دلیل و روایتى را که مستند آن شود نداریم.
آن جناب فرمود: دلیل این حکم که من گفتم حدیثى است که شیخ طوسى در کتاب تهذیب نوشته است.
علامه گفت: چنین حدیثى در تهذیب نیست و به یاد ندارم دیده باشم که شیخ طوسى یا غیر او نقل کرده باشند.
آن مرد فرمود: آن نسخه از کتاب تهذیب را که تو دارى از ابتدایش فلان مقدار ورق بشمار، در فلان صفحه و فلان سطر حدیث را پیدا مى کنى.
علامه با خود گفت: شاید این شخص که همراه من مى آید، مولاى عزیز حضرت بقیة الله الاعظم(علیه السلام) باشد. لذا براى اینکه واقعیت امر برایش روشن شود در حالى که تازیانه از دستش افتاد پرسید: آیا ملاقات با حضرت صاحب الزمان امکان دارد؟ آن شخص چون این سئوال را شنید، خم شد و تازیانه را برداشت و با دست با کفایت خود در دست علامه گذاشت و در جواب فرمود: چطور نمى توان دید و حال آنکه الآن دست او در دست تو مى باشد.
همینکه علامه این کلام را شنید، بى اختیار خود را از بالاى حیوان که بر آن سوار بود بر پاهاى آن امام مهربان انداخت تا پاى مبارکش را ببوسد که از کثرت شوق بى هوش شد.
وقتى به هوش آمد کسى را ندیده و افسرده و ملول گشت. بعد از آن که به خانه برگشت کتاب تهذیب خود را ملاحظه کرد و حدیث را در همان جایى که آن بزرگوار فرموده بود مشاهده نمود. در حاشیه کتاب تهذیب خود نوشت:
این حدیثى است که مولایم صاحب الامر(علیه السلام) مرا به آن خبر دادند و حضرتش به آن فرمودند: در فلان ورقه و فلان صفحه و فلان سطر مى باشد.
آقا سید محمد صاحب مفاتیح الاصول فرمود: من همان کتاب را دیدم و در حاشیه آن کتاب به خط علامه، مضمون این جریان را مشاهده کردم.(74)

 

3-شرایط تشرّف


براى تشریف به خدمت حضرت بقیة الله الاعظم آداب و شرائطى لازم است که معمولا جنبه ى زمینه سازى براى دیدار ایشان را فراهم مى سازد.
به عنوان نمونه یکى از شرائطى که جهت تشرف به خدمت حضرتش بیان مى شود، موضوع اضطرار است یعنى شخص به گونه اى خود را در مشکلات احساس کند که دریابد هیچ نیرویى نمى تواند او را نجات دهد مگر آنکه متصل به نیروى بى پایان الهى باشد که جلوه ى بازر آن وجود مقدس حضرت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشریف مى باشد.
وقتى انسان به این مرحله رسید که امیدش از همه جا قطع شد و مرگ را در چند قدمى خود دید، واقعاً احساس اضطرار مى نماید. در این لحظه متوجّه نیرویى خواهد شد که مى داند مطمئناً توانایى نجات او را دارد که همان خداوند تبارک و تعالى است که توسط نماینده و خلیفه خود در زمین یعنى حضرت مهدى(علیه السلام) إعمال قدرت مى نماید.
از این رو علما فرموده اند اگر کسى در بیابانى خشک و بى آب گرفتار شود و راه را گم کند، هر چند جستجو کرده و به دور دست نگاه مى کند اثرى از آبادى نمى یابد. در این حالت تشنگى و گرسنگى بر او غلبه کرده احساس مى کند تا لحظاتى دیگر مرگ او فرا مى رسد، امیدش از همه قطع شده تنها به امداد و کمک خداوند امیدوار است. در این لحظه است به اضطرار حقیقى رسیده به همین جهت اگر مولایش را صدا بزند و بگوید:
«یا اباصالح المهدى ادرکنى»
بى شک نجات پیدا کرده انشاء الله موفق به دیدار حضرتش نیز مى گردد.
به عنوان نمونه به یک داستان اشاره مى کنیم.
از مرحوم ملاّ على رشتى نقل کرده اند که فرمود: از زیارت کربلاى معلّى باز مى گشتم، سوار قایقى شدم که عدّه اى از اهل حلّه نیز بر آن سوار بودند، آنها مشغول شوخى و خنده بوده و جوانى را استهزاء مى کردند و مذهبش را مسخره  مى گرفتند، امّا جوان با سکینه و وقار، به آنان اعتنائى نمى کرد، آنچه جاى تعجّب بود آنکه با این همه، هنگام صرف غذا با آنان همراه شد و بر سفره ى ایشان نشست، منتظر فرصتى بودم تا از حقیقت امر جویا شوم.
قایق در بین راه به جائى رسید که آب رودخانه کم شده بالإجبار همه پیاده شدیم و در کنار رود خانه به راه افتادیم، فرصت را مناسب دیدم خود را به جوان رسانده درِ صحبت را گشودم و علّت مسخره کردنِ آنها را جویا شدم.
جوان گفت: اینها همه از اقوام من هستند که از اهل سنّت اند، پدرم نیز سنّى بود امّا مادرى شیعه و محبّ خاندان عصمت(علیهم السلام) داشتم.
خود در حلّه سکونت دارم و شغلم روغن فروشى است و جریان من از آنجا شروع مى شود که سالى براى خرید روغن به همراه قافله اى به اطراف مسافرت کردیم بعد از انجام کار در مسیر بازگشت قافله براى استراحت در بیابانى موقّتاً توقّف کرد تا قدرى خستگى راه را بگیریم و دوباره به راه ادامه دهیم، در این حین خواب مرا ربود و چون بیدار شدم نه قافله اى دیدم و نه نشانى از او.
تا چشم کار مى کرد بیابان بود و سوز و گرما، راه را بلد نبودم و منطقه را نمى شناختم، ترس سراپاى مرا به لرزه در آورد امّا ماندن را صلاح ندیدم، شب در پیش بود و گرسنگى و عطش...
روغنها را بار زدم و به راه افتادم، یکّه و تنها بیابان را طىّ کردم امّا گویا هر چه مى روم دورتر مى شوم و هر چه مى جویم بیشتر گم مى کنم، سختى و گرما; تشنگى و ترس از مرگ از چهار سونهیبم مى زدند، مضطرّ شدم با خود گفتم به بزرگان دینم متوسّل شوم و از آنها کمک بگیرم و چون سنّى بودم اوّلى را صدا زدم و التماسش کردم امّا خبرى نشد، به دوّمى متوسّل شدم از او هم کارى ساخته نگشت و یکى یکى امّا هیچ...
ناگهان چیزى به یادم آمد، آن قدیمها مادرم مى گفت: ما یک امام داریم که هر کس او را صدا کند جوابش را مى دهد و هر که از او یارى بطلبد یاریش مى کند بى پناهان را پناه است و ضعیفان را دستگیر و اوست هادى هر گمشده...
امّا او را نمى شناختم ولى آنگونه که مادرم او را مى ستود و از رأفتش مى گفت روزنه اى از امید در دلم گشوده شد، با خداى خود عهد کردم که اگر مرا جواب داد شیعه خواهم شد، و بر قدمهاى کرمش گونه خواهم سود، و بر درگاه لطفش تا ابد خواهم بود.
بى امان ناله زدم و نام مقدّسش را که از مادر به یادگار داشتم بر زبان راندم و آن صحراى مرده را با نواى «یا أبا صالح المهدی أدرکنى» به وجد آوردم، چنان از نامش سرمست بودم که سوز عطش از یادم رفت و آنسان گرم عشق بازى با یادش که ندانستم از کدامین سوى آمد تا خانه اش را جویم و یا نشانى از کویش یابم و...
در کنارم چون سروِ خرامان قدم بر مى داشت، پرنده ای طوبى نشین هم صحبت زاغى گشته بود، گرمى محبّتش را به جان لمس مى کردم و کلامش را با قلم سوز بر صفحه ى دل مى نوشتم و محو طلعت چون قمرش بودم...از گذشته ها نفرمود، و درى از آینده به رویم گشود که سعادت را در آن یافتم.
فرمود: شیعه شو...و هزاران حرف که از نگاهش خواندم وبسیار نکته ها که از کلامش آموختم...
چون زمان جدائى رسید آتش فراق را دیدم که شعله به دامن عطش مى انداخت و هجران را یافتم که خاکستر مرگ به باد مى داد، گفتمش از عطش به تو روى آوردم و از مرگ به تو پناهنده شدم و چون تو مى روى دامن که بگیرم و از فراقت به که شکوه کنم؟ چه زیبا آمدنى بود و چه جانکاه رفتنى!
فرمود: اکنون هزاران دردمند و بیچاره در اطراف عالمند که مرا مى خوانند و من نیز به سوى آنان مى روم.
این کلام را شنیدم و کسى را ندیدم جز صحرا و سوز و تیغ راه...و از دور درختانى که نشانى از آب بود و آبادى.(75)
امّا این موضوع اضطرار و قرار گرفتن در مشکلات به خودى خود مورد توجه نیست بلکه از این جهت که سبب قطع امیدهاى واهى و بى اساس انسان گشته انسان را منحصراً به نیروى بیکران الهى متوجه مى سازد، ارزشمندست.
البته توسل پیدا کردن به پیامبر و معصومین(علیهم السلام) نیز منافاتى با توجه انسان به نیروى خداوندى ندارد چرا که ایشان جانشینان خدا بر روى زمین بوده سرچشمه قدرت ایشان نیز نیروى خداوند تبارک و تعالى ست.
به همین جهت بعضى از انسانها بدون اینکه در مشکلات مادّى گرفتار آیند و مضطرّ گردند بلکه بوسیله انجام اعمالى که مورد رضایت و پسند خداوند بوده و ترک کارهایى که اسباب ناخشنودى او را فراهم مى سازد به مرحله اى از یقین دست مى یابند که تنها و تنها مجذوب حضرت حق و حضرات معصومین شده به نیروى دیگرى توجه و اعتماد نمى کنند و به این وسیله نوعى از سنخیّت و هماهنگى با حضرت ولى عصر(علیه السلام) پیدا کرده و زمینه تشرّف به دیدار حضرتش را براى خود مهیا مى سازند.
وجود مبارک حضرت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه در ضمن نامه اى که به شیخ مفید رحمه الله مرقوم فرمودند چنین مى فرمایند:
و لو انّ اشیاعنا وفّقهم الله بطاعته على اجتماع من القلوب فى الوفاء بالعهد علیهم لما تأخر عنهم الیمن بلقائنا و لتعجّلت لهم السّعادة بمشادتنا على حق المعرفة و صدقها منهم بنا فما یحبسنا عنهم الاّ ما یتّصل بنا ممّا نکرهه و لا نؤثره منهم(76).
یعنى اگر قلب و دل همه ى شیعیان و پیروان ما (که خداوند ایشان را بر اطاعت خود موفّق فرماید) بر وفا به عهد و میثاقى که بر ایشان بسته شده بود، متّحد مى شد، برکت دیدار ما از ایشان به تأخیر نمى افتاد و به زودى سعادت مشاهده ى ما همراه با معرفتى صحیح برایشان فراهم مى شد. پس ما را از ایشان محجوب و پنهان نمى دارد مگر آنچه از اعمال ایشان که به ما مى رسد و ما از آن کارها کراهت داشته و نمى پسندیم.
البته براى تشرّف به خدمت آن حضرت ادعیه و اذکارى نقل شده است که همگى موجبات ایجاد سنخیت و هماهنگى با حضرت را در کردار انسان فراهم ساخته محبّت و دوستى ایشان را در دل زیاد مى کند.
و صد البته پر واضح است که محبّت واقعى سبب مى شود که تمام پرده هایى که مانع وصال به محبوب است را بر طرف کرده و خود را آماده دیدار سازد.
به عنوان نمونه شخصى مثل سید بحر العلوم به درجه اى از مقامات معنوى رسیده بود که بارها موفق به دیدار آن امام مهربان شد چنانچه عالم ربانى ملا زین العابدین سلماسى رحمه الله نقل مى کند که روزى جناب سید بحر العلوم وارد حرم امیرالمؤمنین(علیه السلام) شد. در آنجا این بیت را با خود مى خواند: «چه خوش است صوت قرآن   ز تو دلربا شنیدن».
از سید سئوال کردم: علت خواندن این بیت چیست؟ فرمود: همین که وارد حرم امیرالمؤمنین(علیه السلام) شدم، مولایمان حضرت ولى عصر(علیه السلام) را دیدم که در بالاى سر مطهر، با صداى بلند قرآن تلاوت مى فرمود. وقتى صداى آن حضرت را شنیدم این بیت را خواندم و همین که داخل حرم شدم حضرت قرائت قرآن را ترک نموده و از حرم تشریف بردند.(77)

 

4-شیخ مفید(رحمه الله)
از کسانى که موفق به دریافت نامه از ناحیه مقدّسه حضرت بقیّة الاعظم عجّل الله تعالى فرجه الشریف شده است جناب ابى عبدالله محمد بن نعمان معروف به شیخ مفید (رحمه الله) مى باشد.
و آن نامه به این شرح است:
«لأخ السدید و والولىّ الرشید الشیخ المفید ابى عبدالله محمد بن نعمان ادام الله اعزازه من مستودع العهد المأخوذ على عباده»
ترجمه، (این نامه ای ست) از کسى که خدا عهد او را به بندگانش وعده داده براى برادر استوار (در دین) و دوستى که (در ایمان) رشد پیدا کرده است جناب شیخ مفید ابى عبدالله محمد بن نعمان که خدا عزّت او را پایدار بدارد.
بسم الله الرحمن الرحیم
امّا بعد سلام علیک اى دوستدار مخلص در دین که به یقین، مخصوص حقّ ما گشتى به درستى که ما حمد مى کنیم خدایى را که غیر او خدایى نیست و از او مى خواهیم که درود بفرستد بر آقا و مولا و پیغمبر ما محمّد و آل طاهرین او.
و تو را (که خدا توفیق تو را براى یارى حق پایدار گرداند و درستى گفتار تو را که از ما سخن مى گویى، پاداش عنایت فرماید) خبرى مى دهم که خدا به ما اذن داد که تو را به نوشتن نامه اى برایت، مشرف سازیم و تو را امر نمائیم که بعضى از امور را به دوستان ما که نزد تو هستند برسانى (خداوند آنها را با اطاعت از خودش عزیز گرداند و کارهاى مهمّ ایشان را به عنایت و حفاظت خود، به عهده گیرد) پس اطاعت کن و توجه داشته باش (که خدا تو را براى یارى خود علیه دشمنانش که از دین خارج شده اند، تأیید نماید) بر چیزیکه ذکر مى کنم و به دستور العملى که برایت مى نویسم عمل کن و آن را به کسانى که به ایشان اطمینان دارى، برسان. انشاء الله
اگر چه خدا صلاح ما و شیعیان مؤمن ما را در این دانسته تا زمانیکه حکومت دنیا با گناهکاران است در جایى منزل کنیم که از شهرهاى اهل ظلم و ستم دور باشد، لیکن ما از خبرهاى شما آگاه هستیم و هیچ چیز از احوال شما بر ما پنهان نیست و انحرافاتى که به شما رسیده را مى دانیم. خطاهایى که پیشینیان صالح از آن کناره مى گرفتند ولى بسیارى از شما به آنها میل پیدا کرده اند و آن عهدى را خدا از ایشان گرفته بود، پشت سر انداختند. گویا اصلا عهد و میثاقى نمى دانند. ما شما را رها نمى سازیم و یاد شما را فراموش نمى کنیم که اگر اینچنین نبود بلاها بر شما نازل مى شد و دشمنان، شما را نابود مى کردند پس از معصیت خدا پرهیز نمائید و تقوى پیشه کنید و براى نجات و رهایى شما از فتنه اى که به شما روى آورده، ما را یارى کنید(78) فتنه اى که هر کس زمان مرگش فرا رسیده باشد، در آن فتنه هلاک مى شود و کسى که به آرزویش (دیدار و ظهور ما) رسیده باشد، نجات مى یابد و این فتنه نشانه نزدیک شدن حرکت ما و علامت جدا شدن خوب و بد شما است که به جهت انتقال امر و نهى ما صورت مى گیرد.
و خداوند نور خود را تمام مى کند اگر چه که مشرکین ناراحت باشند.
از آتشى که تفکرات بنى امیّه شعله هاى آن را بر افروخت و طایفه هدایت یافته را به هراس انداخت، به تقیه پناه آورید. نجات دادن کسى که در این فتنه خود را پنهان نسازد و براى رهایى از آن در راههاى مورد رضایت گام بر مى دارد، بر عهده من مى باشد.
از حادثه اى که در ماه جمادى الاولى امسال اتفاق مى افتد، عبرت بگیرید.
و به جهت آنچه بعد از آن روى مى دهد، از خواب (غفلت) بیدار شوید.
به زودى از آسمان نشانه اى روشن، ظاهر مى شود و همانند آن نیز در زمین علامتى آشکار گردد که تفاوتى با هم ندارند در مشرق زمین حادثه اى روى مى دهد که سبب حزن و اندوه و اضطراب است و بعد از آن گروهى که از اسلام خارج باشند بر عراق غلبه پیدا کنند و به سبب اعمال ایشان ارزاق مردم عراق تنگ شود.
سپس به جهت هلاک شدن شخصى از اشرار، گشایش و فرج در آن غم و اندوه ایجاد مى شود و مردمان خوب و با تقوى مسرور و خوشحال گردند و هر کس اراده نماید که حج انجام دهد به آرزوى خود برسد اگر چه تعداد آنها بسیار باشد و همه با هم اجتماع نمایند.
و ما به جهت آن آسان شدن حج و واقع شدن آن به صورت اختیار و اجتماع ایشان، شأن و مقام و قدرتى داریم که نظامند و طبق قاعده انجام مى پذیرد.
پس باید هر یک از شما کارى را که باعث قرب و نزدیکى شما به محبّت ما شود، انجام دهد و اعمالى را که سبب نزدیکى شما به آنچه ما را ناراحت و خشمگین مى نماید ترک نماید. چرا که فرج ما مسأله اى است که ناگهان فرا مى رسد. زمانیکه توبه فائده اى نمى بخشد و پشیمانى از گناه نجات بخش نخواهد بود.
و خداوند راه صلاح و رسیدن به حق را به شما الهام نماید و با لطف خود اسباب دستیابى به رحمتش را براى شما فراهم سازد.
این است صورت خطى که با دست مبارک نوشته شده و بر صاحب آن دست سلام باد.
این نوشته ى ما به توست اى برادر و اى دوستدار که در محبت ما صادق و با صفایى و یار وفادار ما مى باشى. خداوند با دیده اى که هرگز به خواب نمى رود، از تو محافظت کند.
پس از این نوشته نگهدارى کن و کسى را بر خطّ آنچه نوشته ایم آگاه مکن و هرکس را که به او اطمینان دارى از مطالب آن آگاه ساز و به ایشان توصیه نما که به آن عمل کنند ان شاء الله تعالى و صلى الله على محمد و آله الطاهرین(79).

5-داستانى دیگر از شیخ مفید

در کتاب شریف عقبرى الحسان داستان دیگرى نیز از مرحوم شیخ مفید نقل شده است که نشان دهنده ى عنایت و توجه خاص حضرت بقیة الله(علیه السلام) به ایشان است و آن به این شرح است که:
در زمان شیخ مفید رحمه الله شخصى از روستایى به خدمت ایشان رسید و سئوال کرد: زنى حامله فوت کرده و حملش زنده است. آیا باید شکم زن را شکافت و طفل را بیرون آورد یا اینکه به همان حالت او را دفن کنیم؟
شیخ مفید فرمود: با همان حمل زن را دفن کنید.
آن مرد برگشت ولى متوجه شد سوارى از پشت سر مى تازد و مى آید. وقتى نزدیک او رسید.
گفت: اى مرد، شیخ مفید فرمود: شکم آن را شکافته و طفل را بیرون آورید، بعد او را دفن کنید.
مرد روستایى همین کار را کرد.
پس از مدتى ماجراى آن سوار را براى شیخ نقل کردند.
ایشان فرمود: من کسى را نفرستاده بودم. معلوم است که آن شخص حضرت صاحب الزمان عجل الله فرجه الشریف بوده اند. حال که ما در احکام شرعى اشتباه مى کنیم، همان بهتر که دیگر فتوا ندهیم.
لذا در خانه ى خود نشست و بیرون نیامد.
امّا از ناحیه مقدسه حضرت صاحب الامر(علیه السلام) توقیع و نامه اى براى ایشان صادر شد که:
بر شماست فتوا دادن و بر ماست که نگذاریم شما در خطا واقع شوید.
با صدور این توقیع، شیخ مفید بار دیگر به مسند فتوا نشست.(80)



سه شنبه 86 اسفند 7 | نظر بدهید

طبقه بندی: آشتی با امام زمان

 

امام زمان از زبان دیگر ادیان

..



 

 ظهور مصلح در آخرالزمان اختصاص به دین مقدس اسلام و مذهب تشیع ندارد. بلکه در ادیان دیگر نیز از این موضوع سخن بسیار گفته شده است. در آیین های زرتشت، هندو، بودا، یهود و مسیح بشارت از موعود و نجات دهنده بشر آمده است و عقیده به منجی در همه ادیان آسمانی به صورت یک اصل مسلم و پذیرفته شده تجلی کرده است.

در هر روزگاری و در میان هر قومی و امتی و در هر سرزمینی، و به زبان هر پیامبر، یا حکیم، یا بزرگی که سخن از موعود رفته است،  به تعبیرها و اصطلاحها، و نامهای متعارف درمیان همسان قوم و مردم بوده است، و منظور از همه آن تعبیرها و اشارتها و نامها، سرانجام، موعود آخرالزمان است. و آن موعود، مهدی است، مهدی موعود.

در انجیل مرقس باب ?? چنین آمده است:

?  پس بر حذر باشید و بیدار شده و دعا کنید، زیرا که نمی دانید که آن وقت کی می شود.

?  مثل کسی که عازم شده خانه خود را واگذارد، و ملازمان خود را بر آن گماشته هر یکی را به شغلی خاص مقرر نماید و دربان را امر فرماید که بیدار بماند.

?  و بدین طور بیدار باشید زیرا نمی دانید که صاحب خانه کی می آید در شام، بانگ خروس و یا صبح.

?  مبادا ناگهان آمده شما را خفته یابد.

در کیش هندو و نیز در کتب پورانا شرح مفصلی درباره دوران آخر عصر کالی یعنی آخرالزمان آمده است. در آیین زرتشتی، سوشیانت، مزدکیان، به منزله کریشنای برهمنان، بودای پنجم بودائیان، مسیح یهودیان، فارقلیط عیسویان و مهدی مسلمانان است.

در کتب مقدس هندوان آمده است که: در آخر زمان هنگامیکه تمامی دنیا پر از ظلم و فساد گشت شخصی بنام منصور ظهور می نماید که بر تمامی دنیا مستولی می گردد. او نسبت به تمامی افراد اعم از با ایمان و ناایمان شناخت داشته و همگی آنها را بسوی خدا دعوت می نماید. 

در کتب زرتشتیان در مورد مصلح جهانی اینطور آمده است: از سرزمین اعراب و از میان فرزندان هاشمی مردی ظهور می کند که با ارتش بزرگ و گسترده خود ادامه دهنده دین جد خود گشته و زمین را از عدل و داد پر می کند.  

در کتاب تورات عنوان شده که خداوند برای اسماعیل خیر و برکت فراوان قرار داده و نسل او را با ?2 شاهزاده افزون می نماید که تبدیل به ملت بزرگی خواهند شد. 

در زبور نیز مصلح جهانی بدینگونه معرفی شده است: خداوند مرد وارسته ای را بر می گزیند که بر جهان مستولی می گردد و آرامش و سکون را برای همگان به ارمغان خواهد آورد.  

نکته قابل توجه در اینجا آن است که پیروان مذاهب مختلف بر این باورند که مصلح جهانی از میان آنان خواهد بود؛ بعنوان نمونه طرفداران دین  زرتشت معتقد هستند، مصلح جهانی مردی از سرزمین فارس خواهد بود. یهودیان نیز آن را از فرزندان بنی اسرائیل دانسته و مسیحیان آن را بر  مسلک خود می دانند و مسلمانان بر این باورند که مصلح جهانی از تبار  هاشمی و از نسل نبی اکرم (ص) می باشد.

با نگاهی دقیق تر به باورها و اعتقادات دیگر ادیان به این نکته می رسیم که اعتقادات آنان با آنچه مسلمانان از آن به عنوان مصاح جهانی یاد می کنند صدق می نماید؛ چرا که در میان اجداد حضرت مهدی (عج) شهربانو، همسر سید ساجدین دختر یزدگرد سوم پادشاه عهد ساسانی ایران وجود دارد که گفتار دین زرتشت را کامل می نماید و از آنجائیکه هاشمیان و بنی اسرائیل هر دو از نسل حضرت ابراهیم (ع) هستند، پس گفتار یهودیان نیز میتواند صدق پیدا کند و از طرف دیگر می دانیم که مادر حضرت مهدی (عج) نرجس خاتون از شاهزادگان و نوه قیصر روم میباشند که بر دین مسیحیت بوده است.

 



شنبه 86 بهمن 20 | نظر

طبقه بندی: آشتی با امام زمان

 

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin